عاي صبگاهي مدارس تبريز كه به تركي گفته ميشد(در شعر نه خبري از چاپلوسي به مقامات دولتي بود نه چيز ديگر)

+0 امتياز

عاي صبگاهي مدارس تبريز كه به تركي گفته ميشد(در شعر نه خبري از چاپلوسي به مقامات دولتي بود نه چيز ديگر)
----------------------------------------------------
امروز پس از گذشت بيش از 80 سال ، با مطالعه دقيق اين ابيات كه هنوز هم در سينۀ مردم نهفته است و همواره ياد خدا را در يادها زنده مي سازد ، مي توان فهميد كه چقدر با دنيائي از ظرافت و لطافت و شوق و ايمان ، جوان پاك سرشت و معصوم را به سوي حق و حقيقت رهنمون مي ساخت:

اي بيزي يوخدان يارادان تانريميز==اي خدايي كه ما را از هيچ آفريدي

سن بيزه لطفونله عنايت ائيله== ما را مورد لطف و عنايت خود قرار بده

بيزلري دوزگون يولا هدايت ائيله== ما را به راه راست و كارهاي درست

قدرت ذاتيليه هدايت ائيله== با قدرت ذاتي خود هدايت هدايت كن

وئر بيزه توفيق كه تحصيل ائده ك== به ما توفيق ده تا تحصيل كنيم 

علم و ادبله بيزه زينت ائله== با علم و ادب ما را زينت بده

خدمت ائده ك بيز آنا ميز يوردونا== تا به زادگاه خود خدمت كنيم 

سن ده اوني حفظ و جمايت ائيله== تو نيز او را حفظ و حمايت كن

پاك فكير ، آيدين اوره ك ساغ بدن== فكر پاك ، دل روشن و بدن سالم

بيزلره شانونله كرامت ائيله==در شان خود به ما كرامت كن

آذربايجان بهشت عدن مهد تمدن و بشريت!

+0 امتياز

آذربايجان، اين سرزمين پرگهر، عظيم ترين گنجينه تاريخ و تمدن بشري را در خود دارد. 

چنانچه بسياري از محققان و مورخان، تاريخ آغاز تمدن بشري را در اين منطقه مي دانند و با دلايل محكم و مستدل علمي، عقيده دارند كه نخستين نشانه هاي زندگي اجتماعي در اين منطقه يافت شده است. البته چندان دور از واقعيت هم نيست كه مدنيت و مظاهر آن از آذربايجان آغاز شده باشد چرا كه فقط يك نمونه از تاريخ اين سرزمين در تپه هاي باستاني اش كافيست تا ثابت كند كه آذربايجان پايه گذار فرهنگ قومي در جهان است.


اين گزارش، نه بر تپه هاي باستاني نظر دارد و نه بر نخستين آثار ساخت بشر، بلكه بسيار ديرتر و ديرينه تر از آن، تاريخ تمدن بشر را در آذربايجان به تصوير مي كشد و برخلاف عقيده برخي كه معتقدند محل زندگي آدم سرزمين هند يا آفريقا است، محل هبوط آدم را آذربايجان ناميده است . . . 

پروفسور ديويد رول، باستان شناس معروف، معتقد است، آدم و حوا براي نخستين بار در آذربايجان فرود آمده اند، جايي به نام «بهشت عدن» در قلب آذربايجان يعني تبريز.

 


منظور از باغ عدن(بهشت پنهان) چيست؟


باغ عدن به ناحيه اي گفته مي شود كه آدم و حوا از بهشت به آنجا هبوط كرده اند.يعني ناحيه خاستگاه تمدن و تاريخ يعني محل زندگي اولين انسان متفكر و متمدن يعني ناحيه اي كه تاريخ انسان از آنجا شروع مي شود.

 


چطور مي توان اين ناحيه را پيدا كرد؟


در كتاب هاي آسماني نشانه هايي از  اين ناحيه آمده است .يكي از كتاب هاي آسماني كه نشانه هاي زيادي در اين موضوع داده است كتاب تورات است.دانشمندان زيادي كوشيده اند تا از روي اين نشانه ها اين ناحيه از كره زمين را پيدا كنند

 


آيا نشانه هايي كه براي باغ عدن بيان شده از نظر علمي صحيح اند؟


بله.دانشمندان با تلاش و تحقيق فراوان  توانستند نشانه هايي كه در تورات بيان شده را با حقايق علمي و تاريخي تطابق بدهند.



آيا اين ناحيه كشف شده است؟


بله.آخرين دانشمندي كه روي مبحث باغ عدن كار كرده و سرانجام آن را يافته است "پروفسور ديويد رول" مي باشد.اين دانشمند با استفاده از يافته هاي دانشمدان قبلي و  يافته هاي خود  اين ناحيه را شناسايي كرد و با چاپ مقاله اي به نام  "من در باغ عدن بودم " جنجال زيادي در جهان به پا كرد.


 

 


بهشت عدن كجاست؟


طبق يافته هاي دانشمندان اين ناحيه همان آذربايجان است.محل دقيق بهشت عدن در قلب آذربايجان يعني تبريزاست.

 


مختصري از نشانه هايي كه در تورات درباره بهشت عدن آمده است:


آيات 10تا 14 فصل دوم عهد عتيق را بخوانيد در آنجا ميگويد كه عدن سرچشمه چهار رودخانه را در خود دارد"فرات" و "هيدكل"(كه همان تيگريس به زبان عبري است) و نيز " گيهون" و " پيشون" در مورد دو رود اوليه بحث فراوان است اما ديويد رول بر اين عقيده است كه هويت وافعي گيهون و پيشون توسط رجينالد واكر روشن شده است واكر يافته هاي خود را در خبر نامه كلوب تاريخ باستان و قرون وسطي منتشر كرد.


  در ادامه پيتر مارتين گزارش گر ساندي تايمز كه همراه رول بود مينويسداجازه بدهيد يافته هاي واكر را بررسي كنيم درست در شمال شرقي جاي من و رول به عدن مورد نظر خود وارد شديم رودي به نامآراز(ارس) در گذر است اين رود قبل از استيلاي اعراب بر ايران در قرن هشتم ميلادي نيز "caihun"ناميده ميشد كه معادل"cihon"گيهون عبري است در پي تحقيقات خود رول با شگفتي دريافت كه در قاموس انجيلي اين رود "cihon-arazثبت شده است اما در مورد چهارمين رودي كه در عهد عتيق از آن نام برده شده يعني "pishon"واكر در اين معتقد است كه اين رود همان "اوزن"uizun است كه در زبان عبري به پيشون تبديل شده يعني به pو zبه shمبدل گشته است واكر در يكي از نقشه ها يش به كشف ديگري نايل آمد روستايي به نام " نقدي" "nagdi"آيا نام اين روستا ميتواند اثري از سرزمين نود nodجايي كه قابيل پس از كشتن هابيل به آنجا تبعيد شد باشد جايگاه روستاي نقدي با روايت كتاب عهد عتيق كاملا هم خواني دارددر سرزمين نود  در شرق عدن قرار دارد.


http://s1.picofile.com/azerulduz/Pictures/tabrizpetrochem/masir-behesht.jpg



بخشي از مقاله "من در بهشت عدن بودم" به نوشته "پروفسور ديويد رول":


 وقتي پرفسور رول به همراه پيتر مارتين براي اولين بار وارد شهر تبريز رول به مارتين گفت: آنجا را نگاه كنيد كوه ماوراي شهر قرمز رنگ(عينالي داغي) است و در نور خورشيد بازتابي سرخ گون دارد رول گفت: ببينيد كوه از خاك سرخ است كلمهآدم" در زبان عبري يعني "مرد خاك سرخ" هر اسطوره و افسانه اي بايد ماده خام خود را داشته باشد به نظر او آثار سفالين به دست امده نشان ميدهد كه سلاله آدم از باغ عدن (منطقه تبريز_اسكو)به سوي جنوب مهاجرت كرده اند. به هر حال مطالب بالا نشان از تمدن ديرينه تبريز و اطراف آن دارد تا جائيكه تاريخ پيدايش اين شهر را  در تحقيقات پرفسور رول به زمان حضرت آدم ميرسد.


 
گفتني است كه سرزمين تاريخي و طبيعت زيباي تبريز و اطراف آن قرنها پيش مورد توجه شعرا و جهانگردان بوده است به نظر جكسن اين ناحيه يعني آذربايجان يكي از حاصلخيزترين نواحي سراسر ايران و در خور  لقب " بهشت ايران" است در واقع تمام اين ناحيه سزاوار ستايش است  كه اوستا درباره ناحيه بزرگ ائيريانه وئجه (ايران ويج)يا آذربايجان كرده است .آنجا كه از اين مرز و بوم به عنوان نخستين و بهترين جايي كه اورمزد آفريد ياد كرده است.

آشنايي با مقبره الشعراي تبريز

+0 امتياز

آشنايي با مقبره الشعراي تبريز

كوي ها و محله هاي قديمي تبريز از دير باز محل و ماوايي براي سالكان حق و شاعران نام آور بوده است و بي ترديد تبريز به خاطر جاي دادن عارفان و شاعران صاحب نام در دل خود ، جايگاه ويژه ايي را در بين شهر هاي ديگر كشورمان دار است . هر چند برخي از آنان تبريزي يا آذربايجاني الاصل نبوده اند اما با اين حال هر كدام به علتي به تبريز گذري داشته و به مرور زمان شيفته آن شده و در اين مكان ساكن و طبق وصيت شان در تبريز به خاك سپرده شده اند

كوي سرخاب به جهت انتساب به شاعران نامي ، ارج و قرب بسياري در بين مردم داشته است به طوري كه زندگي در آن و حتي دفن شدن در اين كوي معروف ، آرزوي بسياري از بزرگان محسوب مي شد . وجود اماكن ، بنا ها ، تكيه ها و مقابر معروفي چون ربع رشيدي ، تكيه حيدر ، بقعه عون بن علي ، بقعه سيد حمزه ،صاحب الامر و سيد ابراهيم يا حظيره بابا حسن ، حظيره بابا مزيد ، صفوه الصفا  و مقبره الشعرا به تقدس و معروفيت آن افزوده است.

از مقبره الشعرا يا آرامگاه شاعران در سرخاب تبريز تا قبل از قرن هشتم نامي برده نشده  است . قديمي ترين كتبي  كه نام مقبره الشعراي تبريز را به صراحت نوشته است ، تاريخ گزيده و  نزهه القلوب حمد الله مستوفي است كه در سال هاي 730 و 740 هجري قمري تاليف شده است. بايد گفت كه نام مقبره الشعرا سرخاب ظاهراپس از دفن شدن شاعران معروف قرن ششم مانند خاقاني و ظهير و شاعراني كه بعد از آنها در آنجا دفن شده اند در كتب تاريخ و تذكره آمده و رفته رفته معروفيت يافته است.شهر تبريز پس از آنكه در قرن ششم مركز حكومت اتابكان آذربايجان شد پناهگاه شاعراني كه زندگي آرام و آسوده ايي را دور از جنگ و نزاع مي جستند  گرديد ، خاقاني و ابوالعلا و فلكي از شروان و گنجه ، ظهير فاريابي و شاهپور نيشابوري از خراسان به تبريز آمدند و در اين شهر ساكن  شدند  و پس از مرگ  ، يكايك آنان در حظيره مخصوصي دفن شدند كه  اين حظيره را در تاريخ و تذكره ها به عنوان مقبره الشعرا ياد كرده اند ، شاعران ديگري نيز  از عهد ايلخانيان تا ايلكانيان و دوره آق قويونلو در تبريز بودند و يا از نقاط ديگر به تبريز آمده و در اين شهر در گذشته اند كه  غالبا در همين حظيره و در جوار خاقاني مدفون هستند.

مقبره الشعرا قبلا با نام هاي حظيره الشعرا ، حظيره القضاه ، قبرستان سرخاب معروف و مشهور بوده است اما متاسفانه گذشت روزگاران و مهم تر از آن حوادث طبيعي چون سيل و زلزله ، شكل  ظاهري آن را از بين برده و آثاري از مقابر اين بزرگان بر جاي نمانده است. چنانچه طباطبايي صاحب كتاب اولاد اطهار كه در سال 1294 هجري قمري تاليف شده ،  نوشته است كه به علت زلزله هاي بسيار مخصوصا زلزله سال 1193 و بعد  از آن در سال 1194 آثاري از آن به جاي نمانده است. محقق بزرگوارجناب آقاي عزيز دولت آبادي در مقاله زلزله هاي تبريزدرباره مزارات مقبره الشعرا نوشته اند : (( با كمال تاسف از مزارات شهرياران شعر و ادب فارسي مثل خاقاني شرواني ، اسدي طوسي ، ظهير فاريابي ، مجيرالدين بيلقاني ، حكيم قطران تبريزي ،شاهپور بن محمد اشهري سبزواري ، خواجه همام تبريزي و ..... كوچكترين نشانه و اثري نمي يابيد. ))

لطفا" نظر خودتان را در مورد مقبره الشعرا بنويسيد

مرگ كوروش كبير به دست ملكه تومروس

+0 امتياز

 

 

 

   

منبع:http://www.utlib.ee/ee/index.php?cat=publ&sisu=mad17&ig=11

اورميه چه زماني پايتخت بوده است. اندكي در باره ايل تركي افشار

+0 امتياز

اورميه چه زماني پايتخت بوده است. اندكي در باره ايل تركي افشار 


افشارها (آفشار، آوشار، آووشار، اووشار) يكى از اصلى ترين طوائف ٢٤ گانه و اوليه تركهاى اوغوز، از شاخه بوز اوخ (تير خاكسترى) و يكى از مهمترين طوائف قزلباش در دوران حكومت صفوى بوده اند. بنا به روايتهاى تركى ايشان فرزند افشار نوه اوغوزخان و پسر اولدوز خان مى باشند. كلمه افشار به معانى جمع كننده، هماهنگ، چابك، مباشر، كاردان، مطيع، كمك كننده، و يا كسى كه شكار را دوست دارد و در آن ماهر است و .... مى باشد. نام "افشار" همراه با سه نام ديگر "ترك"، "توركمان" (غير از "تركمن" است) و "قزلباش" يكي از چهار نام عمده تاريخى است كه براى ناميدن خلق ترك بويژه در قرون وسطى بكار رفته اند. (امروز تركان آزربايجانى افغانستان عمدتا "افشار" و تركان آزربايجانى عراق "توركمان" ناميده مى شوند).
افشارها يكى از مهمترين و پرجمعيت ترين طوائف تركى در تاريخ بوده و از آسياى ميانه، تا خاورميانه و خليج عربي، قفقاز و آسياى صغير پخش شده اند. آنها همراه با ديگر طوائف اوغوزى حدود يك هزار سال پيش از آسياى ميانه وارد خاورميانه شده و بين سده هاي ١١ تا ١٦ در نواحى افغانستان، خراسان، جنوب ايران و الاحواز، آزربايجان و آناتولى (آسياى صغير)، سوريه و عراق ساكن شده اند. اولين مهاجرت گسترده تركان افشار از تركستان به خاورميانه و آسياى صغير در قرن ١١ ميلادى همراه با سلاجقه و با سركردگى آغ سونقور به خاك سوريه امروزى و موج دوم مهاجرت به سركردگى قوش دوغان و آسلان به خاك عربستان ايران (خوزستان) انجام گرفته است. از قرن دوازدهم و بعد از حاكم شدن افشارها در عربستان ايران (آل شوملا) در قرون پانزده نيز بخشهاى ديگرى از افشارها وارد ايران شده اند. اينها افشارهايى بوده اند كه به همراه فتوحات دولت آزربايجانى آغ قويونلو به سركردگى منصور بگ از آسياى صغير وارد ايران شده اند. در دوره آغ قويونلو و قاراقويونلو افشارهاى بسيار ديگرى دسته دسته از آسياى صغير به آزربايجان و ايران آمده اند. افشارها در تاسيس دولتهاى آزربايجانى آغ قويونلو و صفوى نقش داشته اند. در ميان سران ارتش دولتهاى آزربايجانى قاراقويونلو و صفوى از تيره افشاري قارامان اوغوللارى افراد بسيارى بوده است. افشارها پس از يك رشته شورش بر عليه سياستهاي ضدقزلباشي و ضدتركي جناح فارسي-امامي در دولت صفوي، تبعيد و در سطح ايران پراكنده شده اند.

از دوره سلجوقيان نام و آوازه تركهاى افشار در بيباكى و جنگاورى در تمام شرق گسترده شد. نقشى كه افشارها پس از قرن ١١ ميلادى در تاريخ سياسى تركى ايفا نموده اند، از تمام ديگر گروههاى تركى ماندگارتر و پيوسته تر بوده است و از اين جهت هيچ گروه ديگر تركى با افشارها قابل مقايسه نيست. افشارها در ايران نيز از اركان دولتهاى تركى بوده اند. افشارها از موسسين اولين دولتهاى ترك آزربايجانى در داخل مرزهاى كنونى ايران (دولت محلى شوملاى افشار، تاسيس شده توسط آى دوغدو ويا قوش دوغان آسلان اوغلو يعقوب در سال ١١٥٤ در عربستان-خوزستان ايران) (٤) و در خارج آن (اتابكان موصل-زنگى ها (٥) و دولت قارامان اوغولارى در آسياي صغير (٦)) بشمار مى روند. در دوران نادر شاه افشار، اين طائفه آزربايجانى بر كل ايران مسلط شده است اما پس از قتل وى قدرت سياسى تركهاى آزربايجانى افشار در ايران تجزيه و افول پيدا كرده است. با تاسيس حكومت تركى آزربايجانى قاجار افشارها هرچند از صحنه مقدم به كنار مى روند، با اينهمه در ارتش، در مسائل داخلى و در مسائل خارجى نقش مهمى بازى مى كنند. (٧)

افشارها در تشكل ملل و گروههاى تركى ساكن در كشورهاى امروزى تركمنستان، ايران، آزربايجان، تركيه، سوريه و قبرس اشتراك داشته اند. هم اكنون بخش عمده افشارها بافت طائفه اى خود را كاملا از دست داده و جزء غيرقابل تشخيص گروههاى تركى در كشورهاي مذكور شده اند. نقش افشارها بويژه در تشكل خلق ترك ساكن در ايران، آزربايجان، سوريه و افغانستان تعيين كننده بوده است. امروزه افشارها يكى از زيرگروههاى تبارى-طائفه اى خلق ترك در ايران را تشكيل مى دهند. همچنين بخشى از افشارها به مرور زمان متكلم به زبان فارسى شده و در تشكل تبارى گروههاى فارس زبان امروزى ايران و افغانستان نقش مهمى بازى نموده اند.

در ايران كمتر منطقه اى را مى توان يافت كه در طول تاريخ افشارها در آنجا ساكن نشده باشند. در آزربايجان منطقه سكونت افشارها به طور انبوه از ناحيه ورامين-تهران-ساوجبلاغ (ساووج بولاق) شروع شده و در دو خط ساوه (ساوا)، زرند، قم (قوم)، همدان، اسدآباد تا نزديكي شهر كرمانشاه و نيز خط قزوين، سلطانيه، زنجان (زنگان)، بيجار، ياسوكند، سايين قالا (صايين قلعه)، تكاب، تا غرب اروميه (اورمو) و سلماس (سالماس) ادامه پيدا مى كند. عمده تركان ساكن در استانهاى آزربايجانى همدان، آزربايجان غربى، زنجان، قزوين و تهران، همچنين بخشهاي آزربايجاني استان كردستان را تركان افشار تبار تشكيل مى دهند. علاوه بر آن، اساسا سه دياسپوراى تركان آزربايجانى (در شمال خراسان- افشار يورد، در سوريه- بوجاق افشارلارى و در افغانستان- افشارهاى كابل و هرات) همه افشار تبارند. حتى بخش عمده اى از دياسپوراى چهارم تركان آزربايجانى يعنى قاشقاي يورد در جنوب ايران نيز ريشه افشاري دارد. در تركيب اتحاديه ايلات تركى-آزربايجانى قشقايى، طوائف قيرخلى (قرخلو)، جالاييرلى (جلايرلو)، كوسا احمدلى (كوسه احمدلو)، ارشلو، آرپلو (آرپالى، به اشتباه عربلو گفته مى شود)، ايميرلو (به اشتباه اميرلو گفته مى شود)، اينانلو (اينانلى، ايناللو. به اشتباه ايمانلو گفته مي شود)، قوتلو، گوندوزلو، تكه لو، و غيره افشار مى باشند. افشارهاى خارج آزربايجان، افشاريورد خراسان و قاشقاي يورد در جنوب ايران را افشارهاى نواحى الاحواز (خوزستان)، كهكيلويه، كازرون، كاشان، كرمان .... (طوائف افشار، بچاقچى، گوندوزلوهاى عربستان ايران و .... ) تشكيل مى دهند.

نادرشاه افشار: آخرين جهانگير تاريخ ترك

نادرشاه افشار (٢٠جون ١٧٤٧، ٢٢ اكتبر ١٦٨٨)، بنيانگذار دولت تركي-آزربايجاني افشار، در ده دستگرد از ناحيه دره گز (٨) مملكت افشار يورد، منطقه ملي ترك نشين در شمال خراسان در خانواده اي ترك آزربايجاني بدنيا آمد. نام وي نديرقولو (به فارسي ندرقلي، بعدها تهماسب قولو)، نام پدر وي ايمام قولو، نام عمويش بكتاش و نام پدر بزرگش نظرقولو است. وي از تيره "ارشلو"ي طائفه "قيرخلو" منسوب به "ايل افشار"، از ايلات ٢٤ گانه نخستين تركان اوغوز، ايلي از علويان ترك (غلات شيعه) اصلا پراكنده در آزربايجان-تركيه-سوريه امروزي است كه پيشتر توسط شاه اسماعيل صفوي امپراتور آزربايجاني، از منطقه اورميه آزربايجان به استان خراسان امروزي منتقل و در آنجا اسكان داده شده بودند.

نادر در سنين نوجواني با مادر خود اسير ازبكان گرديد و در اسارت وي را از دست داد. در دوران اسارت با مذهب و فرهنگ تركان سني ازبك از نزديك آشنا گشت. پس از چند سال اسارت موفق به فرار شد و در خراسان به خدمت حكمران ترك ابيورد، باباعلي بيگ كوسه لو افشار در آمد. بعدها دختر وي را به همسري گرفت. در سال ١٧٢٢ امپراتورى تركي آزربايجاني صفوى كه از درون ضعيف شده بود، قربانى تهاجم افغانهاى سنى شد كه اصفهان را اشغال و ويران نموده و به مدت هفت سال موضع خود را در آن شهر حفظ كردند. نادر شاه به عنوان عامل سلسله صفوى و با حمايت جنگجويان طوائف ترك علوي قزلباش آزربايجان و آناتولي به اشغال و تهاجمات افغانها بر قلمرو دولت تركي آزربايجاني صفوي پايان داده و در سال ١٧٣٥ با ساقط نمودن دولت مذكور، تاج شاهى بر سر نهاد و سلسله تركي افشار را تاسيس نمود. او در همه ي بيش از هشتاد جنگي كه با روسها، پشتونها، لزگيها، كردها، تركهاي همتبار و همزبان عثماني و اوزبك و ديگران داشته، پيروز بوده و در نتيجه دامنه تاخت و تاز مدام خويش، توانسته است گستره دولت تركي آزربايجاني افشاري خود را در شرق از افغانستان (فتح كابل و پيشاور) و شمال غرب هندوستان (فتح لاهور و دهلي)، در شمال به داغستان قفقاز در روسيه امروز و قارس و آرپاچاي در آزربايجان تركيه، در غرب شهرهاي تركنشين موصل و كركوك و اربيل در توركمان ائلي عراق و همچنين شهر بغداد در عراق و در جنوب تا خليج عربي گسترانده و بر اين سرزمين وسيع حاكم گردد. اين امپراتور ترك كه آسيا را زيرورو كرد ٥٩ سال زندگي نموده است.

دولت افشاري نهمين امپراتوري ترك حاكم بر سرزمين ايران كنوني است كه به عنوان وارث دولت تركي-آزربايجاني صفوي بر تخت امپراتوريهاي ترك بر ايران پديدار شده است. (٩) نادرشاه، اين آخرين جهانگير تاريخ ترك، از بسياري از جهات مشابهات فراواني با جهانگير ديگر تاريخ ترك، تيمور دارد. هر چند نادرشاه بر خلاف تيمور از خانواده اي سلطنتي نيامده بود، مانند تيمور كه نخست به جاي اولاد چنگيز حركت نمود، در آغاز به نام دولت تركي آزربايجاني صفوي و عامل آن عمل كرده است. (نادر بعدها نيز به احترام صفويه هرگز خود را سلطان نناميد). اين دو امپراتور ترك در بيباكي، شقاوت، بيدادگري و خونريزي نيز به راحتي قابل مقايسه اند.

نادرشاه و مسئله نزديكي مذاهب اسلامي

نادرشاه فرزند خانواده اي ساده منسوب به ايل جنگاور افشار از علويان (غلات شيعه) ترك آزربايجاني است. او در مسائل اعتقادي و ديني، داراي شخصيتي بسيار روشنبين، نگاهي رفرميست و انديشه اي اصلاح طلب است. نادر شاه به نيت حل كشمكشهاي مذهبي عمده عصر خود مابين تركهاي غالي شيعه (قزلباشان علوي) و تركهاي سني، كاهش فاصله ايجاد شده بين اين دو توده ترك پس از دوره صفوي، ايجاد مداراي مذهبي ميان مذاهب تشيع (هر دو شاخه شيعي و علوي)، و تاسيس روابط دوستانه با دولتهاي همتبار و همزبان ترك عثماني و تركستان گام برداشته است. وي همچنين از دولتمردان و شخصيتهاي نادر تاريخ عالم اسلامي است كه جديترين و صريحترين پيشنهادها و طرحها مانند "اصل تلفيق" را براي نزديك نمودن مباني مذاهب اهل سنت و شيعه امامي و همچنين علويان مطرح كرده است.

وحدت بين مذاهب كه نادر شاه به آن قائل بود، بيش از آنكه سياسي و يا اجتماعي بوده و شامل مذاهب تسنن باشد، شامل تغييراتي در ديدگاههاي دو مذهب مطرح و رايج تشيع در عصر وي يعني، شيعه امامي فارسي و غلات شيعه ترك (علويان قزلباش) و تعديل عقايدشان بود. او بسياري از عقايد و اقوال تركان غالي شيعه قزلباش اوليه مانند سب و رفض، دشنام به خلفاي سه گانه را فاسد و فتنه انگيزي ميخواند و خواهان آن بود كه اهل تشيع مي بايست از توهين به خلفاي نخستين خودداري كرده و نسبت به آنها احترام قائل شوند. از طرف ديگر نادرشاه اختلاف مذهب شيعه امامي فارسي با مذاهب اهل سنت را نيز فقط در امور فقهي و در سطح بعضي از فروعات و مانند اداي نماز و روزه و حج مجاز ميدانست. او معتقد بود كه مذاهب اسلامي همه مي بايد در اصول مشترك و صرفا از نظر فقهي متفاوت و مستقل باشند.

نادرشاه بنيانگذار مذهب تركي جعفري

تاريخ عالم تشيع از نزديك با تاريخ ترك و خلق ترك در ارتباط است. نخست آنكه خلق ترك پرشمارترين خلق بر مذاهب شيعي (علوي و جعفري) در جهان ميباشد. علاوه بر اين، تاريخ ظهور و تطور مذاهب تشيع امروزي نيز با نام چهار شاه ترك آزربايجاني يعني شاه اسماعيل صفوي، نادرشاه افشار، شاه عباس صفوي و فتحعلي شاه قاجار كه همه اصلا منسوب به طوائف غلات شيعي قزلباش ترك اند در هم تنيده است. شاه اسماعيل صفوي بنيانگذار مذهب علوي قزلباشي (غلات شيعي ترك) و نادرشاه افشار بنيانگزار مذهب شيعه جعفري تركي است. شاه عباس صفوي و فتحعلي شاه قاجار نيز دو حكمراني اند كه مذهب شيعه امامي فارسي در دوران آنها و با اقداماتشان سازمان و قوام امروزي را يافته است.

نادرشاه با تبديل مذهب امامي به فرمي معتدل تر و نزديكتر به فقه سني آفريننده مذهب تركي جعفري امروزه مي باشد. عالم شيعه پس از ظهور نادرشاه افشار صاحب دو قرائت به نامهاي امامي و جعفري شده است. نقطه حركت نادر در آغاز، ايجاد مداراي مذهبي بين سه گروه علويان (غلات شيعي ترك)، شيعيان امامي فارس و سنيان، از طريق انجام تعديلهايي در دو مذهب نخست بوده است. اما اقدامات وي نهايتا با اصلاح حتي فدا نمودن "شيعه امامي" فارسي، به تبديل آن به فرمي جديد كه "شيعه جعفري" ناميده ميشود منجر شده است. به عبارت ديگر نادرشاه افشار در عمل، مذهب شيعه امامي را آنقدر معتدل و جرح و تعديل نموده كه از آن مذهبي جديد بنام جعفري كه تفسير تركي شيعه دوازده امامي اورتودوكس به شمار ميرود- در مقابل تفسير فارسي-عربي شيعه دوازده امامي كه شيعه امامي ناميده مي شود- بوجود آورده است.

نادر شاه افشار، پادشاهي بنيانگذار مذهبي نو و عامل ايجاد انشعاب در جهان تشيع اورتودوكس است. اما هماگونه كه ذكر شد، وي نخستين نمونه پادشاهان مذهب ساز در تاريخ ترك و آزربايجان نيست. (١١) دو قرن پيشتر از وي، امپراتور ديگر ترك آزربايجاني، شاه اسماعيل با تدوين مذهب قزلباشي عملا عالم تشيع اثني عشري را به دو مذهب علوي تركي (هترودوكس) و شيعه (اورتودوكس) كاملا متجزا منشعب كرده و مذهب تركي قزلباشي امروز را ايجاد نموده بود. آنچه كه نادرشاه افشار انجام داده عبارت از اين است كه دو قرن پس از شاه اسماعيل ختايي اينبار وي عالم شيعه (اورتودوكس) باقيمانده را به دو نگرش امامي (فارسي) و جعفري (تركي) تقسيم نموده است. اين مذهب جعفري غير از مذهب شيعه امامي است كه فارسها و برخي ديگر از اقوام ايراني زبان منسوب به آن ميباشد. (١٢) اين همان مذهبي است كه امروزه تركهاي شيعي ايران، خاورميانه و قفقاز، در تركيه، ايران، آزربايجان و عراق بر آنند و خود را منسوب به آن ميدانند. امروز كه بحث پروتستانيسم، رويزيون و يا رفرميسم اسلامي مطرح است نبايد فراموش نمود كه بزرگترين رويزيون در كل تاريخ اسلام و مذهب شيعه را دو سلطان ترك آزربايجاني، شاه اسماعيل و نادرشاه انجام داده اند. خصوصيت ويژه رويزيون دو شاه ترك شاه اسماعيل و نادرشاه افشار در اين است كه تفسير رسمي -دولتي ايشان از اسلام، اسلامي رفرميست و با خصلتي كاملا تركي است.

مذهب جعفري نادر، ابتدائا همان مذهب شيعه امامي بود كه وي آنرا به سطح يك مذهب فقهي مستقل تنزل داده است. او مذهب جديد خود را كه هم نزديك به مذاهب تسنن و هم مورد احترام هر دو گروه شيعيان امامي فارس و سنيان بود "مذهب جعفري" (منسوب به امام جعفر صادق) ناميده است. مذهب جعفري طبق تعريف نادرشاه عبارت از "مذهب اهل سنت و جماعت است كه پيروان آن امام جعفر صادق را سرمذهب خود قرار داده و در فروعات مقلد طريقه و اجتهاد آن حضرت مي باشند."

قورولتايهاي مردمي تركي

نادرشاه خادمان ديني و روحانيون را دو بار گرد هم آورده است. بار نخست به سال ١٧٣٥ در مغان آزربايجان جنوبي (مركز قزلباشان ترك در آزربايجان) و بار دوم ده سال ديگر در شكي آزربايجان شمالي (مركز تركان سني آزربايجان). ندرقلي با سمت نايب سلطنت فرستادگاني به شهرهاي مختلف فرستاد و از سران طوائف و طبقات خواست كه نماينده اي به دشت مغان آزربايجان بفرستند. او در قورولتاي دشت مغان آزربايجان پذيرش مذهب تركي جعفري، قرائت وي از مذهب شيعه اثني عشري را، نخستين شرط از شروط سه گانه قبول سلطنت از طرف خويش و همچنين مصالحه با دولت عثماني قرار داد: "بايد اين ملت ]شيعه امامي فارسي[ را كه مخالف مذاهب اسلاف كرام عظام نواب همايون ماست، تارك و به مذهب اهل سنت و جماعت سالك شوند. ليكن چون حضرت امام جعفر ابن محمد باقر (ع) از ذريه رسول اكرم و ممدوح امم و طريقه اهل ايران به مذهب آن آشناست، او را سر مذهب خود شناخته، در فروعات مقلد طريقه و اجتهاد آن حضرت باشند".

قورولتاي مغان در تاريخ شرق پديده اي نادر بشمار ميرود. هرچند پيش از قورولتاي نيز آشكار بود كه نادر پادشاه خواهد شد، وي در احترام به توده مردم، بزرگان كشور را به دشت مغان دعوت نمود و با دست آنها تاج شاهي را به سر گذارد. اين حركت نوعي مراجعه به آراي عمومي بود كه در حضور سران كشوري و لشگري و ديني انجام مي گرفت. اين رفتار از سوي بسياري از محققين به شكل نمونه اي از تمايلات سكولار و مردمسالارانه وي تفسير شده است. مشابه اين حركت بسيار نادر، دو قرن پيش توسط شاه اسماعيل صفوي در دو قورولتاي ايلات ترك قزلباش در ارزينجان و سيواس (امروز هر دو در خاك تركيه) نيز مشاهده شده است. اين دو سلطان ترك، حركات تاريخي خود براي تاسيس سلسله هاي تركي صفوي و افشاري را پس از دو قورولتاي مردمي آغاز نموده اند.
قتل نادرشاه توسط تركان علوي قزلباش

نادرشاه افشار جمع اضداد است. او مادر خويش را با محبتي بيش از حد معمول دوست ميداشت و در مرگ وي به تلخي گريسته بود. او آنچنان از حرمان مادر متالم شده بود كه دستور داد به پاس وي و براي آنكه يادگاري از علاقه و عواطف خويش نسبت به مادرش برجاي نهاده باشد، بر سر گور او مسجدي زيبا بسازند. اما هم او نظامي اي پردل، بيباك و در عين حال خونريز و بيرحم و نامتعادل بود. وي بويژه در اواخر عمر خود، شخصيت و انديشه اي به شدت نامتعادل داشت، افزون طلبي و لشكركشيهاي مدام وي باعث ورشكستگي دولت، ويراني آباديها و فقر و سفالت شديد مردم شده بود و اين همه بيشك زمينه ساز بخت شوم وي- كه بسياري از شورشهاي داخلي و متجاوزان خارجي را با موفقيت و قساوت تمام سركوب و دفع كرده بود- است.

الف- سياستهاي مستبدانه نادرشاه نه ققط روحانيت شيعي فارس بلكه تيولداران توركمان آزربايجان و ايران را كه از اشراف نظامي پيشين قزلباش بودند، خاصه افراد ايلات افشار و قاجار را به دشمني با او برانگيخته بود.

ب- قزلباشهاي علوي ترك به شدت از تدابير و سياستهاي مذهبي نادر- همانگونه كه در روحانيت شيعه امامي فارس موجب ناراحتي شده بودند- آزرده بودند. در نظر قزلباشان، بدعت خواندن مذهب تركي قزلباشي (علوي) از سوي نادرشاه افشار كه خود از طائفه اي منسوب بدين مذهب باطني تركي بود، خيانتي آشكار شمرده ميشد. قزلباشان ترك صدها سال در مقابل بزرگترين و قدرتمندترين دولت عصر و ايدئولوژي اسلام اورتودوكس آن يعني خلافت عثماني سرخم نكرده و از مذهب ملي و رسومات تركي خويش دست نكشيده بودند. اكنون نيز بعيد بود كه آنها در مقابل تدابير وي براي قلع و قمع مذهب تركي قزلباشي ساكت بمانند.

پ- سعي نادر در آفرينش، جايگزين كردن و رسمي نمودن مذهبي متشرعه (جعفري) به جاي مذهب قزلباشي (علوي) نيز از زاويه ايشان تهديدي بر عليه فرهنگ و آيين سنتي ملي تركان قزلباش بود. در واقع تركان قزلباش در اين باور خود به بيراهه نرفته اند. زيرا از اين زاويه نادرشاه افشار پس از شاه عباس اول دومين ضربه تاريخي كاري و مرگ آفرين اساسي را بر فرهنگ، مذهب و عنصر تركي (قزلباشي) در ايران وارد نموده است.

ج- نفس مذاكره با عثمانيان و پذيرش خلافت آنها به نظر قزلباشان خطائي سهمگين شمرده ميشد. قزلباشان عصبيت و حميت تركي مفرطي داشته اند و عثمانيان را ترك نميدانسته اند. خود عثمانيان نيز بر اين نهج بوده اند و در حاليكه قزلباشان را در مقام تحقير ترك خطاب مينموده اند، خود را عوثمانلي ميناميده اند.

د- نادرشاه متوجه تمام رخدادها و نارضايتي روزافزون مقامات قزلباش پيرامون خود و نيز توده هاي ترك بود. او چندي بود كه احساس مي كرد توطئه اي بر عليه وي چيده شده است. بدين سبب به ٤٠٠٠ تن از سرداران افغاني خويش كه فدائي وي بودند دستور داده بود كه همه صاحب منصبان ترك قزلباش را بازداشت و در صورت مقاومت بكشند. اعتماد به نيروهاي نظامي غيرترك و غيرقزلباش، بر سرداران ترك كه بيش از پانصدسال ستون فقرات دولتها و امپراتوريهاي ترك حاكم بر ايران و به ويژه به حاشيه رانده شدن قزلباشان كه موسس دولتهاي قاراقويونلو، صفوي و حتي خود دولت افشاري بشمار ميرفتند، بر ايشان بسيار گران آمد.

نادر شاه يك ترك سنتا قزلباش و مسلمان فرهنگي هترودوكس بود. با اينهمه به سبب انجام مذاكراتي با عثمانيان جهت پذيرش مذهب جعفري به عنوان مذهبي حقه، از طرف نظاميان عاليرتبه هنوز معتقد و متعصب به مذهب تركي قزلباشي، كه شريعت و اسلام اورتودوكس (هر دو شاخه سني و شيعي) را دشمن مي شمردند، به جرم خيانت به تركان، اهانت به قزلباشان و مذهب علوي قزلباشي به قتل رسيد. سران ترك قزلباش "محمدقولو خان سام بگ اوغلو افشار اورومي" برادرزن نادر و فرمانده گارد شاهي و سردار نگهبانان شخصي اش، "محمدقولو خان قاجار ايرواني"، "محمد صالح خان قيرخلو افشار" مسئول امور دربار افشاري، "قوجا بگ افشار اورومي" و "موسا بگ افشار زنجانلو" در حركتي سريع شبانه وي را در چادرش در خبوشان فتح آباد – قوچان در سال ١٧٤٧ به قتل رسانيدند. قاتلان وي به جز يك تن همه از سران ايل افشار، ايل نادرشاه بوده اند.

سناريوي تكراري: حذف دولتي ترك بدست تركان

بدين تريتب مطابق سناريوي آشنا و تكراري تاريخ ترك، بار ديگر دولتي ترك، دولت قزلباش آزربايجاني افشاري بدست تركان قزلباش و افشار از صحنه تاريخ حذف شد.

شاعر آزربايجاني صابر شيرواني در سال ١٩٠٧ سنت كشمكش داخلي بين تركها، نابودي مستمر دول تركي بدست خود تركها، ماجراي قتل تاسف انگيز نادرشاه و ناكام ماندن اصلاحات مذهبي-ديني وي را در شعر مشهور خود بنام فخريه به طرزي موثر و هنرمندانه چنين ترسيم نموده است:

بير واخت شه ايسماعيل ايله سولطان-ي سليم´ه
مفتون اولاراق ائيله¬ديك ايسلامي دو نيمه
قويدوق يئني بير تازه آدي، دين-ي قديمه
سالدي بو تشيييوع، بو تسننون بيزي بيمه....
قالديقجا بو حالتله سزا-يي اسفيز بيز!
اؤز دينيميزين باشينا انگل كله¬فيز بيز!

نادير بو ايكي خسته¬لييي توتدو نظرده
ايسته¬ردي علاج ائيله¬يه بو قورخولو درده
بو مقصديله عزم ائده¬ره¬ك گيردي نبرده
مقتولن اونون نعشيني قويدوق قورو يئرده......
بير شئي-ي عجيبيز، نه بيليم، بير توحه¬فيز بيز!
اؤز دينيميزين باشينا انگل كله¬فيز بيز! (٢٢)

دولتهاي افشاري اورميه: اورمو خانليقلاري (خانات اورميه)

افشارهاي آزربايجان پس از قتل نادرشاه افشار و نيز در دهه هاي نخستين سلطنت قاجاري تشبثهاي متعددي براي تاسيس دولت از خود نشان داده اند. (٢٣)

فتحعلي خان افشار اورمولو

اولين دولت افشاري اورميه پس از قتل نادرشاه توسط فتحعلي خان افشار اورمولو تاسيس شده است. او به مدت چهارسال از سال ١٧٥٧ تا ١٧٦١ به پايتختي اورميه، بر تمام آزربايجان و بخشهائي از ممالك همسايه فارسستان (تا نواحي جنوب اصفهان)، كردستان و لرستان حكم رانده است. با ظهور خاندان لر زندي و تلاش آنها براي تصاحب حاكميت، بين اين نيرو رقابتي آغاز شده و در نهايت با جنگي در حوالي اصفهان پايان مي يابد. در اين جنگ برادر كريم خان زند كشته شده و ارتش وي متلاشي ميشود. در سال ١٧٦١ كريمخان زند به اورميه پايتخت دولت افشاري اورمو هجوم برده و پس از ٩ ماه محاصره، بالاخره نيروهاي فتحعلي خان افشار را مغلوب و شهر را اشغال مي نمايد. متعاقب آن در سال ١٧٦٢ سلطنت خود را اعلان و پس از سه ماه حكمراني از اورميه، پايتخت خويش را به شهر شيراز در فارسستان منتقل مي نمايد.

علي خان افشار اورمولو

"پس از سقوط دولت زندي، علي خان افشار سركرده طوايف افشار آزربايجان، پريشاني اوضاع را غنيمت شمرد و به داعيه سلطنت برخاست. آقا محمدخان نامه اي به او نوشت و از وي دعوت كرد كه با يكديگر ملاقات كنند و در آن نوشته شده بود كه: "طوايف ترك و مغول كه در ايرانند بايد با يكديگر متحد شوند و نگذارند كه ايرانيان خود به سلطبت برسند". اما علي خان افشار كه همواره از حيله و بي اعتباري مواعيد آقا محمدخان قاجار هراسان بود جهت دعوتش را نپذيرفت. آقا محمد خان با سپاه خود به جنگ او رهسپار شد. چون به او نزديك شد يكي از برادرانش را كه همراهش بود نزد علي خان افشار فرستاد و او در حضور سران ايل افشار از جانب آقا محمد خان پيغام داد كه: "نبايد دو ايل ترك با يكديگر بجنگند و مجالي به دشمنان بدهند كه بر ايشان چيره شوند. اگر طوايف افشار با وي همراهي كنند و با قاجارها هم پيمان شوند ايالاتي را كه در دست افشارهاست از ايشان خواهد بود و كسي حد آن را نخواهد داشت كه به خاكشان تجاوز كند و با اين اتحاد مي توانند دشمنان خود را از ميان بردارند". اين حيله و تزوير دل علي خان افشار را نرم كرد و با آقا محمدخان همدست شد و همواره با او بود تا كه روزي آقا محمدخان كس در پي او فرستاد و او را خواند كه در كار مهمي با وي شور كند و علي خان كه در رفتن نزد آقا محمدخان شتاب كرده و سلاح با خود برنداشته بود، چون وارد خانه آقا محمدخان شد چند تن بر سر او ريختند و چشمانش را بيرون آوردند و فرداي آنروز هم با كساني كه همراه او بودند جنگ كرده آنها را از پاي در آوردند".

محمدقولوخان افشار اورمولو

دومين تجربه دولتسازي افشارهاي آزربايجان پس از قتل آغامحمدخان قاجار در شوشا (قره باغ، آزربايجان شمالي) است. پس از اين واقعه افشارهاي اورميه موفق مي شوند دولتي تاسيس كرده و بر تمام آزربايجان حكم برانند. پايتخت دولت دوم افشارهاي اورميه كه تا سال ١٧٩٨ عمر كرده است اورميه، و رهبر خانات اورميه محمدقولوخان افشار اورمولو بود. اراضي دولت دوم افشاري اورميه از داش قاپي (دربند داغستان روسيه) تا به زنجان و خلخال در جنوب شرق و سنندج در جنوب گسترده ميشد. دولت افشاري اورميه همسايه خاندان زنديان لر در جنوب و قاجارها ترك در شرق بوده است. محمد قولوخان افشار اورمو كه از افزايش نيروي قاجارها در هراس بود، براي مقابله با اين تهديد، سران همه خانات آزربايجان را براي برپائي قورولتايي در تبريز فرا ميخواند. در اين قورولتاي خانهاي آزربايجان به همراه ارتش ٥٠ هزار نفري شان كه در تبريز گردهم آورده بودند، ايجاد دولت آزربايجان را مشورت مي كنند. هدف اساسي قورولتاي حفظ و تحكيم استقلال و حاكميت آزربايجان در مقابل قشون قاجاري به شدت خشمگين از مرگ آغا محمدخان بوده است. اين قورولتاي آخرين اقدام سياسي در تاريخ است كه با اشتراك هر دو بخش شمالي و جنوبي آزربايجان برگزار شده است. (٢٤) در سال ١٧٩٨ فتحعلي شاه قاجار به اورميه، پايتخت خانات افشاري هجوم آورده، ارتش محمدقولوخان افشار را متلاشي و به عمر دولت افشاري آزربايجان پايان مي دهد.

ناكامي نادرشاه افشار در ايجاد وحدت بين مذاهب اسلامي:

نادرشاه به چندين سبب در امر ايجاد وحدت بين مذاهب اسلامي ناكام مانده است:

الف- خلافت عثماني نه تنها در مورد تقريب مذاهب، كوچكترين نرمش و مسامحه اي از خود نشان نداده بلكه به پيشنهادات و تدابير نادرشاه، كه به نيت نزديكي دولتين تركي عثماني و افشاري مطرح شده بود، نيز با نظر مثبت ننگريست. عثمانيها كه اسلام مردمي و هترودوكس علوي ها (غلات شيعه ترك، قزلباشان صوفي و باطني) را خارج از اسلام و بدعت ميدانستند، شيعه امامي فارسي از اسلام اورتودوكس را نيز خارج از اسلام ميشمردند. آنها حتي فرم تركي و تعديل شده شيعه اثني عشري يعني شيعه تركي جعفري را نيز رسما به عنوان مذهب حقه نپذيرفتند. نادرشاه، در نامه اي به سلطان محمود عثماني، با گلايه از عدم پذيرش خواستش براي قبول مذهب جعفري از سوي عثمانيان، و از اينكه با عدم قبول اين شرط دولت عثماني به اين همه خونريزي راضي شده، اظهار شگفتي نموده است.



  • [ 1 ][ 2 ][ 3 ][ 4 ][ 5 ][ 6 ][ 7 ]