آنا تومروس تورك ملكه سي و كوروش هاخام منشي نين ماجراسي

+0 امتياز


از جمله ملتهائي كه از كوروش هاخام منش به بدي ياد ميكنند سُكاها مي باشند كه يكي از اقوام تركان قديم بوده و در تحت حاكميت كوروش قرار نگرفته اند . ملكه سُكاها بنام تومروس بائيم(بيگم=خانم) ، در نامه اي كه به منظور پيشگيري از جنگ، به كوروش فرستاده است مي گويد:
اي ملك ، به تو نصيحت مي كنم كه دست از اين كار برداري ، زيرا معلوم نيست كه به نتيجه مطلوب دست يابي ، به فرمانروائي بر قوم خود خرسند باش و بگذار بر سرزمين خود سلطنت كنم . افسوس كه به سخنم گوش فرا نخواهي داد ، زيرا آنچه كه كمتر به …

هفته نامۀ فارسهاي مقيم كانادا كه در صفحه 30-31 شماره 625 خود در مقاله اي تحت عنوان « قتل كوروش پس از 29 سال فرمانروايي » كشته شدن كوروش را بدست فرمانرواي آذربايجاني اعتراف كرده است.اين در حاليست كه دروغ پردازان تاريخ ايران در بعضي از سايتها و نوشته هاي خود، چنين نوشته اي را از كوروش ياد ميكنند: (من، كوروش بزرگ!، فرمان دادم بدنم را بدون تابوت و موميايي به خاك بسپارند تا اجزاء بدنم ذرات خاك ايران!! را تشكيل دهد!!) حال با توجه به مقاله نوشته شده ميتوانيد به واقعيت و دروغ پردازي پان فارسها از زبان خودشان پي ببريد.

كوروش پس از فتح بابل ، بر آن شد ماساژت (آذربايجان) را نيز مغلوب كند، ماساژت ها از شمال شرق تا غرب ايران و در كرانه رود آراكس(آراز) در همسايگي قوم ايسه دونر زندگي مي كردند. ماساژت ها (آذربايجاني ها) بسيار ماجراجو بودند.
حمله به ماساژت ها(آذربايجان)زماني صورت گرفت كه پادشاه ماساژتها (آذربايجانيها) فوت كرده بود و همسر او كه زني به نام موميريس (تومروس (بود بر آنها حكومت مي كرد. كوروش هاخام منش فرستاده اي را نزد ملكه فرستاد و از او خواستگاري كرد.
تومروس مي دانست كه كوروش از او خواستگاري نكرده است ، بلكه مي خواهد سرزمين آذربايجان را تصاحب كند،به كوروش پاسخ منفي داد. وقتي درخواست كوروش توسط تومروس پذيرفته نشد، عليه ماساژت ها لشكر كشي كرد.
تومروس براي كوروش پيغام فرستاد كه به سرزمين خود باز گردد و فكر خام حمله به سرزمين آنها را از سر خود بيرون كند.

ولي كوروش پس از مذاكره با قوم خودبه اين نتيجه رسيد كه براي جنگ در سرزمين ماساژت ها يعني سرزمين تومروس با آنان روبرو شود. در جنگي كه صورت گرفت پسر تومروس رااسير كردند، تومرس از كوروش درخواست كرد كه به صورت مسالت آميز پسرش را آزاد كند ولي او پسرش كشت. لذا تومروس پس از آن،نيروهاي جنگجوي آذربايجاني را گرد آورد و به مقابله با كوروش فرستاد.

دراين كشتار، ابتداطرفين از دور، با تير و كمان بايكديگر به نبرد پرداختند تاكاملا به يكديگر نزديك شوند.وقتيكه طرفين زمان درازي با يكديگر جنگيدند، بيشتر نيروهاي كوروش فرار اختيار كردند، در پايان اين جنگ ماساژت ها (آذربايجاني ها) پيروز شدند. بخش عظيمي از سپاه كوروشنابود شد ودر حين اين جنگ كوروش نيز پس از 29 سال سلطنت كشته شد.
تومروس مَشكي را پر ازخون انسانها كرد و از ميان اجساد كشته شدگان پارسي، جسد كوروش را توسط سگي كه بر سر جنازه اش پرسه كنان پارس مي كرد، يافت و دستور داد تشتي را پر از حون كرده وسر كوروش را در اين تشت بياندازند و با لحني سرزنش و تحقيرآميز چنين گفت: تو پسرم را از من گرفتي ، من هنوز زنده ام و بر تو پيروز شدم. حالا تو را از خونخواري سيرمي كن و….
مرگ كوروش را در سال 529 پيش از ميلاد مي دانند!
به روايتي نام تبريز از نام اين ملكه ترك گرفته شده است

امپراتوري بزرگ ترك ماد

+0 امتياز


آشوريان در حيات هزار ساله خود، حتي زندگي روزمره خلقهاي منطقه را مختل كرده بودند و با حملات و قتل و غارتهاي ممتد خود، جلوي پيشرفت منطقه را گرفته بودند، لذا محو آن دولت قدار، مژده آزادي و آسايش براي خلقهاي منطقه بود. بطوري كه حتي يونانيان نيز از "كياكسار" تمجيد كردند، اين را در نوشتجات "ائشيل" تراژدي نويس يوناني، ميتوان ديد. (منبع 1 ص 58 )

بعد از محو امپراطوري قدار آشور از صحنه روزگار، دو دولت ماد و بابل، به قدرتمندترين دول منطقه تبديل شدند ولي به تدريج به دليل افزايش رقابتهاي مابين، روابط آنها رو به سردي گذاشت و دولت بابل از ترس قدرت رو به افزون "امپراطوري ماد - ماننا"، به دور شهر بابل ديوار دفاعي محكمي كشيد. و بالاخره بر سر حاكميت شهر آشوري "حرران" بين آنها جنگ در گرفت. در زمان "آستياك" مرزهاي "امپراطوري ماد ماننا" از غرب سوريه و شرق لوديه تا رود جيهون كشيده شده بود.

"آستياك" بعد از مرگ پدرش "كياكسار" در سال 585 ق . م به پادشاهي "امپراطوري ماد - ماننا" رسيد و 30 سال حكومت كرد. بخاطر تخريب آثار ماد، توسط پارسهاي وحشي، از دوره حاكميت او اطلاعات كمي بر جاي مانده است. آستياك شاه با تدبير و قدرتمندي بود، ولي فارسها كه در دروغ بافي و افسانه پردازي شهره عالم بوده و افسانه هايشان حتي بعضي از تاريخنويسان را به شبهه انداخته، براي بزرگ نشان دادن كوروش وحشي، خيانتكار و راهزن، آستياك را فردي نالايق و عاجز معرفي كرده اند. اين سياست زشت و حيله گرانه فارسها را در عصر خودمان نيز شاهديم، مثلا براي بزرگنمايي دست نشانده گان بي عرضه اي، مثل رضا پالاني و پسرش، با خرج ميليونها دلار از بودجه مردم ايران، تلاش كرده اند كه شاهان ترك قاجار را بي لياقت و آلت دست معرفي كنند و اين دو عنصر وطن فروش و كاملا دست نشانده را آدمهاي وطن پرست و مترقي نشان بدهند. و يا اينكه با خرج صدها ميليون دلار، و تحقير زبان تركي، كه سومين زبان قانونمند دنياست ( در حالي كه زبان فارسي سي و سومين لهجه عربي به شمار ميرود)، سعي بر برتر نشان دادن زبان دست ساز و بي مايه فارسي و تحميل آن بر ديگران مي نمايند.

"كياكسار" موفق به ايجاد وحدت سياسي در ماننا - ماد مركزي شد، ولي براي تقويت پايه هاي امپراتوري، احتياج به ايجاد وحدت ديني و كاستن از قدرت شاهان و كاهنان محلي داشت، وي اين كار را شروع كرد ولي موفق به اتمام آن نشد و پسرش" آستياك" كار پدر را به طور جدي ادامه داد. وحدت ديني لازمه بقاي دولتهاي آنزمان بود، مثلا بابل، ايلام و آشور نيز علاوه بر وحدت سياسي، از وحدت ديني نيز برخوردار و هركدام داراي يك مركز ديني نيز بودند، مثلا شهر "آشور" در آشور و "موسه سير" در اورارتو.

عقايد ابتدايي زرتشتيسم كه ريشه در شامانيسم تركان باستان داشت، توسط همين شاهان محلي كه همزمان نقش كاهنين ديني را داشتند، آفريده شده بود. شاهان محلي حاضر به از دست دادن نقش روحاني خود، كه نفوذ شديد خود در بين مردم را مديون آن بودند، نبودند و با اصلاحات آستياك شديدأ مخالفت ميكردند. اوستايي كه امروزه وجود دارد، براي اولين بار در قرن 13 ميلادي در هندوستان به زبان " گجراتي"نوشته شد. و هيچ ربطي به زرتشت واقعي، موغ اعظم ماننايي ندارد و محتواي آن كلا جعليات شعوبيه ميباشد و اسم زرتشت را دزديده و به عنوان پيامبر پارسي قلمداد كرده اند.

"آستياك" در اواخر حكومت خود، براي رفع خطر تهديد هاي بابل، بدانجا حمله كرد، و دراين زمان اقوام بدوي پارس كه در تحت حكومت مادها ميزيستند، به وي خيانت نموده و پرچم عصيان برافراشتند. "آستياك" كه نزديك بود "حرران" را فتح كند، اجبارأ به وطن برگشت تا پارسها را سركوب كند. جنگ بين پارسهاي وحشي و ماد - ماننا نزديك به سه سال طول كشيد، و در نهايت بدليل خيانت اعيان و اشراف ماد - ماننا، خصوصا خيانت "هارپاك" فرمانده ارتش آستياك، پارسها پيروز شدند، و امپراطوري ماد را، كه نتيجه حداقل هزار سال تلاش اقوام قوتتي، هوري و ... بود، قبضه كردند. علت خيانت اعيان و اشراف ماد - ماننا، كه همان شاهان محلي و كاهنان بودند، به " آستياك" اين بود كه آستياك از قدرت و نفوذ آنها كاسته بود و براي ايجاد وحدت ديني، با كمك دامادش "اسپيتامه" كه از موغان بزرگ و به نظر بعضي ها همان "زرتشت" بود، در حال تدوين و تنظيم آيين سراسري از بتن شامانيسم، براي امپراطوري ماد - ماننا بود. ولي اعيان و اشراف ماد - ماننا كه همزمان رهبران ديني نيز بودند بخاطر حفظ نفوذ و منافع شخصي خودشان، مخالف رفرم ديني آستياك بودند. "كوروش" كه شخصي خيانتكار و حيله گري بود، با دادن قول و قرارهايي به اعيان و اشراف ماد، آنها را به طرف خود و بر ضد آستياك جلب كرد. "هارپاك" فرمانده ارتش آستياك نيز آلت دست اعيان و كاهنين شده و بارها در لحظات حساس اين جنگها، به ملت خود خيانت كرده و در نهايت موجب پيروزي پارسها شد. پارسها پس از تصرف شهر همدان، شهر را كلا غارت كردند، و به دستور كوروش، "اسپيتامه" موغ بزرگ و داماد آستياك، به دار آويخته شد و كوروش خيانتكار، "آميتيدا" زن "اسپيتامه " و تنها دختر "آستياك" را كه در آن موقع زن مسني بود، به عقد خود در آورد تا به آن طريق، رابطه خويشاوندي با خانواده سلطنتي مادها بر قرار كرده و به سلطنت نامشروع خود مشروعيت كسب كند. كوروش جنايتكار براي جلب حمايت بزرگان ماد - ماننا "آستياك" را مستقيما نكشت، بلكه با حيله گري وي را به گرگان تبعيد كرد و بعد از چند ماه به بهانه ديدار دخترش "آميتيدا" وي را به همدان دعوت كرد، و مامورين به امر كوروش، وي را عمدأ در وسط كوير رها كردند و او در آنجا از تشنگي و گرسنگي جان داد. ( منبع 1 )

به عقيده "اوپرت" مبارزه سه ساله بين مادها و پارسها، همان جنگ قومي بين توران و ايران ميباشد، كه بعدها در پيدايش افسانه هاي شاهنامه تاثير گذاشته است. "آستياك" كه شاهي وطن دوست و خدمتگذار ملت آذربايجان بود، وقتي كه بعد از دستگيري در همدان به خيانت "هارپاك" پي برد، در هنگام روبرويي با وي، به او چنين گفت "هارپاك! تو آدمي بسيار احمق و بي وجدان هستي، احمقي زيرا با وجود اينكه ميتوانستي سلطنت را خودت بدست بياوري به ديگري واگذار كردي ، بي وجداني كه براي خاطر كينه و غرض شخصي ملت ماد را اسير و برده پارسها ساختي. اگر لازم بود كسي ديگر به جاي من باشد ميخواستي لااقل اين كار را براي يك نفر از ماد انجام دهي تا پارسهاي بيگانه اي كه برده مادها بودند از اين پس سرور و آقاي آنها نمي شدند ... ( تواريخ هرودت )

كوروش راهزن و خيانتكار بعد از تحكيم سلطنت خود، به وعده هايي كه به اعيان و اشراف ماد - ماننا داده بود نيز عمل نكرده و ماد - ماننا را تحت سلطه پارسهاي وحشي و خونريز درآورد. " آستياك" كه انتظار داشت در ماد به حكومت برسد، بعد از فتح لوديه به دستور كوروش، به حكومت آنجا گمارده شد تا از ماد دور شده و خطري براي پارسها ايجاد نكند.

با قدرت گرفتن پارسها، ظلم و ستم به اهالي ماد - ماننا شروع شد و ماليات هاي سنگين بر آنها تعيين و ثروتشان غارت شد. اعيان و اشراف ماد و مردم ماد با ديدن اين وضع، به اشتباه خود پي بردند و براي رهايي از سلطه پارسهاي وحشي و بازستاني استقلال از دست رفته خود، بارها بر عليه هخامنشيان قيامهاي خونين و بزرگي را راه انداختند و تقريبا تا اواخر هخامنشيان اين قيامها ادامه داشت. هخامنشيان وحشي كه در خونريزي همتايي نداشتند، اين قيامها را با وحشيت تمام سركوب و رهبران قيامها را با وحشيانه ترين و غيرانساني ترين شكل ممكن مثله كردند، مراجعه كنيد به متن كتيبه داريوش.

رفتار شديدأ تبعيض آميز هخامنشيان با مادها و قيامهاي خونين و دراز مدت مادها بر عليه سلطه پارسها و سركوبي وحشيانه اين قيامها توسط پارسهاي بدوي، ادعاي دروغين پان فارسها مبني بر آريايي بودن مادها و خويشاوندي نزديك آنها با پارسها را كلا رد ميكند. چونكه اگر آنها همزبان و خويشاوند بودند كه احتياجي نبود كه پارسها از دادن ماليات معاف و بر مادها ماليات كمرشكني بسته شود، و لزومي هم نداشت كه ملت ماد براي خروج از زير سلطه برادران، همنژادان و همزبانان پارسي خود ده ها بار قيام كرده و دهها هزار شهيد بدهند. حقيقت اين است كه پارسها قومي كاملا بيگانه با اهالي ماد - ماننا بودند كه با حيله و تزوير امپراطوري آنها را غصب كردند، همانطور كه حاكميت دست نشانده و فاشيستي فارس با هدايت و كمك دولت استعمارگر انگليس حاكميت مشروع تركان را با كودتاي رضا پالاني غصب كرده و همچون اسلافشان، بناي ظلم و تعدي را به ملل ديگر ايران دوباره شروع كردند، تركهاي آذربايجان، فرزندان راستين مانناها، مادها نيز در اين 80 سال اخير بارها بر عليه سلطه و ظلم فارسهاي تمدنسوز قيام كرده اند و فقط در قيام 21 آذر بيش از 70 هزار شهيد داده اند. ولي آذربايجان كهن مثل هميشه دوباره سر بلند كرده و استقلال و عظمت تاريخي خود را باز خواهد يافت.

همانطور كه "پيرنيا " در كتاب "تاريخ ايران باستان " نوشته است: كوروش با "آستياك" آخرين شاه امپراطوري ماد هيچگونه قرابتي نداشت و از راه حيله و تزوير به سلطنت رسيد. چون ملت هاي مغلوب شده، به هيچ وجه راضي به قبول حاكميت قوم وحشي و خونريز پارس نبودند و در ماد، ايلام، بابل و ... قيامهاي خونين و مستمري بر عليه آنان ادامه داشت، لذا اين قوم خونريز با راهنمايي يهوديان كه تنها قوم حامي آنها در منطقه بودند، براي جلوگيري از اين قيامها دست به نسل كشي سراسري در فلات ايران و بين النهرين زدند. و به نوشته تورات در يك روز 80000 نفر را به قتل رساندند. همه كشته شدگان شامل نخبگان، رهبران، عالمين، صنعتگران، هنرمندان و ديگر گروههاي كاردان ماد - ماننا، ايلام، بابل و ... بود. عده اي از اين نخبگان كه فرصت فرار يافتند، به يونان، فرار كرده و باعث شكوفايي علم و دانش در آنجا شدند. بعد از اين قتل عام كه يهوديان با نام روز "پوريم" سالانه جشن ميگيرند، علم و صنعت در منطقه شرق ميانه از بين رفت و تا حال در هيچ جاي ايران امروزي و بين النهرين اثري پيدا نشده است كه مربوط به دوره بين 500 ق . م و 650 ب.م. باشد. به قدرت رسيدن هخامنشيان وحشي بدترين و شوم ترين حادثه در تاريخ شرق ميانه ميباشد و هيچ حكومتي در طول تاريخ به اندازه آنها جنايت نكرده است.

پان فارسها و بعضي از تاريخ نويسان يهودي به پاس نجات يهوديان از بابل، به دروغ كوروش، جاني بزرگ تاريخ بشريت را باني "منشور حقوق بشر" معرفي ميكنند، در حالي كه نه فقط منشور حقوق بشر، بلكه منظمترين قانون هاي حقوق فردي و اجتماعي بشر، در سه هزار سال قبل از آنزمان توسط قانونگزاران سومري تدوين شده بود، و كوروش به جز قتل و غارت، تجاوز به حقوق ديگر ملل و خونريزي، كاري ديگري نكرد.

در نهايت با حمله"اسكندر كبير" و با تدبير و درايت " آتروپات" سردار بومي و رهبر وقت آذربايجان، آذربايجان دوباره، تحت نام " ماد آتروپاتن" استقلال خود را باز يافت و امپراطوري بيگانه، خونريز و وحشي هخامنشيان به زباله داني تاريخ رفت. دولت مستقل آذربايجان بيش از 350 سال دوام داشت به پاس خدمات اسكندر كه باعث رهايي ملل تحت سلطه منطقه از ظلم و ستم هخامنشيان وحشي شده بود، خلق هاي آزاد شده هميشه ياد او را گرامي داشته و اسم او را بر فرزندان خود ميگذارند. ولي تا 80 سال قبل در هيچ جاي ايران نميشد نام كوروش و داريوش را پيدا كرد، چون ملل ايران از فرط نفرت به آنها، آنها را از حافظه تاريخي خود پاك كرده بودند و در 80 سال اخير با خرج ميلياردها تومان و جعل تاريخ اسم اين جانيان را زنده كرده اند.

ملتهايي كه تمدن، علم و صنعت و تجربه چند هزار ساله شان توسط هخامنشيان وحشي نابود شده بود، 1200 سال بعد، در سايه اسلام، توانستند دوباره مدنيت خود را باز سازي كنند.

در اينجا لازم به ذكر است كه، هخامنشيان نتوانستند آذربايجان شمالي را كه تحت حاكميت تركان ايشغوز بود، به زير سلطه خود در آورند. و كوروش حيله گر و خونريز كه آرزوي تسلط بر آنجا را داشت، بالاخره جزاي جنايتكاري و اعمال غيرانساني خود را در شمال ارس پس داد و در سال 529 ق . م سرش بدست "تومريس، توميريس" خاتون ملكه شجاع تركان ايشغوز بريده شد. احتمالا شهر كهن "تبريز" اسم قديمي خود " تامراكيس، تارماكيس" را از اسم اين ملكه دلير گرفته بود.

"دياكونوف" در باره واژه ماد مي نويسد : " از قسمت علياي "قزل اوزن" تا كناره هاي كوير، سرزميني بود كه آسوري ها آنجا را "ماد" يا "ماداي" مي ناميدند و قسمتهايي از آن بعضا تابع آشور بود. در داخل آن محدوده تا خط فرضي قزوين و همدان ، اسمهاي رايج اشخاص و مكانها نشانگر حاكميت كامل زبان قوتتي - لولوبي ( تركي باستان) بود، ولي از آن خط فرضي به سمت شرق، تدريجا عنصر هندو ايراني رايج بود." ( منبع 2 ص 21 )

همانطور كه در بخش اول اين مقاله اشاره شد، براي شناخت امپراطوري ماد، بايد اول تاريخ ماننا را شناخت، ولي تاريخنويسان آرياگر سعي كرده اند كه دولت و تمدن ماننا را مخفي نگه دارند. و علت اصلي سكوت تاريخ نويسان اروپايي و روسي در باره مانن، گرايشات شديد آرياگري، تعصبات و اهداف شوينيستي آنها ميباشد، كه به قصد پاك كردن تاريخ و تمدن درخشان ملل التصاقي زبان و بخشيدن همه افتخارات تاريخي آنان به اقوام بدوي هندوايراني، و تلاش براي آريايي قلمداد كردن مادها ميباشد.

"م . دياكونوف" بر عكس تاريخ دانان آرياپرست اروپايي، سكوت در باره تمدن ماننا را تقبيح كرده و مادها را غير آريايي دانسته، هرچند كه در جنوب و جنوب شرق ماد مركزي وجود اقوام هندوايراني را به صورت غير واقعي تائيد ميكند . ( منبع 1 ص 399 )

از دوره امپراطوري ماد، كتيبه اي به زبان ايلامي با خط ميخي در منطقه "خلخال" و همچنين دو لوحه (سند تجارتي) نيز در غرب قم و "تپه سيلك" پيدا شده است كه نشانگر آن است كه زبان ايلامي، زبان رسمي و اداري ماننا - ماد بوده است ، حقيقتي كه دانشمنداني چون "آكادئميك مار" آن را ثابت كرده اند. نوشتجات ميخي روي مهر هاي استوانه اي پيدا شده از تپه "مارليك " نيز التصاقي زبان بودن ماد ها را ثابت ميكند. ( منبع 6 ص 121 )

"آلتاي مدوف" محقق شهير در اين باره ميگويد: آثار باستاني آذربايجان و كتيبه هاي آشوري و بابلي، نشان مي دهد كه از زمانهاي خيلي قديمتر از تشكيل دولت ماد، نيز خلق هاي ترك زبان در آذربايجان ساكن بودند و آذربايجان جزوي از سرزمينهاي تركان محسوب مي شد. ( منبع 3 ص 761 )

بعد از انقلاب اكتبر در شوروي سابق، همزمان با پيشرفتهاي علمي در ساحه هاي مختلف، علم تاريخ نويسي نيز بر اساس يافته هاي علمي رشد فراواني كرد. محققين تاريخدان نيز تحت تاثير جو عدالت خواهي و نداي حقوق برابر انسانها در فضاي بعد از انقلاب قرار گرفته، و بدور از تمايلات قومي و تحميلات دولتي، فقط بخاطر خدمت به بشريت و علم، شروع به تحقيقات علمي وسيعي در باره تمدنهاي قديم، از جمله تمدن ماد كردند. اين رويه تا برقراري ديكتاتوري استالين ادامه داشت.

"آكادئميك مار" ( 1860-1934 ) با همكاري عده اي ديگر از محققين روسي، در ترجمه نوشته ايلامي كتيبه داريوش، و مقايسه آن با تركي آذري و تركي باستان، به موفقيت هاي بزرگي نايل آمده بودند و تا حد شناسائي زبان ماد پيش رفته بودند. ولي با نشر رساله "مسايل زبانشناسي" استالين كه سير تكامل زباني انسانها را به سوي تك زباني توجيه ميكرد، جلوي اين تحقيقات را كه در تحكيم هويت ملي و زباني ملل ترك شوروي تاثير مثبتي داشت، گرفته شد و هر كسي كه حقايق هويت قومي مادها را فاش ميكرد، متهم به "پان تركيسم" شده و شديدأ مجازات مي شد. به علت تسليم نشدن اين محققين حقيقت جوي، آنها را روانه سيبري كرده و در آنجا كشتند.

گناه پرفسور "مار" و همكارانش اين بود كه نظريه و تحقيقات علمي دانشمند فرانسوي "اوپرت" را بسط داده و به صورت علمي تر آنها را به ثبوت رساند، و ثابت كرد كه نوشتجات ايلامي در كتيبه داريوش در بيستون همان زبان ادبي و رسمي امپراطوري ماد ميباشد ( منبع 3 ص 147 ). مطمعنأ اگر ديكتاتوري استاليني جلوي تحقيقات علمي پروفسور "مار" و ديگر محققين بيطرف روس را نميگرفت، حالا نوع زبان ماد به طور علمي ثابت و به جهانيان شناسانده شده بود. بعد از اين اقدامات استالين، تاريخنويسان شوروي مجبور به رعايت ديكرت دولتي و آريايي معرفي كردن مادها و ايشغوزها بودند تا به سرنوشت پروفسور "مار" و همكارانش دچار نشوند. "اقرار عليوف" تاريخ نويس آذربايجاني نيز نمونه اي از تاريخنويسان بعد از آن دوران ميباشد كه دروغهاي ديكته شده از طرف دولت كمونيست شوروي را به عنوان حقايق تاريخي معرفي كرده است.

زبان اهالي ماد - ماننا بر اساس لهجه هاي قوتتي - لولوبي و ديگر خلقهاي آلتائي ساكن آنجا شكل گرفته بود و به زبان ايلامي و كاسسي خيلي نزديك بود و بدان خاطر زبان ايلامي كه براي مردم ماد - ماننا مورد فهم بود، به عنوان زبان رسمي و ادبي استفاده مي شد. و عده اي را نيز عقيده بر اين است كه نوشتجات در كتيبه داريوش و لوحه هاي تجارتي پيدا شده در آذربايجان به خط و زبان خود مادها مي باشد؛ و بخاطر شباهت خيلي نزديك آن به زبان ايلامي، به اشتباه آنها را ايلامي معرفي كرده اند.

سالهاي زيادي قبل از اين حوادث در شوروي، تاريخدانان بزرگي چون "oppert" فرانسوي و غيره، در باره ارتباط نزديك زبان ايلامي و مادي تحقيقات گسترده و عميقي كرده بودند، و زبان مادي را تركي باستان و مادر زبان تركي امروزي معرفي كرده بودندبا توجه به اين حقيقت كه، اقوام تحت تسلط امپراطوري ماد - ماننا، يعني آشوريان، اورارتوها و غيره، داراي خط و آرشيو دولتي بودند، لذا وجود آرشيو دولتي در امپراطوري ماد نيز محتمل ميباشد، ولي مطمئنأ آثار نوشتاري ماننا - ماد، همزمان با محو آثار تاريخي آنها توسط هخامنشيان وحشي، از بين برده شده اند. طبق منابع تاريخي مردم آذربايجان راضي به تسلط پارس هاي وحشي و تمدن سوز بر وطن شان نبودند، و تا قرن چهار ق . م بارها بر عليه آنان قيام كردند، و هخامنشيان وحشي و سياه انديش، كه با حقه بازي و ناجوانمردي امپراطوري آنها را دزديده بودند، در حين سركوبي قيامها، تمام آثار تاريخي آنها را نيز نابود كردند تا حافظه تاريخي و هويت آنها را محو كنند. امروزه بقاياي سوخته و خراب شده اين آثار در صدها تپه باستاني در آذربايجان شاهد و گوياي جنايات بي حد و حصر هخامنشيان وحشي مي باشد. امروزه نيز در ايران، كساني كه خود را وارثين هخامنشيان وحشي معرفي ميكنند، با تمام قوا و با همان وحشيت اجدادشان، مشغول از بين بردن آثار تاريخي، زبان و مدنيت آذربايجان هستند.

"اسرحدون" براي سركوبي قيام ماد مركزي در سالهاي 673-674 ق . م بدانجا اردو فرستاد. و در كتيبه اي از "اسرحدون" شاه آشور از سال 673 ق.م چنين آمده است: من افراد عصيانگر "سرزمين قوتوم" و ماننا را از بين بردم و اردوي "ايش پاكا"ي ايشغوز را كه، نتوانست آنها را ( قوتتي ها و ماننا ييها) را نجات دهد، به زور سلاح مغلوب كردم." ( منبع 2 ص 245 )

از كتيبه هاي آشوريان، كه بعضا اسامي تك تك اقوام و طوايف ساكن ماننا و ماد مركزي را ذكر كرده اند، كاملا استنباط ميشود كه بانيان امپراطوري ماد همان قوتتي ها و ديگر خلق هاي خويشاوند با آنها بودند. اسامي شاهان ماد را در ليست شاهان سومر هم ميبينيم. ( منبع 2 ص 42 ) اين نيز دليل ديگري بر آريايي نبودن مادها ميباشد.

به عقيده "م . دياكونوف" دولت ماد ادامه حاكميت قوتتي ها بود، اما او همزمان وجود اقوام هندوايراني را در داخل امپراطوري ماد را محتمل ميداند. البته با در نظر گرفتن، اين حقيقت كه با تصرف منطقه فارس امروزي، طوايف ده گانه پارس نيز تحت حاكميت ماننا - ماد در آمدند، نوشته "دياكونوف" تا حدي صحيح ميباشد. ولي بايد توجه داشت آنها در قدرت حاكميت ماد هيچ نقشي نداشتند.

كلمه "ماد ، مه ته، ماتان" از زمانهاي قديم در بين اقوام قوتتي به صورت اسم استفاده ميشد ولي با شروع، از قرن 8 ق . م تا قرن 6 ق . م اين اسم بتدريج عموميت يافته و اقوام قوتتي ماد مركزي ( منطقه بين ميانه و كاشان امروزي ) بدان اسم ناميده شدند. در بين خلقهاي آلتايي در آسياي ميانه، داستان حماسه اي "ماداي قارا" مشهور بود و با كوچ گروههايي از تركهاي ايشغوز در حوالي 8-9 ق . م به آذربايجان، اين حماسه در بين مردم آنجا نيز مشهور شد، بطوري كه اشعار قهرمانيهاي "ماداي قارا" را در جنگهاي شان با آشوريان تجاوزگر ميخواندند، لذا رواج اين حماسه نيز در عموميت يافتن كلمه ماد موثر بوده است. امپراطوري ماد يك اتحاديه بزرگ از اقوام مختلف ترك - آلتائي بود و احتمال وجود طايفه اي با نام "ماد، ماداي" در بين آنها وجود دارد ولي اثبات شده نيست. ( منبع 1 ص 533 )

در زبان سومري نيز واژه ي "مادا" به معني سرزمين، سرزمين متمدن و واژه ي "ماتو" به معني سرزمين آمده است. ( منبع 7 ص 172 ) علاوه بر اينكه كلمه "ماداي" در بين اقوام آلتايي بصورت اسم مرد رايج بود، امروزه "ماداو" نام تپه، كوه و خرابه ي قديمي در تركمنستان ميباشد.

"ژان اوپرت" محقق شهير فرانسوي، مادها را توراني ( تركي) و اصلا از منطقه آلتاي ميداند. ( تاريخ ايران باستان جلد 1 ص 168 م . پيرنيا )

با توجه به اينكه تا به امروز، هيچ نوشته اي به زبان مخصوص "مادي"، اگر همچون زباني وجود خارجي داشته، پيدا نشده است، لذا كساني بخاطر منافع سياسي و جغرافيايي خود، از اين خلاء اطلاعاتي سوء استفاده كرده بدون هيچ مدركي، سعي كرده اند كه آنها را آريايي قلمداد كنند. اينها بيشرمي را تا به آن حد رسانده اند كه، كردهاي بدوي را به آنها منسوب ميكنند. چون فارسي در آذربايجان وجود ندارد تا پان فارسها آنها را به مادها منسوب كنند، لذا با پرروئي و زرنگي، برادران بدوي كردشان كه از تقريبا 90 سال پيش، به طور برنامه ريزي شده به مناطق جنوبي آذربايجان كوچانده شده اند ( اين مهاجرت هاي سازماندهي شده، هنوز هم با شدت ادامه دارد )، را به ناحق، وارثين امپراطوري ماد معرفي مي كنند. اكثريت عمده كردها در آذربايجان، كردهاي مكري، ميباشند كه در زمان صفوي، از موطن اصلي شان، بلوچستان به شمال عراق كوچانده شدند و از 90 سال پيش نيز به آذربايجان آورده شده اند. در ضمن آريائيها كه متشكل از 10 طايفه وحشي و بدوي بودند كه در بين سده هاي 7-9 ق . م از هندوستان به فلات ايران آمده، و در بخشي از خاك ايلام، يعني فارس و كرمان امروزي، ساكن شدند و كردها نيز جزوي از آنها بودند، البته عقب مانده ترين آنها، كه بعد از اسلام، بتدريج به مناطق ديگر پخش شدند.

كلمه "دياكو، ديوك" اسم رهبر قيام 673 ق . م ماد مركزي، كه از طرف آشوريان "داياكو" و يونانيان "دياكو"، و هرودت " يوكس" نوشته شده يك اسم قديمي تركي ميباشد كه از كلمه تركي قديم "تويكو، دويكو" به معني "نماينده مردم" گرفته شده است. ( منبع 1 )

كلمه "هارپاك"، اسم فرمانده خيانتكار ارتش ماد، يك اسم قديمي تركي ميباشد كه از دو كلمه تركي، " آر، ار" و " بك، بگ" تشكيل شده است. و اصل آن كلمه "آربك" ميباشد كه به با گذشت زمان در زبان عامه به "هارباك، هارپاك" تغيير يافته است. اسم "آرباك" در بين تركان قديم ، بصورت "هارپاق" و "قارپاق" نيز در بين عامه رايج بود. ( منبع 1 )

"همدان" از قديميترين شهرهاي آذربايجان و كلمه كاملا تركي ميباشد. قديميترين منبعي كه در آن به اين شهر اشاره كرده است، يك لوحه سومري ميباشد.در لوحه اي سومري از 2100 ق . م شاعره اي سومري، به نام " بيدا"، «به معني يگانه در زبان تركي باستان»، در شعري كه بخاطر فراق از پسرش كه در "همدان" زندگي ميكرد، سروده است؛ به كلمات و اسامي " كؤر"، " آراز"، " همدان" ؛ " ساز"، "تار"، "غم" ،"ايل" ،" آي"، " آد" به همان صورت امروزي اين كلمات در زبان تركي ، بكار برده است. ( پروفسور تاريف آذرتورك)

منابع ايلامي از آن شهر با نام "هال ماتا، هال ماتا نا" كه به معني "سرزمين ماتاها، سرزمين مادها" ميباشد، ياد كرده اند. كلمه "ماتا ، ماتانا" همان كلمه تركي "مه ته؛ ماتا؛ ماتان و مادا" ميباشد. در لوحه اي از "تيقلت پيله سر اول" از 1100 ق . م اسم اين شهر بصورت "امدانه" ذكر شده است كه نزديك به كلمه "همدان" ميباشد. اينكه همدان در لوحه اي ايلامي در 1400 ق . م سرزمين مادها ناميده شده، دليل محكم ديگري است دال بر غير آريايي بودن مادها؛ چونكه به نوشته خود پان فارسها و اربابانشان ( مثلا گيرشمن) آريايي ها براي اولين بار در حوالي قرن 8-9 ق . م پاي به فلات ايران گذاشتند. در كتيبه داريوش از آن شهر با نام "هگمتانه" ياد شده است.

"هرودت"، آن شهر را "آق باتان" ناميده است. همه اين كلمات در بين اقوام قوتتي، بنيانگذاران آن شهر، رايج، و مربوط به تركي باستان ميباشند. زماني كه اقوام بدوي هندوايراني پا به فلات ايران گذاشتند، حداقل 2000 سال از عمر اين شهر گذشته بود و با نام همدان معروف بود. ( منبع 1 )

اسم "كياكسار" ( 586-653 )، فاتح نينوا كه در كتيبه داريوش در "بيستون" ، " هؤوخشتره" و در نوشتجات هرودت "كوآكسار" ذكر شده است، ريشه تركي دارد: "كي، كو" بصورت پسوند و پيشوند و به معني رهبر، باشچي و شاه بكار برده ميشد، و در بين قوتتي ها و ديگر خلق هاي آلتائي بومي ماننا - ماد، قرنها قبل از تشكيل امپراطوري ماد، رايج بود، مثل داسوكو ، كاراكو ، اورياكي ، ماشداكو، ديااوكو و...

" آخسئري ، آخسار" از اسمهاي معمولي در ماننا - ماد بود، مثلا اسم يكي از آخرين شاهان ماننا هم بود. كلمه "كياكسار" اسم شاه "امپراطوري ماد" نيز در اصل "آخسئري، اخسار" بود كه با گرفتن پيشوند "كي" به معني شاه، " كي + آخسئري = كيآخسئر = كياخسار = كياكسار " تبديل شده است. ( منبع 1 )

چون كه پارس ها از خود مدنيتي نداشتند و همه چيز را، حتي نوع لباس را، از اجداد تركها تقليد ميكردند، لذا بعدها اين اصطلاح ها را نيز به تقليد از قوتتي هاي ماد در داخل خود و در اسامي شاهان افسانه اي خود بكار بردند ، مثل كيقباد، كيكاووس، كيخسرو و ...
اشخاص و مراكز متعصب و افسانه پردازي كه مادها را آريايي معرفي ميكنند، قبلا وجود تمدن هاي درخشان ماننا، اورارتو، ايلام، كاسسي و غيره را كلا انكار ميكردند تا راحتتر بتوانند مادها را، آريائي هاي خيالي تازه از راه رسيده، معرفي كنند، ولي با كشفيات جديد باستانشناسي دهه هاي اخير، ديگر آبرويي براي آنها نمانده و مجبور شده اند كه حداقل به گوشه اي از حقايق اعتراف كنند. براي مثال، دكتر "رواساني"، پان فارس معروف در كتاب"جامعه بزرگ شرق، ص 302" و همچنين "رقيه بهزادي"، پان فارس ديگر در كتاب" قومهاي كهن در آسياي ميانه و ايران ، ص 264" هر دو بر عكس نوشته هاي قبلي شان؛ اعتراف ميكنند كه "در سرزمين ماننا و ماد مركزي از 4000 سال ق . م تا اواسط 700 ق . م فقط اقوام التصاقي زبان قوتتي، لولوبي، هوري، كاسسي و ... زندگي مي كردند، و اين اقوام بارها موفق به ايجاد دولتهاي مقتدري شده بودند، زبان آنها نزديك به زبان ايلامي بود." متاسفانه اينها با وجود اعتراف به اين حقيقت، باز هم، بدون ارايه مدركي، مادها را آريائي قلمداد ميكنند، بدون آنكه براي خواننده خود روشن كنند كه آن اقوامي كه به اعتراف خود اين پان فارس ها، حداقل بمدت 4000 سال، تا 700 ق . م ساكن آنجا بودند و در مقابل همه تجاوزگران، با رشادت از وطنشان دفاع كرده بودند، چطور يكدفعه ناپديد شدند؟ و آريائي هاي خيالي ايشان، از كجا و چطور يكدفعه در آنجا ظاهر و امپراطوري ساختند، تاريخ كه هيچ اثر و نشاني از افسانه هاي اين گروه رابه ما نميدهد. البته جاي بسي تاسف است كه عده اي از روي تعصب قومي و منافع سياسي، علم تاريخ را با دروغها و جعلياتشان آلوده ميكنند و به تارخ بشريت خيانت ميكنند.

از شاهان ماد و ماننا تا كنون هيچ لوحه و يا كتيبه اي پيدا نشده است، به احتمال زياد هخامنشيان و ساسانيان براي از بين بردن هويت تاريخي آنها، و ابدي كردن حاكميت وحشيانه خود، آثار نوشتاري آنان را نابود كرده اند. ولي باوجود آن در تپه هاي مارليك، حسنلو، مجيد تپه در 50 سال اخير مهرهايي با خط ميخي پيدا شده است كه مربوط به دوران ماننا و ماد ميباشند ( 600-1800 ق . م ) ولي متاسفانه حاكميت شوينيستي فارس اجازه تحقيق بر روي آنها را نداده و معلوم نيست كه آنها را به كجا برده اند. "عزت الله نگهبان" رئيس سابق اداره باستانشناسي ايران و سرپرست كاوشگري در تپه " مارليك" رودبار در كتاب "ظروف فلزي مارليك ، ص 14-15" به اين مهرها كه شبيه مهرهاي تركي پيدا شده در"ايسيك گؤل" بودند، اشاره كرده و نوشته است كه چند سطري نوشتجات بر روي مهرها بود، ولي راجع به نوع خط، زبان و محتواي نوشتجات سكوت كرده است.

همچنين در سال 1374 شمسي در تپه اي در نزديكي شهر "اهر" لوحه اي زرين با نوشته اي تركي با خط اورخون پيدا شد، و عكس اين نوشته در ص 310 كتاب " تاريخ ديرين تركان ايران، جلد 1" وجود دارد. در آنجا نيز رژيم پان فارس ايران از تحقيق بر روي اين لوحه جلوگيري كرد. هر انسان آزاده و صديقي بايد از خود بپرسد كه، چرا حكومت نژادپرست و شوينيستي فارس ايران از شناخته شدن محتواي اين نوشتجات واهمه دارد و اگر اين نوشتجات به زباني غير از زبان تركي بود، مطمئنأ آنها را مخفي نميكردند، و يا اگر به زبان به اصطلاح آريايي بود كه خبر كشف آنرا در بوق و كرنا مي دميدند."ويل دورانت" تاريخدان مشهور آمريكايي در كتاب "تاريخ تمدن، مشرق زمين گهواره تمدن، ص 141" ادعاي تمدن آفريني آريايها را قويأ رد كرده و مينويسد "آريائيها ( هند و اروپائي ها )، در هيچ جايي از دنيا از خودشان تمدني را بوجود نياورده اند بلكه آنرا از ملت هاي ديگر، خصوصا سومرها، بابل و مصر ياد گرفته اند".

"هرودت نيز در ص 321 جلد 2 تواريخ" درباره سطح تمدن پارسها مينويسد كه: پارس ها بر عكس مادها، هنوز به مرحله شهرنشيني نرسيده بودند، و از 10 قبيله پارسي، 6 قبيله كوچ نشين و 4 قبيله ده نشين بودند و شاهان هخامنشي به خاطر خصوصيات ايلاتي و بدوي خود، دائمأ در بين پايتخت كشورهاي فتح شده شان، يعني بابل، همدان، شوش و بعضأ سارد، ييلاق و قشلاق ميكردند.

ماد مركزي از لحاظ اقتصادي، سياسي، اجتماعي، در مقايسه با ماننا، عقب مانده بود، لذا با اتحاد آن دو سرزمين، ماننا به مركز اقتصادي، صنعتي و اجتماعي امپراطوري مبدل شد. ( منبع 2 ص 140 )

قبل از تشكيل امپراطوري ماد توسط اقوام همنژاد و همزبان بومي ساكن ماننا و ماد مركزي، دهها حكومت كوچك و نيمه مستقل، تحت حاكميت شاهان محلي كه همزمان رهبريت ديني ايالت خود را بر عهده داشتند، وجود داشت. اين مناطق شاه نشين كه تعداد آنها زياد بود، تابع شاه بزرگ مملكت بودند؛ كه " شاهين شاهي" شاه شاهان ناميده ميشد. ( مثل شاهان دولت ماننا )؛ كلمه "شاه ،،شاو" در اصل كلمه اي آشوري بوده كه در بين اقوام التصاقي زبان آذربايجان نيز رايج شده و اصطلاح تركي "شاهين شاهي" به معني شاه شاهان، نيز از آن كلمه درست شده و از آن زمان رايج شده بود كه بعدها بصورت "شاهنشاه" در فارسي نيز استفاده شده است.

اشياء و آثار پيدا شده مربوط به دوره مادها، مثلا جام زرين حسنلو، كاملا شبيه آثار هوري ها، قوتتي ها و ماننا ها ميباشد كه نظريه پوچ آريائي بودن مادها را كلا رد ميكند، و اثبات ميكند كه تشكيل دهندگان امپراطوري ماد، همان اولاد هوري ها، قوتتي ها و ديگر خلقهاي آلتايي بودند.

"محمد تقي مصطفوي" رئيس اداره باستانشناسي ايران، در باره پياله زرين ماننايي پيدا شده در حسنلو نوشته: "هنر بكار رفته در آن، نه فقط در ايران، بلكه در دنيا بي نظير است". ( منبع 1 ص 389 )

البته كه اقوام وحشي و بدوي آريايي كه بدنشان را با تكه پوستي مي پوشاندند قادر به آفريدن همچون كار هنري نبودند.
در اراضي ماننا - ماد، هنوز هم بعد از گذشت 3000 سال، بوميان آنجا در آنجا ساكن بوده و زبان باستاني خود ( زبان تركي) را حفظ كرده اند.

تاريخ نويسان مغرضي كه نوشتجاتشان را بنا به سفارشات بعضي مراكز قدرت، در پيشبرد اهداف سياسي مشخصي، مي نويسند. با پيدا كردن يك كلمه يا اسمي كه شباهت ظاهري با كلمات هندواروپايي دارد سعي ميكنند كه ملتي را آريايي قلمداد كنند، هرچند كه صدها نام، كلمه تركي و ديگر مدارك تاريخي عكس آن را نشان بدهد.

امروزه معاني تمام شش قبيله ماد كه هرودت در كتاب "تواريخ" ذكر كرده است، در زبان تركي اشتقاق يابي شده است. هرچند كه آن اسامي در كتيبه هاي آشوري، بابلي و ... ديده نميشود و احتمالا افسانه اي بيش نيستند. مطالعه نامهاي شهرها و ولايات ماد مركزي نيز نشان مي دهد كه آنان آريايي نبودند.

منابع:

1ـ "تاريخ ديرين تركهاي ايران"، پروفسور "م . ت . ذهتابي"
2ـ "تاريخ ماد"، دياكونوف، ترجمه كريم كشاورز
3ـ "سلطنت اغوز" آلتاي ممدوف
4ـ "تاريخ تمدن، مشرق زمين گهواره تمدن" ويل دورانت
5ـ "ظروف فلزي مارليك"، عزتالله نگهبان، ص 14-15"
6ـ "هحامنشي، اشكاني، ساساني" علي اكبر سرافراز، ص 121
7ـ Delitzsch Friedrich, Sumerische Glossar, Leipzig-1914, s. 172

بازشناسي نامهاي اصيل برخي محلات اورميه

+0 امتياز


ديار سبز و باستاني با تاك هاي انگور و باغات ميوهايي كه ياد بهشت برين را در ذهن متجسم مينمايند در كنار درياچه ايي كه همچون گوهري بر تارك منطقه مي درخشد با مردماني غيور و آگاه و مهربان با تاريخي هزاران ساله كه نسل مردمانش را به قدمت ((گؤي تپه))، ((تام تاما))، ((زرتشت)) و ... مي رساند بحق پايتخت تاريخي آذربايجان است كه مهد تمدنهاي باستاني بزرگي همچون آراتتاها، مانناها، هوريها، اورارتوها و ... بوده است كه در بطن تاريخ گاه صفحاتش از تمدن آفريني و مدنيت مردمانش پرغرور و در مقطعي با نواهاي روح انگيز و بي بديل ((صفي الدين اورموي)) و عرفان ((حسام الدين چلبي اورموي)) و اشعار دل انگيز ((حيران خانيم)) و دلاورمرداني نظير ((عسگر خان)) و ((كاظم خان)) موجبات افتخار امروز ماست و البته گاه از سختي هايي كه نارفيقان و دشمنان و متجاوزان بر هيبتش وارد ساخته اند مويه هاي دردناكي دارد كه تن و روح هر وارسته ايي را بدرد مي آورد. اما آنچه كه موضوع مطلب جاريست، نگاهي بر اسامي برخي مناطق و محلات اورميه است كه در ذيل به ريشه نامگذاري آنها اشاره مي شود:

گؤل اوستو: اين ميدان چند سال قبل به نام ميدان امام حسين (ع) تغيير يافته است. در زمان قديم در آن منطقه چشمه هاي بزرگي بودند كه بدين سبب نام گؤل اوستو را بدان داده بودند كه آن چشمه ها آب آشاميدني نواحي زيادي از شهر را تامين ميكردند. 
نوو گئچر: اين قسمت از شهر اكنون پنجراه ناميده ميشود. نوو گئچر در امتداد گؤل اوستو قرار دارد كه از دو كلمه تركي "نوو" به معناي محل تقسيم و انتقال آب (ناودان كه در پشت بام ساختمانهاست از همين ريشه است) و "گئچر" به معناي محل عبور، است تشكيل شده است. آب شهر از گؤل اوستو به نوو گئچر سرازير شده و از آنجا به مناطق مختلف شهر منتقل ميشد كه بدين سبب نام نوو گئچر را به اين منطقه داده اند. 
عسگرخان: اين منطقه قديمي شهر كه يكي از دروازه هاي 8 گانه اورميه بوده است با نام يكي از سرداران رشيد و وطن پرست طايفه بزرگ افشار بنام ((عسگرخان)) كه اولين سفير ايران در فرانسه بوده است نامگذاري شده كه خوشبختانه تاكنون نيزنام اصلي خود را حفظ كرده است. در سال 1218 ه.ق عسگرخان فرمانده لشگر اورميه بود كه در جنگ با روسها در ايروان، باكو، گنجه و نخجوان طايفه افشار و دلاوران اورميه ايي به سركردگي عسگرخان رشادتهاي زيادي از خود نشان دادند و سپس نيز در همين دروازه عسگرخان در مقابل مهاجمان و ياغيان تالانگر كه از عشاير كرد بودند شهر را حفظ كردند. عسگرخان در 8رجب 1249 ه.ق وفات كردند.

چالا باشي: اين منطقه از شهر اكنون به چهاربخش تغيير نام يافته است كه از دو كلمه تركي "چالا" به معناي "گودي و چاله" و "باشي" به معناي "سر" تشكيل شده است. در زمان جنگهاي عثماني و صفويه مردم و لشگريان در اين منطقه از شهر كه مسير حمله عثماني به اورميه بود با حفر چاله و خندقهايي اقدام به دفاع از شهر كرده اند كه به همين جهت اين منطقه با عنوان چالا باشي خوانده مي شد.
جارچي باشي: اين منطقه از شهر كه در قديم محل استقرار و مكان اصلي اطلاع رساني جارچيان شهر بود كه در مواقع لزوم با دستوراتي كه دريافت ميكردند مسائل مختلف و مهم را بوسيله جار كشيدن در كوي و برزن به اطلاع مردم ميرساندند كه به همين جهت اين محله كه اكنون در خيابان شهيد باكري قرار گرفته است جارچي باشي ناميده شده است.

وكيل باشي: اين محله نيز در خيابان شهيد باكري قرار گرفته كه محل سكونت وكلا و داروغه و قاضي شهر بوده است. شيخ تپه: يكي از مناطق زيبا و اصلي شهر بصورت تپه ايي بزرگ است كه پارك جنگلي نيز در اين منطقه قرار دارد. در سال 1297 ه.ق شيخ عبيدالله شمزيناني از رهبران فرقه نقشبنديه كه كرد زبان بود از تركيه به خاك غرب آذربايجان و اورميه حمله نمود و غارتگريها و جنايات و قتل عامهاي فجيع و دهشت باري در اورميه، سلماس، سويوق بولاق (مهاباد) و قوشاچاي (مياندوآب) انجام داد كه تاريخ از بازگويي آنها شرمسار و دردآلود ميباشد. شيخ عبيدالله در تپه هاي منطقه ايي كه اكنون شيخ تپه ناميده ميشود شهر را مورد هدف قرار ميداد و در اين منطقه از 
شهر نيز ساكن بوده است كه از آن تاريخ تاكنون آن منطقه را شيخ تپه ناميده اند.

عرشلو: اين منطقه كه با بافتي روستايي در بافت جديد شهر در مابين خيابانهاي البرز، ميثم و فرهنگيان قرار دارد نام يكي از طايفه هاي قديمي توركهاست. "عره ش" در تركي به معناي واحد طول(از مرفق الي نوك انگشتان) بكار ميرود.

دوققوز پله: يخچال دوققوز پله در محله اي قديمي به عسگرخان و در كنار نهر كوچكي به نام ((دره چاي)) در شهر اروميه قرار دارد كه البته محله ايي نيز به همين نام در آن نقطه از شهر موجود است. دوققوز در تركي به معناي نه (9) مي باشد كه عدد 9 در تركي جزو اعداد مقدس و معني دار است كه در بسياري از آثار باستاني آذربايجان به عدد 9 برمي خوريم. تا قبل ازگسترش شهر به صورت فعلي، اهالي اروميه از اين يخچال بعنوان محل نگهداري يخ استفاده مي كردند و نيز مراسم چهارشنبه سوري را در كنار حوضچه اي كه آب نهر به آن مي ريخت و فاصله اش با يخچال حدود چهل متراست برگزار مي گرديد. با توجه به شكل ساختمان و نقشه اي يخچال ،به نظر مي رسد اين بنا به دوره قاجار تعلق دارد. بنا و سقف آن از سنگ و آجر است. اين يخچال هنوز سالم باقي مانده و صدماتي به آن وارد نشده است.

علاوه بر محلات فوق الذكر ميتوان به محلاتي نظير "يئددي درمان" ، "بدن ديبي" ، "آغداش" ، "توپراق قالا" ، "داش مچيد" و ... اشاره كرد. اهميت شناختن نامهاي اصيل اين مناطق در راستاي تعريف هويت اصيل اورميه است كه در طول صده معاصر دردهاي زيادي را از جانب متجاوزان و مهاجران بر خود ديده است. بنظر ميرسد تهيه نقشه هاي فرهنگي اصيل در مناطق غربي آذربايجان كار ضروري و مهمي است كه بايد به سرعت از سوي مسئولان و مقامات مسئول و نيز دلسوزان فرهنگ آذربايجان صورت پذيرد.

 

 


gozel urmunun bazi mekanlarinin dogru adi ve onlarin tarixi haqqinda melumatlar
اورميه نگين آذربايجان



ساكنان تبريزي روستايي مرموز

+0 امتياز

تصوير از روستاي ايستاي طالقان

در اين قسمت از نشانه هاي تبريز در جهان از ايران خارج نمي شويم  سفري خواهيم داشت به طالقان ، جايي كه تبريزي ها مدتها پيش با مهاجرت به آنجا مرموزترين روستاي ايران را به وجود آوردند ، ايستا نام روستايي است در نزديكي طالقان كه اهالي آن در گزشته متوقف مانده اند ، مردمي كه از حدودا 200 سال پيش هيچ تغييري نكرده اند و مدرنيته را در زندگي خود راه نداده اند هيچ زني اجازه ورود به آن را نداشته و شايد زنانشان را كسي نديده آن ها شناسنامه ندارند ، جزو آمار نيستند ، برق ، گاز ، تلفن ، تلوزيون و ديگر وسايل رفاحي را در اختيار ندارند... گزارشات و تحقيقات زيادي از اين روستا به عمل آمده و همايش هاي زيادي برگزار شده. جالب است بدانيد كه در آمريكا نيز فرقه اي به نام آميش ها وجود دارد كه آن ها هم گريزان از تجدد هستند آن ها نيز در گذشته متوقف مانده اند و از امكانات جامعه مدرن بهره اي نبرده اند.

اين مطلب جالب را براي اين ساعت شما عزيزان تهيه كرده ايم كه اميدواريم مرد پسندتان واقع شود. پيشنهادات و انتقادات شما مشوق تيم بيلگي پليس خواهد بود 

آن ها شيعه اثني اشري بوده و مرجع تقليدشان٬ مرحوم ميرزا صادق تبريزي است [كه گويا وي در ۱۲۷۴ق به دنيا آمده و از جايگاهي دين مدارانه با مشروطيت مخالف بود. او با رضا شاه پهلوي هم به شدت مخالف بود و حتي تا پاپان عمر٬ از گرفتن شناسنامه سر باز زد و رضاشاه هم وي را از تبريز به قم تبعيد كرد و در نهايت در ۱۳۵۱ق درگذشت و در حرم حضرت معصومه مدفون شد] و افكارشان هم برگرفته از مرحوم سيد حسين طباطبايي نجفي (مدفون در قبرستان مارالان تبريز) است كه گويا ۳۰ ـ ۴۰ سال پيش درگذشته و كتابي خطي دارد كه در دست آنهاست. شمار افرادي كه در آن جا و با آن وضع زندگي مي كنند۴۰ نفر (باخانواده هاشان) است و ۳۰ نفر ديگر هم از دوستان اينان٬ به همين شيوه در تبريز زندگي مي كنند. سبب پرهيزشان از وسايل و زندگي امروزي به دليل تشبه به كفار و بدعت بودن آنهاست. مثلا تزريق خون به كسي كه براي ادامه زندگي اش به آن نيازمند است را به سبب بدعت بودن آن٬ روا نمي دانند و بركتي هم در ادامه زندگي به وسيله اين كار نمي بينند. انقلاب به اصطلاح كبير فرانسه را نقطه عطفي در بي ديني مردم مي دانند. نه شعر مي خوانند و نه اوقاتشان را با شب نشيني و ... سپري مي كنند و تقريبا" ۱۰ ـ ۱۲ تا كتاب دارند. بچه هاشان را تا سن تكليف با خود نگه مي دارند و آموزش هاي مختصري مانند واجبات و محرمات به آنان مي دهند و پس از سن تكليف هم٬ مختارند كه با آنان باشند يا به شهرها مثل تبريز برگردند. به زيارت امامان عليهم السلام نمي روند زيرا استفاده از وسايل نقليه امروزي را جائز نمي دانند و مي گويند: «اگر صالح باشيم ٬ امامان عليهم السلام سلام از راه دورمان را پاسخ مي دهند و اگر نباشيم٬ سلام در كنار مرقدشان را هم جواب نمي دهند٬ پس اصل٬ صالح و با ايمان بودن است.» به همان دليل به حج هم نمي روند و به حج رفتن به آن شكل كه مي خواهند٬ چون برايشان موانعي دارد (مانند موانع گذر از مرز) پس خود را مستطيع نمي دانند و حج نمي روند.از آقا حسين قلي پرسيدم: «آيا خود مرحوم ميرزا صادق گفته بود كه حتي پس از درگذشتش مقلدان وي حق ندارند از ديگر فقهاء تقليد كنند؟» گفت: «نه». گفتم: «در محيط زندگي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم سيب زميني و گوجه فرنگي هم نبود٬ آيا شما از اينها استفاده نمي كنيد؟» پاسخ داد: «استفاده مي كنيم زيرا اينها طبيعي و آفريده خدا هستند اما هواپيما مثلا"٬ آفريده خدا نيست.»

 

آقا حسين قلي از بيست و اندي سالگي به طالقان مي آمد و در جست و جوي مردان طالقاني بود كه در روايات است كه از ياران امام زمان عليه السلام هستند٬ اما وقتي كسي را نيافت٬ خودش زمين هايي را خريد و گويا از ۱۷ـ ۱۸ سال پيش٬ چنان زندگي اي را بنا گذاشت. آقا كاظم مي گفت در اين جا افرادي هستند كه در اين همه سال٬ تنها ۲ يا ۳ بار به بيرون از اين محيط رفتند. مساحت منطقه شان هم ۱۵ هكتار است.

 

احتياجات آنان به شهر٬ تنها براي خريد پارچه٬ برخي ميوه ها مانند خرما و ميخ و مقدار بسيار كمي آهن و شيشه و مانند اينهاست. خودشان نجاري و آهنگري و... دارند و چندان مالكيتي براي اموالشان در ميان خود نمي بينند و بر سر اموال٬ با كسي نزاع نمي كنند و اگر شخصي در اموال آنان تصرف كند٬ آنان با او درگير نمي شوند و از مال خود چشم پوشي مي كنند. حتي اوقات شرعي را هم ٬ با شاخص هاي خود مشخص مي كنند و آغاز و پايان ماه رمضان را نيز با رويت خويش٬ تعيين مي كنند و ...

شخصي كه گويا چيزي درباره آن روستاي طالقان شنيده بود و گمان مي كرد چند روستا در آن جا چنين است٬ از حضرت آيت الله بهجت دام ظله در حياط مسجد پرسيد: «نظر شما درباره روستاهاي طالقان چيست؟» آيت الله بهجت با همان لحن پرسش رساتر از پاسخ٬ فرمودند: «روستاهاي طالقان با روستاهاي ديگر چه فرقي دارد ؟!»

نويسنده گزارش فوق با همدلي همراه با شيفتگي، «اهل توقف طالقان» را با لحني «شبه شاعرانه» معرفي كرده است. فراز مهم گزارش، اشاره نويسنده به سخن حضرت آيت الله العظمي بهجت (ره) درباره روستاي ايستاي طالقان است.

به خاطر دارم در سال هاي اخير، دفتر آن عالم وارسته به جهت توليد حجم فراواني شايعه درباره ديدگاه مرحوم بهجت در زمينه مهدويت و انتظار، بخشي با عنوان «پاسخگويي به شايعات» در پايگاه اطلاع رساني آن مرجع معظم تقليد، تعبيه كرده بود.چون مد شده بود كه برخي افراد جوياي نام به روش هاي مختلف و با اهداف متعدد تلاش مي كردند كه با انتساب سخنان خود به مرحوم بهجت، براي خود كرامت و فضيلتي فراهم كنند. با اين اوصاف، اصالت ادعاي نويسنده گزارش فوق را بايد از طريق دفتر آن مرحوم جويا شد و سپس در اين باره ابراز نظر كرد.

ثروتمندان تورك پايتخت (درياني ها)

+0 امتياز

شايد شما با اين بخش آشنا باشيد بخشي كه به نشانه هاي آذربايجان و تبريز در نقاط مختلف دنيا مي پردازه امروز زياد دور نرفته ايم و در سري سفر هاي خود پاي به تهران -كه اگر بگوييم بزرگترين شهر ترك نشين ايران سخني به گزاف نگفته ايم- مي گذاريم نصر نيوز: چهار سال پيش براي اولين بار يك وا‍ژه وارد ادبيات فرهنگي ايران شد. آثار سينمايي كه با تحليل منتقدان سينمايي فاخر نبودند به صفت درياني خوانده مي‌شدند.

به گزارش نصر نيوز به نقل از خبرآن لاين، چهار سال پيش براي اولين بار يك وا‍ژه وارد ادبيات فرهنگي ايران شد. آثار سينمايي كه با تحليل منتقدان سينمايي فاخر نبودند به صفت «درياني»خوانده مي‌شدند.

 

 

براي كارآفريناني كه شبكه توزيع پايتخت را تغيير دادند 

امپراطوري درياني‌ها در پايتخت

سينماروهاي حرفه‌اي مي‌گفتند:« فلان فيلم را بايد از همان درياني گرفت و ديد.» درياني‌ها اينگونه براي اولين بار وارد ادبيات فرهنگي ايران شدند ولي آنها خيلي پيش ‌تر به ادبيات اقتصادي و حتي سياسي ايران راه يافته‌بودند. فروشگاه‌هاي عرضه كالاهاي خوراكي درياني درتمامي شهرتهران همچون شبكه اينترنت گسترش يافته‌بودند. در شمال شهر مجلل‌تر بودند و درجنوب شهر كوچك‌تر ولي همگي «درياني» بودند.

اول سوال اصلي اين بود درياني‌ها كيستند كه قلب توزيع پايتخت را برعهده گرفته‌اند؟

 

در ستايس مهاجرت

اينجا دريان است. روستاي دريان از توابع شبستر از استان آذربايجان شرقي است. اين روستا براساس سرشماري سال 1385 داراي 2231 نفر جمعيت و 691 خانوار است. دريان در 25 كيلومتري شبستر واقع شده‌است. اولين درياني‌ها بين سال‌هاي 1310 تا 1315 وارد تهران شدند. اولين درياني‌هاي تاثيرگذار در تهران خانواده ابراهيمي‌ها بودند. مهدي ابراهيمي‌درياني،‌اولين بنيان‌گذار سوپرماركت‌هاي درياني‌ها در تهران بود.

مهدي درياني يكي از نام آوران تهران هم شد. او پس از مهاجرت به تهران به سرعت واردبازار شد. در بازار هم شهرت و ثروتي كسب كرد و موفق شد يكي از معتمدين بازار شود. حاج مهدي در مدتي پس از تاسيس اولين فروشگاه درياني، وارد فعاليت‌هاي ساختماني شد. او در منطقه شهرآرا ساختمان‌سازي كرد. برخي منابع تاريخي روايت مي‌كنند كه ساختمان‌هاي مهدي در شهرآراء اولين شيوه ساختمان‌سازي مدرن در ايران بوده‌است.

او مدتي پس از موفقيت در ساخت منطقه مسكوني شهرآراء،‌سرمايه‌هاي خود را به بخش ساختمان منتقل كرد و مناطق دريان نو، تهران ويلا، آرياشهر و ستارخان را نيز ايجاد كرد. در ميان اين مناطق «دريان نو» به پاس علاقه او به روستايي زادگاهش به نام دريان ملقب شد. مهدي پس از اين موفقيت بيشترين توان و تمركز خود را صرف فعاليت‌هاي ساختماني كرد. به موازات اين جريان ديگر همشهريان هم به توصيه او به تهران سرازير شدند و فعاليت‌هاي خود را آغاز كردند.

 

از روسيه تا تهران

درياني‌ها پيش از آنكه راهي تهران شوند، بخت خود را در تركيه آزموده بودند. تجار روستاي دريان جملگي به روسيه مهاجرت كرده بودند و در اين كشور تجارت مي‌كردند ولي وقوع انقلاب كمونيستي سرنوشت آنان را دگرگون كرد. دولت انقلابي وكمونيستي روسيه به درياني‌ها ابلاغ كرد همگي به ايران بازگردند. گروهي از درياني‌ها راهي تركيه شدند ولي شكست تجارت در تركيه سبب شد تا آنان بازهم به روستايي در 25 كيلومتري شبستر بازگردند. شرايط بد اقتصادي روستا آنان را ودار كرد تا بخت خود را در تهران بيازمايند. اولين درياني اينگونه راهي تهران شد. براساس گفته‌هاي احمدپور درياني وقوع انقلاب سفيد سبب شده بود تا وضعيت اقتصادي در ايران بيش از تركيه رونق گيرد و همين جريان درياني‌ها را مجاب كرده‌بود تهران را گزينه مناسب‌تري از تركيه براي تجارت بدانند.

 

نهنگ در تهران

روايت مي‌كنند كه علي‌اكبر درياني يكي از بنكداران معروف اروميه براي خريد كالاهاي مورد نياز خود راهي تهران مي‌شود و همچون بسياري ديگر از هم‌نسلان خود، شيفته پايتخت مي‌شود. علي‌اكبر درياني براي اولين بار در زندگي خود سراز خيابان لاله‌زار تهران در مي‌آورد. او دربازگشت به دريان به همشهري‌هاي خود مي‌گويد:« نهنگ در درياست.براي شكار نهنگ بايد به دريا برويد.»

درياي او تهران بود. علي‌اكبر به سرعت تمامي سرمايه‌هاي مالي خود را به تهران منتقل مي‌كند و اولين فروشگاه درياني راتاسيس مي‌كند.برادر كوچكتراو مهدي ابراهيمي درياني هم به همراه علي اكبر راهي تهران مي‌شود. در تهران مهدي واردبازار چاي مي‌شود و علي اكبر همان بنكداري را ادامه مي‌دهد. از تيزهوشي‌هاي علي اكبر نقل‌هاي بسياري شده‌است ولي يك روايت چنين است:« دوبرادردرياني در تهران و در سراي حاجي‌هاي بازار يك چاي فروشي راه انداخته بودند. بخت با آنها يار بود.روزي يك تاجر چاي به حجره آنها مي‌ايد و پيشنهادي مناسب ارائه مي‌دهد ولي مهدي و علي‌اكبر به دليل كمبود سرمايه و منابع مالي توان همكاري با او را نداشتند. آنها به سراغ فردي به نام قزلباش مي‌روند. قزلباش با آنان دراين معامله شريك مي‌شود.»

نقطه اوج گيري درياني‌ها همين دوره بود.

 

اولين حضور

اولين درياني علي‌اكبر بود. برادر ديگر او در اروميه با سرمايه 6 توماني كه ازعلي اكبر قرض گرفته بود، كسب وكاري براي خود راه‌اندازي كرده‌بود. پس ازمدتي مهدي ورشكسته مي‌شود. اين اتفاق او را هم ودار مي‌كند تا راهي تهران شود. حضور اودر تهران به معناي شراكت با علي‌اكبر بود. اينگونه دوبرادر در كنار هم قرار مي‌گيرند. پس از مدتي كسب و كار آنان در تهران رونق مي‌گيرد و شرايط براي ورود ديگر درياني‌ها نيز مهيا مي‌شود.

 

مهاجران نسل اول و چاي زنبور عسل

درياني‌هاي نسل اول تجار چاي درتهران بودند. آنها از شمال كشور چاي را به قيمت پايين خريداري مي‌كردند وبراي فروش به تهران مي‌آوردند. مهدي ابراهيمي درياني هم تجارت خود را چنين آغاز كرد. او هنگامي كه به تهران آمد تنها يك دوچرخه داشت. حاج مهدي با همين دوچرخه در بازار تهران مي‌گشت و چاي مورد نياز قهوه خانه‌ها را تامين مي‌كرد. چاي كه مهدي به قهوه خانه‌ها مي‌فروخت « زنبور عسل نشان» نام داشت.

شيوه او در عرضه چاي هم بسيار جالب بود. او درمواجه با قهوه خانه‌هاي ناآشنا سعي مي كرد به گونه اي باب گفت‌وگو را با آنان باز كند. ابتداي‌ترين روش هم خريد يك قوطي كبريت بود.درياني‌ها پس ازمدتي به توصيه مهدي و علي اكبر راهي تهران مي‌شوند. اين اتفاق با رونق تجارت در تهران همراه بوده‌است. در اين دوره علي اكبر ومهدي به دليل تمكن مالي بالا وارد حوزه‌هاي ديگر فعاليت‌هاي اقتصادي شده‌بودند. آنان بيش از گذشته ساختمان سازي مي‌كردند ولي با اين حال به همشهري‌هاي خود توصيه مي‌كردند تا حضور در صنف توزيع‌كنندگان كالاهاي خوراكي راادامه دهند.

شكبه فعاليت‌هاي اقتصادي درياني‌ها در تهران رونقي عجيب مي‌گيرد.آنان به مدد فعاليت‌هاي اجتماعي وخيريه خود نامي معتبر در تهران كسب مي‌كنند. روايت مي‌كنند نسل اول خاندان درياني‌ها به ديگران توصيه مي‌كنند تا در تهران تجارت را تجربه كنند. در پايان دهه 50 بسياري از فروشگاه‌هاي عرضه كننده مواد غذايي در تهران به نام درياني‌ها شناخته‌ شده‌بود.

در سال‌هاي بعدي آنان همچنان تجارت خود را گسترش مي‌دهند. براساس آمارهاي موجود در تهران 2 هزار و 500 سوپرماركت با مجوز فعاليت مي‌كنند كه ازميان آنها 700 فروشگاه با نام درياني فعال هستند.

در پايان دهه 50 درياني‌ها فعاليت‌هاي خيريه بسياري هم صورت دادند. آنها از بيش از ده ميليارد تومان در درايي‌هاي خود را به دريان انتقال دادند تا بخشي از ثروت به زادگاه رسيده‌باشد. همزمان در تهران انجمني تاسيس كردند كه 30 عضو شوراي مركزي درياني‌ها را درخود جاي مي‌دهد. اين انجمن به عنوان يكي از فعال‌ترين نهادهاي صنفي و شهروندي تهران شناخته مي‌شود. درياني‌ها اكنون در دهه 90 به يكي از شاخص‌ترين شبكه‌هاي توزيع پايتخت بدل شده‌اند.