مجيد صالح: هيچ بازي به اين اندازه زير فشار نبوديم

+0 امتياز

مجيد صالح: هيچ بازي به اين اندازه زير فشار نبوديم

 

به گزارش خبرنگار باشگاه، مجيد صالح سرمربي تيم سايپا البرز پس از تساوي دو بر دو مقابل تراكتور در كنفرانس مطبوعاتي اظهار داشت: من ابتدا به دليل عدم شركت در كنفرانس مطبوعاتي قبل از بازي عذرخواهي مي كنم.

وي در خصوص حضور در تبريز گفت: در 2 باري كه به تبريز آمدم چيزي جز تشويق در تبريز نديدم و تراكتور با اين هواداران يكي از بخت هاي قهرماني است و اعتقاد عجيبي دارم كه جاي تراكتور در آسيا خالي است؛ اگر تراكتور آسيايي شود براي همگان ثابت مي شود كه تراكتور چه تماشاگران پرشوري دارد.

صالح همچنين عنوان كرد: خيلي خوشحال هستم كه بعد از 2 بازي به جز بازي مقابل سپاهان كه در كرج داشتيم بچه ها فهميدند كه جايگاه ما در جدول اين نيست و اميدوارم ديگر از اين به بعد روند باخت را فراموش كرده باشيم.

سرمربي تيم سايپا البرز خاطرنشان كرد: تراكتور تيم خوب و قوي است و سازمان حمله اي خوبي دارد و كمتر تيمي توانسته جلوي تراكتور دوام بياورد و من به بازيكنانم تبريك مي گويم.


وي افزود: اگر فكر نكنيم كه تمام بازيها به اين سختي هستند حتما باعث افت تيم ما مي شود و فكر مي كنم بچه هاي فهميده اي داريم.

صالح در پاسخ به اين كه چرا بازيكنان سايپا خود را به زمين مي انداختند، گفت: اين فشار تيم تراكتور بود كه باعث مي شد بازيكنان ما از نظر بدني كم بياورند و در هيچ بازي به اين اندازه زير فشار نبوديم و بازي تراكتور باعث دوندگي بيشتر ما شد و تيم ما اهل اين شخصيت نيست كه اتلاف وقت كند.

گروه هنريه بابك صمد ممد

+0 امتياز

«طنز بابك»

وامدارجوانان،زخم‌خورده منتقدان

  http://up.patoghu.com/images/ld0r5j93af71isy9xrob.jpg

 











گروه هنري « بابك » يكي از گروه هاي مشهور و خوش ذوق در استان آذربايجان شرقي است كه در زمينه نمايش هاي طنز  با ابتكار و خلاقيت هاي خود خوش درخشيده اند و « بابك نهرين » و « علي رضا رنجي پور » دو جوان آذربايجاني چند سال پيش آن را بنا نهاده اند كه موافقان و مخالفان بسياري دارند.
در اين نوشتار نگاهي به فعاليت هاي اين گروه شده و به فرصت ها و آسيب هاي مقوله طنز در جامعه پرداخته شده است.

 يكي از شاخصه هاي مهم جامعه مدرن و مردم‌سالار، فعاليت آزاد گروه هاي فكري و هنري مختلف (البته در چارچوب هاي عقيدتي مورد قبول و منطبق با هنجارهاي جامعه) و در مقابل،  فعاليت جريان هاي منتقد آن گروه‌هاي فكري و هنري است. همين كنش و  واكنش است كه موجب بالندگي جامعه در ابعاد مختلف نظير هنري، فرهنگي، سياسي، اجتماعي و ...  شده و آستانه تحمل و نقدپذيري را بالا برده و در‌نتيجه «اصلاح» و ترقي حاصل مي شود.

 فعاليت هاي هنري نظير تئاتر، نمايش و سينما  بويژه نوع طنز و كمدي آن همواره مورد نقد منتقدين سرسخت قرار مي گيرد.

گروه هنري معروف به «بابك نهرين» يا همان «صمد و ممد» نيز از اين قاعده مستثني نيست.

 چند سال پيش دو جوان آذربايجاني، به نام هاي «بابك نهرين» و «عليرضا رنجي پور» بناي گروه طنزي را در شهر تبريز بنيان گذاشتند كه  بعدها «تقي پور» نيز به اين زوج هنري افزوده شده و اين سه مثلثي را شكل دادند كه يك پاي ثابت نمايش هاي طنز و جنگ هاي شاد آذربايجان شرقي، غربي و اردبيل بود. چندي نگذشت كه لوح هاي فشرده  هنر نمايي هاي اين گروه هم به بازار آمد و مورد اقبال جوانان و نوجوانان قرار گرفت.

 در مقابل اين محبوبيت روزافزون، افراد و گروه‌هايي هم بودند كه ادبيات گفتاري به كار رفته در اجراهاي گروه بابك را به شدت تخطئه كرده و ديالوگ هاي بازيگران را حاوي گفتاري ضد فرهنگي، ساختارشكن و دور از شأن و جايگاه مردم آذربايجان مي دانستند كه براي كودكان جنبه بدآموزي دارد. بسياري از گروه هاي هنري و نمايشي ديگر و نيز بخشي از افراد با گرايش‌هاي قومي و .... از جمله مخالفين گروه هنري «بابك» بودند. گاه اين مخالفت ها تا بدانجا پيش مي رفت كه شايعه كشته و مصدوم شدن بابك (حدود يك سال پيش) هم بر سر زبان‌ها مي افتاد تا آنجا كه «بابك نهرين» خود نقل مي كرد كه: «به صورت ناشناس در آرايشگاهي نشسته بودم كه شنيدم فردا تشييع جنازه بابك نهرين (خودش) است»!

هر چند اين شايعه به سرعت تكذيب شد امّا اين چالش پيش آمده مصداق همان ضرب المثل ايراني است كه مي گويد:« تا نباشد چيزكي مردم نگويند چيزها!»

 بابك نَمُرد اما شعله نفرت برخي از منتقدين متعصب آذربايجاني هم هرگز خاموش نشد. شايعه چاقو خوردن بابك، نشان از پويا بودن همان جريان منتقد «بابك» دارد.

 موضوع «بابك» و گروه هنري‌اش كه جزو گروه‌هاي داراي مجوز فعاليت از اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي استان آذربايجان شرقي است، اكنون به بحث محافل هنري و اجتماعي تبديل شده است. بازيگران اين گروه هم با درك شرايط حاكم بر جامعه، با توجه به حساسيت هاي موجود در بدنه سنتي شهر تبريز، از غلظت و شدت الفاظ خود كاستند. بخش هايي كه به اتهام داشتن بدآموزي و بي ادبي، مورد انتقاد و حمله شديد مخالفان قرار مي گرفت.

 با همه اين نقدها و مخالفت ها، مي توان ادعا كرد كه گروه هنري «بابك» گفتمان تازه‌‌اي را به ادبيات طنز ما وارد كرد. تا آنجا كه CD و فيلم برنامه هاي نمايشي اين گروه، در شهرهاي دور و نزديك ايران، از زنجان و اروميه و تهران گرفته تا مشهد و قزوين و شهرهاي شمالي كشور نيز دست به دست گشته و به فروش مي رود.

 گروه هنري «بابك» در كنار گروه هنري نمايش طنز «هاشم چاووشي» كه بيش از دو دهه سابقه فعاليت در شهرهاي آذري نشين از جمله تبريز و اروميه دارد، توانست فضاي جامعه را به ويژه بعد از سالهاي جنگ، به سمت شادابي و فرح بخشي سوق دهد.

 با اين حال، گروه بابك، به رقيب جدي گروه «هاشم» تبديل شد. شاخصه هاي ويژه گروه بابك جوان بودن بازيگران آن، اكتيو بودن برنامه ها، استفاده از موزيك و تلفيق موسيقي و متن، اشاره به مضامين درگير و رايج و به اصطلاح روز جامعه بود و همين موضوعات سبب رويكرد مثبت و عمده جوانان به سوي برنامه هاي بابك گرديد. با اين حال، و با وجود همه دوستداران و طرفداران پرشمار بابك، همان گونه كه اشاره شد، اين گروه مورد غضب ها و نقدهاي تند نيز قرار گرفت.  مهمترين موضوع مورد حمله در برنامه هاي بابك، گفتار و ديالوگ هاي آنان و برخي حركات به زعم منتقدين، سخيف و سبك سرانه آنها، از قبيل تقليد صداي دختران، آرايش دخترانه و ... بود.

اما چند واقعيت را در متن و بطن نمايش هاي بابك بايد مدنظر داشت:

1)  مردم مناطق آذري نشين ايران فرهنگ و سلوك خاصي دارند. به همان اندازه كه آنها در مراسم عزاداري و سوگواري بزرگان دين در نوحه سرايي و مديحه گويي ائمه اطهار سنگ تمام گذاشته و از جان و دل خويش مايه مي گذارند، هنجارهاي اجتماعي آنان در رابطه با جُنگ، شادي و نشاط نيز متفاوت از بقيه ايراني هاست. آنها به هر عمل ساده و رفتار سبكي نمي خندند. طنز آنها بايد در نقطه اعلاي خود قرار گيرد تا مقبول نظرشان بيفتد. شايد به همين خاطر است كه آداب و رسوم و مراسم آذربايجاني ها و ترك‌زبانان حال چه مراسم سوگواري و چه آئين هاي نمايشي و طنز، به لحاظ برخورداري از اين شاخص ها مورد استقبال قابل توجه مخاطبان حتي هموطنان فارسي زبان واقع مي‌شود در حالي كه مي دانيم گروههاي نمايشي مختلفي از هر نوع آن (سوگواري يا طنز) در جاي جاي ايران اسلامي و شهرها و روستاهاي آن فعاليت دارند و قطعاً آنچه مورد اقبال بسيار مردم ايران از برنامه هاي ترك زبان مي شود همان مضامين ابتكاري و صداقت و نوآوري موجود در محتواي آنهاست.

 2)  تكثّر در حوزه هاي مختلف هنري و فرهنگي و  حتي ايدئولوژي تا جائي كه به مباني و بنيان هاي اعتقادي لطمه نزده و متضمن تحقير و توهين نباشد، هرگز نافي سلامت و حيات جامعه نيست و چه بسا باعث بالندگي  آن نيز مي گردد.

 فعاليت گروههاي هنري متعدد را بايد به فال نيك گرفت. اما اگر اين تعدد، رنگ و بوي تفرقه گرفته يا از يك اختلاف دروني منشاء بگيرد هرگز پسنديده نبوده و شايسته مذمّت است. اخيراً شايعاتي دال بر دو شقه شدن گروه بابك از گوشه و كنار شنيده مي‌شود هر چند «رنجي پور» يكي از هنرمندان اين گروه، اين جدايي را انكار كرده و تنها به  عبارت «سوء تفاهم» بسنده مي كند، اما عضو ديگر اين گروه، در مصاحبه با يك نشريه محلي (لوح نوين) بر وجود اختلاف نظر در بين اعضا و دو شقه شدن گروه مُهر تائيد مي زند. اين جدايي، هرگز مصداق «تكثّر» نيست بلكه از آن بوي تفرقه به مشام مي رسد. آفت اختلافي كه مي تواند به عنوان آفت رشد و بالندگي گروه جوان و خوش اقبالي چون «بابك» مطرح باشد.

 3)  ديالوگ هاي به كار رفته در نمايش هاي طنز گروه بابك كه همواره مورد انتقاد و تخطئه برخي از افرد واقع شده، نه از آنسوي مرزها وارد شده  و نه از كُرات ديگر آمده است. گفتار كوچه و بازار ماست و بنا به خصلت و ويژگي ادبيات طنز با اندكي بزرگ‌نمايي به ما بازخورد داده مي شود. اگر بدآموزي دارد موقت بوده و تنها براي مدت كوتاهي است و با گذشت زمان سبب مي شود تا آن نوع گفتار به عنوان معيار «سخنان سخيف» شناخته شده و از قاموس گفتار محاوره اي ما حذف شود. پس بر هنرمندان جوان اين گروه هيچ هرجي نيست. اگر ايرادي هست بر جامعه ماست كه در برابر هجوم اين واژه ها و اين گفتار و رفتار سخيف، تاكنون سكوت پيشه كرده و آن را در دل ادبيات فاخر و گفتار و رفتار مؤدبانه خويش، همچون  موريانه و چون ويروس پذيرفته است تا اكنون ما از اين نوع رفتار و گفتار كه هرگز در شأن فرهنگ اصيل مردم آذربايجان نيست احساس شرمندگي كنيم.

 4)  يكي از معيارهاي مهم موفقيت و استقبال گرم نوجوانان و جوانان از برنامه هاي طنز بابك همان گونه كه اشاره شد لحن و فحواي كلام بازيگران و نيز محتواي به روز و به اصطلاح «آپديت» برنامه هاي گروه است.

استفاده از مفاهيم رايج در جامعه، شناسايي نقاط ضعف و ضربه پذير اجتماع و ارائه آن در قالب زبان طنز ويژگي منحصر به فرد برآمده از خلاقيت كارگردان و نويسنده گروه است. وقتي تب «جومونگ» جامعه را فرا مي گيرد، نام برنامه «جومونگ» است، وقتي ويروس «آنفلوآنزاي خوكي» سلامت پيكره جامعه را تهديد مي كند عنوان برنامه شان «آنفلوآانزاي خوكي» است و وقتي ...  پيشتر نيز برنامه هايي در مزمّت پديده دختران فراري، رواج استفاده از آنتن هاي  ماهواره اي و ... از اين گروه شاهد بوديم. اين امر نشان از پويايي و زنده بودن روح طنز در بدنه جامعه ما و اين گروه هنري دارد و شايسته تشويق و تقدير است هر چند كه ممكن است در بين اين برنامه ها، بتوان نقاط ضعف بسياري را يافته و بر آنها نقدي و اخطاري نوشت اما هرگز نبايد كليّت وجود برنامه هاي طنز و فعاليت مشترك اعضاي هنرمند گروه بابك را زير سوال برد.

 هراس از آن است كه انتقادات غيرمنصفانه، بهانه گيري هاي غيرمستندانه و حمله هاي ناجوانمردانه، سبب شود تا در فرداي روزگار، استعدادهاي نهفته طنز در بطن جامعه ما، به خاطر پيشينه بي عاقبت و مايوسانه، هرگز مجال ظهور و حضور و بالندگي نيابند و بار ديگر پيكره جامعه ما، در چارچوب حصاري از تعصب هاي كوركورانه، خودخواهي‌هاي متكبرانه و تماميت خواهي نانوشته و كسالت و رخوت ديرينه گرفتار آيد. هرگز چنين مباد.

طرفداران زن و دختر تراختور د همه ي كشور هاي جهان

+0 امتياز


دختر تراختوري

اورمونون شكيلري (جاذبه گردشگري اورميه)

+0 امتياز

 

اروميا ولاته توركان-آذربايجان-كاظيم داشي-kazim dashi-urmiya city-south Azerbaijan-iran

 

 

اروميا-اورميه-خيابان امام-مسجد سردار

اروميا-اورميه-خيابان امام-مسجد سردار

 

 

خيابان خيام جنوبي-اروميا آذربايجان

 

خيابان خيام جنوبي-اروميا آذربايجان

 

اروميا-اورميه-ميدان مركز اورميه ورودي بازار

 

اروميا-اورميه-ميدان مركز اورميه ورودي بازار

 

 

اروميا ولاته توركانه آذربايجانا-بيمارستان صولتي خيابان امام

 

اروميا ولاته توركانه آذربايجانا-بيمارستان صولتي خيابان امام

 

 

خيابان امام پاساژ معماري

 

اورميا-اروميا(آذربايجان) ولاته توركان آذربايجان-خيابان امام پاساژ معماري

 

 

اوچ گونبز-آذربايجان اورميه ميدان بازار باش خيابان راهنمايي

اوچ گونبز-آذربايجان اورميه  ميدان بازار باش خيابان راهنمايي

 

 

اورميه،آذربايجان،پرواز-ساحلي

 

اورميه،آذربايجان،پرواز-ساحلي

 

 

اروميا،آذربايجان،هتل مرواريد

 

اروميا،آذربايجان،هتل مرواريد

 

 

 

چرا در هزار سال حكومت تركان بر ايران، فارسي زبان رايج بود و نه تركي؟!

+0 امتياز

چرا در هزار سال حكومت تركان بر ايران، فارسي زبان رايج بود و نه تركي؟!

  شايد كمتر آذربايجاني در ايران بوده باشد كه با اين سوال سخت روبرو نشده و به دنبال پاسخ اين معماي عجيب نبوده باشد؛ كه چرا بزرگترين دانشمندان، متفكران، عارفان و شاعران ايران بعد از اسلام كه بسياري از آنها از جمله ابن سينا، ابوريحان بيروني، مولوي، نظامي گنجوي و ... اساسا ترك زبان بوده اند اما يا به زبان عربي (در قرون اول بعد از اسلام) و يا به زبان فارسي نوشته اند و كمتر شوونيست فارسي بوده باشد كه از اين مساله به ذوق و شوق نيامده و زهردارترين طعنه ها را از اين طريق بر آذربايجانيان و زبان تركي وارد نكرده باشد!

در اينجا و به مناسبت روز جهاني زبان مادري، نگاهي نو و از زاويه اي جديد به اين مساله مطرح مي شود تا پرتوي نوراني بر تاريكي اين معماي به ظاهر پيچيده و غير قابل توضيح باشد و حقايقي را كه كمتر مطرح شده، در برابر چشمان حقيقت بين قرار دهد.

قبل از ورود به اين بحث، ابتدا بايد مقدمه اي براي آشنايي با فضاي فكري و اجتماعي دوران كهن آورده شود تا تفاوتهاي انكار ناپذير آن دوران با جامعه امروزي كه در واقع كليد حل معماي فوق است، شناخته شود زيرا اگر بخواهيم دوران گذشته را با فضاي فكري امروز بررسي كنيم مطمئنا با تناقضاتي غير قابل توضيح مواجه خواهيم شد.

بي ترديد خط و نوشتار عامل اصلي حفظ و بقاي تمدن بشري و انتقال آن به نسلهاي بعدي و حافظ اين ميراث گرانقدر بشري در دوران طولاني گذر از توحش به تمدن بوده و آن را از گزند جنگها و بلاياي طبيعي رهانيده و به نسل امروزي رسانيده است. در اين بين نقش اديان و مذاهب و همچنين مبلغين مذهبي در حفظ و توسعه خط و نوشتار انكار ناپذير است. تمامي تمدنهاي بزرگ كهن، كتابهاي مقدسي داشته اند كه آرزوها، آرمانها و قواعد اخلاقي و اجتماعي تمدن مذكور را بيان مي كردند. قديمي ترين كتاب شناخته شده بشري، "گيل گميش" سومري هاست كه امروزه ثابت شده، زبانشان به مانند زبان تركي امروزي از خانواده زبانهاي التصاقي بوده است. آنها، هم خط را اختراع كردند و هم تمام اسباب و لوازم يك تمدن بزرگ بشري را بنا نهادند.

بنابراين زبان و خط نوشتاري در دوران كهن برخلاف دوران امروز نماينده نژادها و مليتها نبوده بلكه نماينده اديان و مذاهب بوده است و هرچند زبان شفاهي هر مليت و قوميتي در زندگي روزمره جاري بوده و نيازهاي ارتباطي آنها را برطرف مي كرده، اما تمام پيروان يك دين و آيين، نوشته هاي خود را به زبان كتاب مقدس خود مي نوشتند و اصولا در هر دوره اي از تاريخ كهن زبان كتاب مقدس، زبان علمي و حكومتي نيز بوده است.

يكي ديگر از تفاوتهاي آشكار دوران كهن نسبت به دوران ما محدود بودن خواندن و نوشتن در دست عده قليلي از بزرگان قوم بوده و آموزش همگاني خواندن و نوشتن پديده اي كاملا نو ظهور و مربوط به دوران اخير است. لذا در دوران كهن تعداد كساني كه قادر به خواندن و نوشتن بودند بسيار كم بوده و از طرف ديگر بديهي است كه هر نويسنده اي دنبال مخاطب مي گردد. بنابراين در هر حوزه تمدني نياز به وجود يك زبان مشترك براي تمام افراد از هر مليت، نژاد و زباني انكار ناپذير بود و همانگونه كه گفته شد، اين حوزه هاي تمدني نيز نه بر اساس نژاد و زبان كه بر اساس دين و آيين شكل مي گرفت و در اين ميان بديهي است كه بهترين انتخاب براي هر حوزه تمدني، زبان كتاب مقدس آن بود.

پس از ظهور تمدن اسلامي كه توانست بسياري از حوزه هاي تمدني آن روز منطقه را تحت نفوذ خود قرار دهد و دين و آيين اسلام منبع فكري و اعتقادي مردم منطقه گرديد، زبان عربي (يعني زبان كتاب مقدس اسلام)، تبديل به زبان علمي، فرهنگي و حكومتي كل حوزه تمدني جديد گرديد و در واقع زبان عربي، زبان خواندن و نوشتن متفكران و انديشمندان بزرگ دوران پس از اسلام در كل حوزه تمدني اسلام گرديد و به همين دليل است كه ابن سينا، ابوريحان بيروني، ذكرياي رازي، ابن هيثم و ... نوشته هاي خود را به زبان علمي آن روز يعني زبان عربي نوشتند.

اما با جدايي حوزه تمدني ايران از ساير بخشهاي تمدن اسلامي و خروج از نفوذ حاكميت سياسي خلفاي عرب از يك سو و گسترش تدريجي خواندن و نوشتن از سوي ديگر، به تدريج نياز به بومي سازي علم و حكمت آن روز كه همگي بر مبناي زبان عربي نوشته شده و در اختيار انديشمندان آن روز قرار داشت، احساس مي شد، به ويژه اين كه تمدنهاي بزرگي چون سلجوقيان خود را رقيبان منطقه اي خلفاي عرب مي ديدند. بنابراين نياز به استقلال فرهنگي و زباني از اين رقيب بزرگ منطقه اي كاملا منطقي بود.

اما سوال اساسي اينجاست كه چرا با توجه به اينكه تقريبا تمامي سلسله هاي حاكم بر اين منطقه، كه بعدها ايران ناميده شد، اساسا ترك زبان بودند و حتي تركيب جمعيتي اين منطقه كه شامل آسياي مركزي، قفقاز، ايران امروز و بخشهايي از افغانستان، پاكستان و عراق بود بيشتر به نفع تركها بود تا ساير مليتها، چرا اين زبان فارسي بود كه به عنوان زبان علمي مشترك اين منطقه انتخاب شد و انديشمندان، عارفان، فيلسوفان و حتي شاعران بزرگ اين حوزه تمدني اكثرا به زبان فارسي نوشتند تا زبان تركي؟!

پاسخ اين سوال را بايد در نزديكي و قابليت تطابق زبان فارسي با زبان علمي پيشين يعني زبان عربي از يك طرف و تفاوتها و عدم سازگاري هاي اساسي زبان تركي با زبان عربي جستجو كرد. در اولين نوشته هاي فارسي بعد از اسلام كلمات عربي به وفور يافت مي شوند و حتي مي توان گفت تنها فعل ها و فاعل ها هستند كه فارسي هستند و تمام اصطلاحات علمي، فلسفي، عرفاني و مذهبي به زبان عربي هستند (كه حتي تا به امروز نيز بسياري از اين اصطلاحات بدون تغيير باقي مانده اند)

يكي از مهمترين موانع تطابق زبان تركي با زبان عربي، قاعده هماهنگي آوايي زبان تركي است كه تمام لغتها و كلمات را وادار به پذيرش اين قاعده مي كند و هر لغت و اصطلاحي را كه از زبان بيگانه وارد مي كند دچار تغييرات آوايي كرده، سپس به عنوان يك لغت جديد مي پذيرد. اما از طرف ديگر زبان عربي زباني است كه شديدا نسبت به تغيير آواها حساس است و كوچكترين تغييري در آواهاي كلمات، معاني آنها را به كلي تغيير مي دهد. همچنين بسياري از وزنهاي صرف افعال و اصطلاحات عربي در تضاد آشكار با قاعده هماهنگي آوايي زبان تركي است.

اينجا شايد عده اي مغرض و نا آشنا با علم زبانشناسي اين مساله را به حساب ضعف زبان تركي بگذارند، در حاليكه اين خصوصيت زبان تركي به آن وجهه اي هنري و آهنگين مي بخشد و به تمام لغتهاي بيگانه كه وارد اين زبان مي شوند، رنگ و بويي بومي مي دهد. همچنين از خلوص و يكپارچگي زبان در برابر تهديد زبانهاي بيگانه حراست مي نمايد. از طرف ديگر نزديكي و تطابق با زبان عربي (كه تنها در دوره ويژه اي از تاريخ به دليل ظهور و نفوذ دين اسلام، اهميتي خاص يافت) نشان برتري و يا قدرت يك زبان نيست و شايد به توان از زاويه اي ديگر چنين استنباط كرد كه همين نزديكي و قابليت تطابق زبان فارسي با عربي بود كه آن را كاملا در زبان عربي حل نمود و امروزه فارسي نه به عنوان يك زبان مستقل كه به عنوان لهجه اي از زبان عربي شناخته مي شود.

عامل مهم ديگري كه باعث عدم تطابق زبان تركي با زبان عربي شد، مشكلات ناشي از نوشتن زبان تركي با الفباي عربي بود كه در آن روزگار به عنوان تنها الفباي شناخته شده توسط تمام انديشمندان تربيت يافته در مكتب زبان عربي بود و اصولا به دلايل مذهبي، تغيير الفبا كه مي توانست باعث عدم توانايي در خواندن كتاب مقدس اسلام يعني قرآن شود به هيچ وجه قابل پذيرش در آن دوران نبود. اين مشكلات نوشتن زبان تركي با الفباي عربي بيشتر ناشي از وجود حروف صداداري متفاوت نسبت به زبان عربي و با تعداد بيشتر نسبت به آن است كه تعريف حروف صدادار جديد با شكل و ظاهر متفاوت را اجتناب ناپذير مي كند كه همين مساله خود باعث بوجود آمدن عدم تطابق اساسي زبان تركي با عربي مي گردد. در حاليكه زبان فارسي بدون هيچ مشكلي تنها با تعريف چهار حرف (گ، چ، پ، ژ) با زبان عربي تطابق يافت.

عامل ديگري كه باعث عدم تطابق زبان تركي با زبان عربي شد، ساختار التصاقي زبان تركي و وجود پسوندهاي بسيار بود كه به انتهاي كلمات و اصطلاحات عربي متصل مي شدند و شكل نوشتاري آنها را از لحاظ ظاهري تغيير مي دادند در حاليكه در زبان فارسي حروف ربط و اضافه منفك از كلمات هستند و شكل ظاهري كلمات را تغيير نمي دهند و لذا خواندن و نوشتن به زبان تركي با الفباي عربي دچار مشكلات عديده اي مي شد كه امروزه نيز همين مشكلات دست به گريبان زبان تركي آذربايجاني در داخل ايران به دليل ممنوعيت استفاده از الفباي لاتين است.

اين تغيير شكل كلمات در الفباي لاتين وجود ندارد زيرا برخلاف الفباي عربي كه حرف آخر كلمات با حروف بزرگ نوشته مي شود، در الفباي لاتين حروف آخر كلمات، هم در حالت چسبيده و هم در حالت منفك به شكل كوچك آن نوشته مي شود. به همين دلايل است كه امروزه بهترين الفبا براي نوشتن زبان تركي، الفباي لاتين شناخته شده و همه كشورهاي ترك زبان به تغيير الفباي خود روي آورده اند.

بنابر آنچه گفته شد، قابليت تطابق زبان فارسي با زبان عربي، به سرعت آن را به عنوان جايگزين زبان عربي در ايران مطرح و تثبيت نمود. اما در عين حال بزرگاني چون نسيمي و فضولي نيز بودند كه افكار و انديشه هاي خود را به زبان مادري خود نوشتند.

نگاهي به دوران رونسانس در اروپا نيز نشان مي دهد كه همين روند به صورت مشابه در اروپا نيز در جريان بود و زبان لاتين كه زبان كليساي كاتوليك بود به عنوان زبان علمي مشترك كل اروپا بود و هرچند بسياري از متفكران و دانشمندان اروپايي از كشورهايي چون آلمان، فرانسه، ايتاليا و انگلستان بودند اما بسياري از آنها به خصوص در دوران ابتدايي رونسانس، انديشه هاي خود را به زبان علمي آن دوران يعني زبان لاتين مي نوشتند و نه زبان مادريشان. در واقع زبانهاي انگليسي و فرانسوي كه بزرگترين و قدرتمندترين زبانهاي امروز هستند، سالهاي طولاني زير سلطه زبان لاتين قرار داشتند و اين نه به خاطر قدرت ذاتي زبان لاتين كه به خاطر زبان ديني و علمي بودن آن بود.

با پيشرفت رونسانس و گسترش خواندن و نوشتن و افزايش تعداد كسانيكه با سواد بودند اين سلطه اجباري و ضروري شكسته شد و زبانهاي ديگر اروپايي نيز شروع به رشد نمودند و به تدريج مفهوم زبان ادبي ملي ظهور پيدا كرد و زبانهايي چون انگليسي و فرانسوي، به زبانهايي بزرگ و جهاني تبديل شدند.

در ايران نيز هرچه به عصر حاضر نزديكتر مي شويم شاهد تمايل بيشتر آذربايجانيان براي خواندن و نوشتن به زبان مادري خود هستيم و شاهد هستيم كه با رسيدن مفهوم آموزش همگاني به ايران، بزرگاني چون ميرزا حسن رشديه، سيستم آموزشي مدرني را بر اساس زبان مادري آذربايجانيان بنا مي نهند.

اما جاي بسي تاسف است كه اين دوران با رشد روز افزون انديشه هاي باستان گرايانه و آرياپرستي همزمان مي شود و بويژه با ظهور سلسله ضد فرهنگي پهلوي، روند طبيعي رشد و نمو زبانها در ايران متوقف شده و سياست آسميله سازي مليتهاي ايراني و نابودي و ادغام آنها در زبان و فرهنگ به اصطلاح برتر! آريايي با شدت و قدرت تمام دنبال مي شود و خودباختگي فرهنگي در بين برخي از آذربايجانيان چنان رشد مي يابد كه كساني چون كسروي پيدا مي شوند كه (شايد به خيال خود براي خدمت به ملتشان!) به دنبال روزنه هايي هرچند غير منطقي براي اتصال ملت خود به نژاد پاك! آريايي مي گردند و جاي تاسف و تعجب بسيار است كه چگونه شاعران بزرگي چون احمد شاملو از اين كه نام خانوادگيش تركي است و منتسب به نژاد پست! اظهار تاسف مي كند.

اما تمام اين مسائل ريشه در به قدرت رسيدن انديشه هاي نژاد پرستي و فاشيسم در آلمان هيتلري دارد كه تاثير خود را در ايران آن دوران نيز گذاشته بود و شايد نمي توان بر رفتار آن روز برخي ها انتقادهاي جدي روا داشت چرا كه در جريان موج نژاد پرستي قدرتمند و بي رحمي گرفتار شده بودند، اما امروز تمام دنيا به باطل بودن انديشه هاي نژاد پرستانه معترف است و تمام تلاش خود را براي جلوگيري از بازگشت اين انديشه هاي خطرناك به كار مي گيرد و امثال ميلوسويچ ها را كه پيروان همان انديشه هاي خطرناك هيتلري هستند به عنوان جنايت كاران عليه بشريت مي شناسد.

انديشه هاي باستان گرايانه و آرياپرستانه، اگر در دوران سرگشتگي فلسفي ابتداي قرن بيستم نشانه به اصطلاح روشنفكري بوده باشد؛ امروزه تنها نشانه تحجر و بازگشت به انديشه هاي منحط و طرد شده گذشته است و آنهايي كه هنوز بر همان مدار كج مي چرخند بايد بدانند كه به زودي همچون هيتلر، موسيليني، ميلوسويچ و صدام به زباله دان تاريخ خواهند پيوست.