كشتار مسلمانان قفقاز و چگونگي تشكيل ارمنستان

+0 امتياز

كشتار مسلمانان قفقاز و چگونگي تشكيل ارمنستان

 روسها از سده هاي گذشته تا عصر كنوني به منطقة قفقاز و از آن جمله آذربايجان نظر داشته اند. اين منطقه با داشتن طبيعتي سحرانگيز و ثروتي پربار ،  با گذشت زمان مورد تعرض روسها واقع شــد. در قرن دهم ميلادي ،  روسها به مللــي كه دور تـا دور درياي خزر مي زيستند توّجه ويژه اي نشان مي دادند. نگاه فرمانروايان روس ، تزارها ،  ژنرالها و فرماندهان ارتش روسيه به اين خاك مقدس هيچ گاه نگاه دوستانه اي نبوده است و آنان همواره در تكاپوي به چنگ آوردن ثروتهاي اين ديار غني و تاراج مردم و بهره كشي از آنان در راه منافع خويش بوده اند، منطقة قفقاز به عنوان مركزي مهم و پلي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي ، مدني مابين دو قارة اروپا و آسيا از ديرباز دستخوش تحولات فراواني بوده است. يكي از معضلاتي كه در اواخر قرن نوزدهم و آغاز قرن بيستم ، همزمان با تضعيف امپراتوري هاي روسيه و عثماني و آغاز فرآيند ناسيوناليسم در كشورهاي اروپايي و به تبع آن در كشورهاي اور آسيايي - قفقاز را در خود فرو برد آغاز جنگ بين ارامنه و مسلمانان بود كه به صورت يك جنگ ديني - نژادي آغاز و دامنة آن به كشورهاي همسايه نيز كشيده شد و به چنان معضل لاينحلي تبديل گشت كه هنوز در آغاز قرن بيست و يكم همچنان بصورت گِرهي كور و چشم آزار در منطقه باقي مانده است .
« در آوريل 1915 كه در واقع شكست سرنوشت ساز سربازان ارمني داشناك - همچنين روسها اعم از داوطلب يا مزدور- در مقابل سربازان تركان جوان عثماني بود و در حقيقت سرنوشت آناتولي شرقي را عوض كرد. اين مسئله چنان براي ارامنه ناگوار بود كه همچون تاريخ يك ارتداد - آن را به قتل عام ارامنه تعبير و در حقيقت تدليسي نمودند. اراضه قومي كم جمعيت و كوچك ،  ليكن داراي آمال و آرزوهايي بزرگ بودند كه اين آرزوهاي بزرگ ،  دستاويزي براي كشورهاي كوچك شد كه از ارامنه به عنوان ابزاري براي تضعيف و يا حداقل مشغول ساختن امپراتوري هاي روسيه و بخصوص عثماني استفاده نمايند. روسيه تزاري تضعيف شده از دو شكست پياپي نظامي از كشور ژاپن ، كه به قصد بازيگردانان خارج از صحنه پي برده بود ، با اعمالي پيشگيرانه احساسات ناسيوناليستي ارامنه را كه ابتداعاً بر عليه روسيه غليان كرده بود به سمت مسلمانان قفقاز و سپس به طرف امپراتوري عثماني منحرف نمود و از اين بابت امپراتـوري عثماني را كه بـه عنوان رقيبي بزرگ و يك خطر بالقوه براي روسيه بشمار مي آمد را متحمل زحمات فراواني نمود. دلايل زيادي سبب ساز حوادث خونبار در قفقاز بوده است مهمترين دليل آن خود مختاري و يا استقلال طلبي ارامنه بود. ارامنه ابتداعاً از يك قلمرو مشخص برخوردار نبودند و كل جمعيت آنها در قفقاز در سال 1827 م به 28 هزار نفر مي رسيد ، ارامنه بيشتر در كشورهايي همچون روسيه - ايران - آناتولي و كشورهاي غربي ساكن بودند. آرزوي تشكيل « ارمنستان بزرگ » و رؤياي به دست آوردن اراضي بين دو دريا ( درياي سياه و خزر ) از قرن گذشته تا حال  ذهن و انديشة ارمنيها را به خود مشغول داشته است. ارامنه كه مهاجر گونه زندگي مي كردند هيچ گاه داراي مسكن و مأواي دايمي نبودند آنان در بسياري از كشورهاي جهان زندگي كرده اند و به محض افشاگري و خيانت كاريهايشان طرد شده اند در نهايت امر به آذربايجان سرازير شده كم كم در اينجا سكني گزيدند. ارامنه هر ماه نامه ها و سفيراني را به لندن ،  پاريس و آمريكا اعزام مي نمودند بنابر قولي كه انگلستان مبني بر خود مختاري در تركيه به آنان داده بود بسيار تلاش نمودند و ارامنه پس از جنگهاي سامسون ووان براي بار آخر از انگلستان درخواست كمك نمودند و لذا انگلستان در اين مورد اقدامي ننمود بعد از آنكه ارامنه از جانب انگلستان نوميد گشتند سفيري را به پايتخت آلمان « برلين » فرستادند ، پس از آنكه سفير ارامنه « ميقرويچ » با پيام كابينة آلمان مبني براينكه « اكنون زمان كشيده شدن شمشيرهاست » بازگشت ،  ارامنه دست به تشكيل حزب مُنسَجِم داشناكتيسون در تركيه زدند . دولت تركيه كه تمامي اين كارها را زير نظر گرفته بود ،  ميقرويچ را به بيت المقدس تبعيد نموده و اجازة رواج حزب داشناكتسيون را در تركيه نداد. آنگونه كه ارامنه در شوراي صلح ارامنه و مسلمانان در تفليس خبر دادند چون تركيه اجازة رواج داشناكتسيون را در تركيه نداد ،  لذا ارامنه به طرف قفقاز تمايل يافته و به زعم خودخواهان ارمنستان بزرگي شدند كه مثلاً توسط بيژن شاه ايراني از بين رفته بود. وقتي كه اوضاع در تركيه به وخامت گراييد ارامنه به قفقاز كوچ نمودند . » « پتراول ،20.  تزار روسيه نيز از نخستين سالهاي قرن هيجدهم چشم طمع به قفقاز و مخصوصاً آذربايجان دوخته بود ، در آرزوي به دست آوردن آذربايجان، و پس از آن  تصاحب ايران و رسيدن به سواحل خليج فارس بود. از آنجايي كه پيش بيني مي كرد مردم آذربايجان مقاومت نشان داده و به آساني تابع او نشوند براي اجراي نقشه هاي اشغالگرانه اش تصميم به استفاده از ارمنيهاي خيانت پيشه گرفته   از راههاي گوناگون ارامنه ي قفقاز ،  روسيه ،  ايران ،  تركيه و ساير نقاط را آلت دست خود قرار داده و از وجود آنان بهره مي برد. تزارهاي روسيه پس از مرگ پتر اول نيز اين سياست را يكي پس از ديگري ادامه دادند. ارامنه هم كه وطن و دولتي نداشتند   با سوء استفاده از فرصت به دست آمده   براي نيل به هدف ايجاد دولت ارمني تاريخي آذربايجان به دست روسها و با حمايت آنان   نوكري براي اربابان روس خود و سياست كثيف اشغالگرانه ي آنان را همچون يك وظيفه ي ملي بجا مي آوردند . شئوونيستهاي ارمني با حمايت و پشتيباني روسها ،  براي تحقق بخشيدن به روياي جنون آميز « ارمنستان بزرگ » پاكسازي ارامني مورد ادعاي خود در قفقاز جنوبي از ساكنان بومي را هدف قرار داده   در سايه جنايات و قتل عامهاي برنامه ريزي شده شان بيش از دو ميليون آذربايجاني را از موطنشان تبعيد كرده   حدود 5/1 ميليون نفر را به قتل رسانده و مناطق مسكوني   خانه و كاشانه و آثار تاريخي و ديني آنان را با خاك يكسان كردند. مهاجرت صدها هزار ارمني از ايران و تركيه به بخش شمالي آذربايجان  پس از انعقاد عهدنامه هاي گلستان در سال 1813 و تركمنچاي در سال 1828 - كه منجر به الحاق اين مناطق به روسية تزاري گشت - و اعطاي حقوق و امتيازات تبعيض آميز به آنان در مقايسه با ساكنان بومي  باعث شده بود آذربايجان ها از هر جهت تحت فشار و تضبيق قرار گيرند. قتل عام عليه مردم آذربايجان در سال 1918 گستردگي بيشتري به خود گرفت. قتل عامها در اين دوره   متشكل تر و با قساوت و بي رحمي بيشتري انجام مي شد. تنها در ماههاي مارس و آوريل سال 1918   دسته هاي مسلح ارمني - بلشويك در باكو ، شماخي ،  قوبا ، مغان ، لنكران بيش از 50 هزار آذربايجاني را به قتل رسانده ،  دهها هزار انسان را از خانه و كاشانه ،  خود آواره كردند . ارمينها پس از الحاق زنگه زور به ارمنستان در سال 1920 به موجب فرمان شمارة 754 مورخ 10 مارس 1948 هيأت وزراي اتحاد جماهير شوروي بيش از يكصد هزار نفر از آذربايجانيهاي ساكن در جمهوري ارمنستان را از سرزمين آبا و اجدادي شان بيرون كرده و آنان را مجبور به مهاجرت به دشتهاي واقع بين دورود كُر و ارس نمودند . » « ايروان كه در حال حاضر ،  به عنوان پايتخت جمهوري ارمنستان   يك شهر ارمني نشين شناخته مي شود  قرنهاي متمادي نه تنها به عنوان ولايتي از ولايات ايران   يك سرزمين مسلمان نشين بوده  بلكه دژي استوار در برابر بيگانگان محسوب مي شد. در جنگهاي ايران و روس  مسلمانان اين شهر  در برابر روسهاي تزاري غيرتمندانه مقاومت كرده  ارتش امپراتوري روسيه را به ستوه آوردند. با وجود آن همه رشادت و پايمردي مسلمانان ايروان   بنا به عللي ديگر   از جمله خيانت ارامنه   متأسفانه جنگهاي ايران و روس با شكست نيروهاي ايران پايان يافت و 17 ولايت آن سوي ارس به تصرف روسها درآمد و از آن تاريخ   سياست ارمني كردن اين ولايت مسلمان نشين آغاز شد . روسها با تغيير بافت جمعيت ايروان به نفع ارامنه   اوضاع را براي مقاصد آنها مهيا كردند. در جنگهاي ايران و روس   تزار سيم به هدف ديرينه ي خود نائل مي شود و بر اثر همكاري ارمنيان و روسها ولايت آن سوي ارس   براي هميشه از ايران جدا و به قلمرو روسيه منضم مي گردد. از آن پس ارمنيان ايران و تركيه، در خلال جنگهاي ايران و روسيه ،  با تشكيل گروههاي داوطلب نظامي   خدمات و كمكهاي ارزنده اي به روسيه كرده و پيروزي اين كشور را تسهيل كردند چرا كه از نظر ايشان جدايي اين منطقه از يك كشور مسلمان به معناي اولين قدم به سوي آزادي و استقلال كلّي ملت ارمني محسوب مي شد. روسها ديگر هيچ وقت به مسلمانان اين منطقه اعتماد نكردند و در نتيجه با بال و پردادن به ارمنيان ،  آنها  در كليه ي شئون اقتصادي ، فرهنگي، سياسي و نظامي روسيه حضور و نفوذ يافتند. در ولايت ايروان 211 روستاي آذري نشين تخريب و 300 هزار آذري ايروان به قتل رسيدند نسل كشي و پاكسازي مسلمانان اين خطه بعدها نيز ادامه يافت ، بطوري كه امروزه حتّي يك نفر مسلمان آذري در  شهر «ايروان» وجود ندارد . ايروان در طول سده هاي متمادي يك خطه ي مسلمان نشين و از شهرهاي آذربايجان بوده است كه بر روي اجساد مسلمانان ستمديده ي اين ولايت ، جمهوري ارمنستان ايجاد شده است . در هنگام قرارداد تركمنچاي 1828 تركيب شهرنشينان ايروان بدين شرح بوده است آذربايجاني ها : 1807 خانوار برابر با 7331 نفر و ارمني ها : 567 خانوار برابر با 2369 نفر . يكي از اهداف استراتژيك متفقين ،  تجزيه ي متصرفات وسيع عثماني بود. لذا به انحاي مختلف سعي در برانگيختن احساسات ضد تركي و ضد اسلامي در ميان واحدهاي قومي و مذهبي داخل عثماني مي نمودند. در يك چنين جوي ارمنيها كه خود را به كمكهاي سياسي و معنوي كشورهاي غربي ( بخصوص فرانسه ) و حمايت فعالانه ي نظامي روسيه پشتگرم مي ديدند كه به چيزي پايين تر از يك ارمنستان بزرگ كه شامل ارمنستان روسيه و بخشهايي از گنجه و قره باغ و 6 استان از شرق تركيه و قسمتي از آذربايجان ايران مي شد رضايت نمي دادند. كشوري كه در صورت تشكيل ،  ارامنه خودشان در آن در اقليت قرار مي گرفتند ، توطئه اي كه از اوائل قرن نوزدهم در شهرهاي غربي آذربايجان ايران در حال تكوين بود در سال 1918 به مرحله اي اجراء درآمد و مطابق آن قاچاقهاي ارمني بهمراه جيلوهاي رانده شده از تركيه با همدستي كارگزاران روس و انگليس و آمريكا به منظور ايجاد يك دولت مسيحي در شهرهاي اورميه ،  سلماس و خوي بمدت چند ماه چنان فجايع و جناياتي را ببار آوردند كه طي آن در حدود 300 هزار نفر از مردم ترك و مسلمان قتل عام گرديده و بسياري ازدهات سالها بدون سكته و ويران شده باقيمانده است ايران از حيث پايمال شدن تماميت ارضي و نقض حاكميت سياسي  در دو قرن اخير لطمه هاي بزرگي را از روسيه و خطر توسعه طلبي آن تجريه كرده است . » جا دارد كه به جنايات ارامنه در آناتولي شرقي اشاره ي كوتاهي داشته باشيم ؛ « در سالهاي 6-1895 م حدود 20 هزار نفر از تركهاي مسلمان توسط ارمني ها در مناطق وان - از روم و ... قتل عام شدند. در اين عصيان ،73  ارمني ها توسط دولتهاي قدرتمندي از جمله روس،  انگليس و فرانسه مسلح شده،  در سال 1914 م . عده اي از مسلمانان ترك را از بالاي يكي از پل هاي اطراف ارزروم - كه فاصلة آن تا قعر درّه بيش از 300 متر بود ، پرت كرده و به قدري از مسلمانان در اين فاجعه كشته شدند كه خون به جاي آب در بستر دره جريان داشته است . به همين جهت ،  نام اين پل به نام « قانلي كورپو » تغيير يافته است . و در يك فاجعة ديگر اهالي روستائي را به تعداد 500 نفر در مسجد جمع كرده و همه را آتش زدند . از سال 1915 م به بعد قتل عام مسلمانان قيصريه ،  ارز روم ،  ديار بكر ، بامداد و ... شدت مي گيرد. »
 « در سال 1988 ارامنه ملي راهپيمايي در ايروان خواستار الحاق قره باغ به ارمنستان شدند ولي رهبري شوراي عالي اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي ، با صدور احكامي در مورد توسعه ي اقتصادي و فرهنگي قره باغ ، امكان الحاق آن را به جمهوري ارمنستان منتفي اعلام داشت. طرحها و برنامه هايي چون اختصاص 400 ميليون روبل بودجه براي نيازهاي فرهنگي و اقتصادي قره باغ ،  احداث بزرگراه به طرف ارمنستان ،  پخش برنامه به زبان ارمني از تلويزيون قره باغ و ... به اجراء درآمد و تا حدودي به ارامنة قره باغ خود مختاري داده شد . 200 هزار آذربايجاني نيز در ارمنستان خواستار خودمختاري شدند . ولي دولت مركزي هيچ اقدامي نكرد و جنگهاي مزري بين طرفين در سال 1988 دوباره شروع شد. با حمايت روسيه و سايرين منطقه ي قره باغ به اشغال نيروهاي ارمني درآمد . بعد از سقوط قسمتهايي از خاك آذربايجان ، تركيه نيروهاي خود را به حال آماده باش درآورده و نيروهاي تركيه حالت جنگي به خود گرفتند. سليمان دميرل نخست وزير وقت تركيه به دولتهاي اروپايي و ايالات متحده هشدار داد   كه حمايت از ارمنستان به يك جنگ منطقه اي منجر خواهد شد و اضافه كرد همه بايد بدانند كه اين امر باعث نگراني تركيه و ساير جمهوري هاي ترك « شوروي سابق » خواهد شد . امّا نيروهاي ارمني همچنان به آتشباري خود ادامه داده و قسمتهاي جديدي را اشغال مي كردند   دولت تركيه در اين هنگام به ارمنستان هشدار داد و گفت تحت فشار افكار عمومي تركيه قرار گرفته ايم و عكس العمل نشان خواهيم داد و اظهار داشت براساس معاهده اي كه در سال 1921 امضاء شده تركيه موظف است همانند قبرس ، تضمين تماميت ارمني آذربايجن را بر عهده گيرد وقتي درگيري ها به منطقة نخجوان كشيده شد تركيه درصد اعزام نيرو به نخجوان برآمد ، وزير دفاع روسيه نيز به آمريكا هشدار داد چنانچه دخالتي خارجي در منطقه نخجوان صورت گيرد منجر به جنگ جهاني خواهد شد . در نهايت با پذيرش آتش بس از طرف آذربايجان آتش جنگ متوقف شد. اين عمليات پاكسازي قومي از جانب ارمني ها آخرين بار منجر به اخراج بيش از 250 هزار آذربايجاني از ارمنستان شد. ارامنه به اخراج آذربايجانيها از سرزمينهاي تاريخيشان بسنده نكرده شروع به اشغال خاك آذربايجان كردند. ارامنة متكي به حمايت مسكو ، با تجاوزات مسلحانه ،  قره باغ ، مركز تمدن باستاني آذربايجان و اراضي مجاور آن را به اشغال درآوردند. در نتيجة اين تجاوزات ،.  25 درصد از خاك آذربايجان تحت اشغال درآمده و بيش از يك ميليون انسان آواره و بي خانمان شدند. يادآوري فاجعه ي انساني كه در 26 فورية 1992 در شهر خوجالي قره باغ رخ داد   براي تصور ابعاد جنايات و نسل كشي نيروهاي مسلح ارمنستان عليه مردم مسلمان آذربايجان و وحشي گري و سفاكي آنان كافي است. در اين فاجعه - كه يكي از بزرگترين فجايع انساني در تاريخ معاصر به حساب مي آيد - تمامي يك شهر از سوي نظاميان ارمني با خاك يكسان شده صدها نفر مسلمان وحشيانه به قتل رسيده و 1275 نفر زن و دختر بچه به اسارت برده شدند و مورد وحشيانه ترين تحقيرها و آزارها و اذيتها قرار گرفتند . ارامنه با بي اعتنايي به تصميمات متخذه و قطعنامه هاي صادره از طرف سازمانهاي بين المللي ؛  مِن جمله سازمان ملل متحد و شوراي امنيت ، بيش از ۲۰ سال است كه از اراضي اشغالي خارج نشده و به نهب و غارت و نابود كردن آثـار ديني و تـاريخي و تخريب منازل مسلمانان ادامه مي دهند . در قطعنامه هاي متعدد سازمان ملل متحد توقف سريع تجاوزات نظامي و بازپس دادن اراضي اشغالي خواستار شد است . » « در حال حاضر هزاران اسير آذري در ارمنستان به سرمي برند   ارمني ها حتّي زنان اسير را به كشورهاي خارجي مي فروشند . » لازم به توضيح است كه طبق دستورات دين مبين اسلام مسلمانان در هر كجا كه باشند موظف هستند به كمك برادران ديني و ستمديده ي خود بشتابند . و تا زماني كه مسلمانان با هم متحد نشوند اوضاع نابساماني و آشفته ي آنها بهبود نخواهد يافت. دولتها و مجالس كشورهاي جهان خصوصاً دولتهاي اسلامي بايد قتل عام مسلمانان توسط ارامنه را مورد شناسايي رسمي قرار دهند و آنرا محكوم نمايند. جهانيان بايد خواهان قبول مسئوليت قتل عام مسلمانـان ،  توسط ارامنه باشند ، شناسايي رسمي اين قتل عامها توسط جامعه ي بين المللي براي پيشگيري از جنايات احتمالي مشابه در آينده مؤثر خواهد بود . 
منابع : 
 سالهاي خونين ،  محمد اردوبادي ، مترجم عليرضا نقي پور ،  صفحه ي 7 و 14
 آورندگان تزار سيم به آذربايجان ،  سويل كريمووا،  مترجم امير عتيقي بخشايشي، صفحه ي 11 الي 9
 ايروان يك ولايت مسلمان نشين بود ،  صمد سرداري نيا ، صفحه ي 90 و 147
 قره باغ ، محمد حافظ زاده ،  صفحه ي 164
بحران قره باغ ،  كاوه بيات ، صفحه ي 97 و 98
هفته نامة نويد آذربايجان  شنبه 2 اسفند 1382 شماره ي 335 صفحه ي 8
 
 
تصاوير از جنايات ارامنه در قره باغ
 
 


 
 

كلمات توركي در فارسي و ريشه يابي آنها

+0 امتياز

كلمات توركي در فارسي و ريشه يابي آنها

تهيه شده توسط آراز بيلگين براي يكي از داشنجويان دانشگاه آزاد تبريز جهت ارائه به يكي از استاتيد زبان فارسي
لغات زيراز مجموعه صفحات 7-34 كتاب “نيستان سخن” تهيه شده است.

 

انقلاب صنعتي در اروپا بشريت را دچار توهم فكر و طغيان كرد. ملل مختلف اروپا كه تا چندي پيش در كنار هم بعنوان مسيحي ميزيستند به تمجيد برتري علمي و صنعتي خود پرداختند و كم كم اين تمجيدات از منطق خارج و به خود برتر بيني جست زد و انديشه ناسيوناليسم طلوع كرد. با جوشش و سر ريزي انسان اروپايي بسوي ممالك پيرامون و مشاهد زندگي ساده و بي پيرايه آنها تعاريفي چون ملل قلب تمدن بشر را پيدي آورد و اين تزها بسوي ملت قلب اروپا و رقابت براي اثبات برتريت بر هم شدت يافت و جنگهاي جهاني را براي اثبات برتري و يا رد آن بوجود آورد.

در ديگر سوي انسان غير اروپايي در امپراطوري عثماني كه مدعي نشر و گسترش اسلام بود تنها جبهه مقاومت غير اروپائيان در مقابل ملل قلب بود.

روسيه كه قدرت نورسي بود و با مشاهده قبضه شدن تمام سرزمينهاي جهان توسط اروپائيان سر خود را بي كلاه يافت با انديشه همتراز كردن موقعيت خود با ساير اروپائيان چتر استعمار وحشي گونه خود را بر سرزمينها جنوب و شرق خود گشود و فجايع عظيمي را بر ملت تورك تحميل كرد. دول كوچك و خاناتي توركان در جنوب با جمعيت كم وسرزمينهاي پهناور كه دفاع از آنرا براي ملتي با سازماندهي سنتي غير ممكن ميساخت بواقع طعمه ايي باد آورده براي روسيه بود. با تهاجم روسيه به شهر قازان انگار كه قلب توركان بوده باشد ملت تورك را به زانو در آورد و دوران سياه و فاجعه باري براي ما به ارمغان آورد.

ايل قاجار به رهبري آغا محمد خان قاجار براي كسب و خراج از ممالك ماشين جنگي ايلاتي خود را به حركت در آورد و با مطيع سازي ممالك فلات ايران بسوي شمال پيش رفت و با ارتش مدرن روسيه تزاري روبرو شد.

رويارويي با يك اردوي غير مسلمان ملل ممالك مختلف در فلات را با تاسي به اعتقادات مشترك ديني در كنار هم قرار داد و ديوار دفاعي محكم هرچند شكننده ايي در راه پيشروي روسيه بسوي جنوب پديد آورد.

از ديگر سوي امپراطوري بريتانيا نيز با مشاهده گسترش روسيه بسوي حوزه نفوذ خود وارد معادله شد و امپراطوري سنتي قاجار رشته امور را كاملا از دست داد.

اما انگليس براي ساخت ديوار نيم بندي در مقابل روسيه و گشودن راه نفوذ خود در اين ممالك ماموران مخفي خود را وارد فلات كرد. اين ماموران يادداشتهاي فراواني با تكيه بر معلومات ناقص خود از مردمان حاضر در فلات ايران به دنبال چيزي آشنا در سرزميني نا آشنا ميگشتند كه متوجه ملتي بنام فارس شدند. ملتي كه در عين عدم حاكميت ديوان خانه ها را در اختيار داشت.

اين تصاحب ديوان براي ملت فارس و تورك و چندين ملت ديگر حاضر در اين فلات مفهوم خاصي جز تقسيم كار اداره امورد ممالك نداشت ولي براي بريتانياي كه قرار بود معمار ديوار حائل بين مستعمرات خود و روسيه باشد مفاهيمي و فرصتهايي زيادي به همراه داشت.
مسافرت شاهان و سياحان با اروپا اعتماد به نفس انسانها حاضر در فلات را متلاشي كرد. مشاهده غول عظيم صنعت و نظم در اروپا آنها را به فكر فرو برد و آنها سراسيمه به دنبال اين فرومايگي گشتند آنهم در زماني كه اروپائيان مشغول مجادلات لفظي و فكري براي تعيين ملل قلب تمدن بشر بودند.

افكار منحرف ناسيوناليسم اروپايي و تعاريف گزاف آنها از خود اين انسانها را به باز تعريف خود وا داشت. مسلما بهترين تعريفي تعريفي بود كه انسانهاي فلات ايران را چيزي در حد انسانهاي اروپا نشان دهد و چيزي از آن كم نداشته باشد. اين رويكرد ناشي از عدم اعتماد به نفس براي باز ساخت اعتماد به نفس بر باد رفته در فلات ايران انديشه هاي مسموم ناسيوناليسم اروپا را وارد فلات ايران كرد. انتقال تعاريف ناسيوناليستي به فلات چند مليتي ايران با رجوع به گزارشات ماموران و جاسوسان اروپايي كه شرق شناساشان مي ناميمم صورت گرفت و عملا بجاي تدوين داشته هايمان به تعريف خودمان با رجوع به نوشته هاي كساني كه هيچ شناختي از ما و تنوع ملي ما نداشتند پرداختيم. زبان ديوان خانه هاي پادشاهي ممالك كه تشايهاتي هم اتفاقا با زبانهاي اروپايي داشت هر چه بيشتر ميتوانست هويتي مشابهي انسان اروپايي براي انسان فلات ايران پديد آورد و اعتماد به نفس او را باز آفريني كند و بقول روشنفكران مادر وطن را كه دچار دردهاي بي درمان فراواني بود از مرگ نجات دهد.

با ورود ناسيوناليسم مسموم اروپايي به فلات ايران و شروع به تعريف و معرفي هويت تكرو بر ملل متنوع فلات ايران نتايج دوگانه ايي را در پي آورد. ملل مختلف فلات ايران كه تا ديروز ميزان خودي و غير خودي بودن را دين مقدس اسلام ميدانست به ناگاه عنصر زبان را وارد معادلات كرد. معرفي يك زبان به عنوان مشخصه ملي براي ساخت ملت مدرن در فلات ايران از سويي به خود برتر بيني صاحب زبان دامن زد و ديگر سو جبهه دفاعي غير متكلمان به آن زبان را پيدي آورد و همانند مورد اروپا كه تعارف ناسيوناليستي تعاريف متقابل را و تندتري را به بار مي آورد در ميان فلات ايران تضاد و چند دستگي پديدار شد. حال سرزميني كه به دليل نبود سازماندهي آشفته و بي در و پيكر شده بود نه بر اساس واقعيات بلكه بر اساس تعاريف و نسخه هاي مسموم ناسيوناليسم اروپايي سازمان يافت اما دلهاي متحد از نور اسلام به سوي تقابل و دشمني منحرف شدند.

حال اين مقدمه براي چيست؟
مقدمه ما براي تاكيد بر تنوع طبيعي هويتها ملي در اين فلات است. هويتهايي كه با وجه مشخصه زبانها و فرهنگهاي مختلف كه با دين مشترك اسلام به هم وسله شده بودند و تضادي هم از اين نظر باهم نداشتند.

ادباي ملل به هر زباني ميگفتند و مي نوشتند و از آن نه بعنوان ابزار نشان دادن يك هويت خاص بلكه براي انتقال افكار و انديشه هاي خود استفاده ميكردند. مولوي شعر توركي و فارسي مي نوشت، علي شير نوايي شعر توركي و فارسي مينوشت، فضولي اشعار توركي و عربي مينوشت و اينهمه هيچ تضادي به هويت او نداشت چون او يك مسلمان بود و مسلمان نه با زبان بلكه با دين و تقوايش معرفي ميشد.

اما ورود افكار مسموم ناسيوناليسم به فلات ايران به تعريف و تعبير رفتار زباني و ادبي انسانهاي قبل از خود با رجوع به افكار مسمومش پرداخت. ناسيوناليسمي كه بجاي تنظيم امور بر اساس واقعيات به تعريف ملتي مدرن “يك زبان، يك ملت، يك وطن” ميپرداخت. اين انديشه مسموم ابتدا به دليل عدم احساس تضاد هويت اسالمي به هم چندان مورد توجه ملل قرار نگرفت اما ورود دين گريزي همراه ناسيوناليسم عنصر اتحاد بخش ديني را به مراتب پايين تر راند و نهادينه شدن ناسيوناليسم در دوره رضاخان همراه با رد عنصر حياتي دين و خروج نسبي آن از محوريت وحدت تضاد بين ملل ايران را پديد آورد و ملل محكوم كه فرهنگ و زبان و هويت شان طرد شده بود به مقاومت و مخالف بر خواستند و نتيجه اين شد كه حال مي بينيم.

اما موضوع اصلي ما به كلمات مربوط ميشود.
زبانهاي ما تا ديروز بعنوان زبان مسلمانان جز وسيله انتقال افكار مفهوم ديگري نداشت. كلمات فارسي و توركي خيلي راحت در نثر و نظم هم وارد ميشدند تا به بيان گيراي معاني بپردازند. نظامي اشعار خود را براي غرور كذايي ناسيوناليستي به فارسي ننوشته بود. او تنها براي گرفتن كيسه زر از يك شاه به فارسي سرايي پرداخته بود. علي شير نوايي براي خوشايند ناسيوناليستها توركي و فارسي ننوشته بود، ديوان لغت تورك و شاهنامه فردوسي براي ساخت بناي پانتوركيسم و پان فارسيسم نوشته و سروده نشده بود. اما امروز فكر مسموم ناسيوناليسم با ديدگاه جديد خود به تعريف و معرفي غير واقعي گذشته رپداخته بود.

ناسيوناليسم فارس خود را محور زمين ميدانست و كلمات عرب و تورك و شرق و غرب را با محوريت زبان فارسي و نه علم زبان شناسي تعريف ميكرد. بقول هنرپيشه فيلم عروف “كيف انگليسي” ناسيوناليسم خيلي راحت هيتلر را “هيت لور” بچه لرستان خودمان معرفي ميكرد.

اما زبان هر چند محور ناسيوناليسم است اما ريشه آن نيست. رفتار زبان در مبادله فكر و كلمات همراه آن تابع ناسيوناليسم كور قرن بيستم نبوده است. از اينروست كه در اشعار و نثر زبانهاي مختلف منطقه كلماتياز همه زبانها يافت ميشود. اگر بتوانيم اغراض و يا انحرافات فكري ناشي از ناسيوناليسم را از علم زبان شناسي اين سرزمين دور كنيم خيلي زود متوجه خواهيم شد كه كلمات استفاده شده در زبان توركي و فارسي بعنوان رقباي اصلي ناسيوناليسم تورك و فارس بر خلاف افكار ما از ناسيوناليسم تبعيت نميكنند.

با بهلود نوشت بولوت (نام شاعر مشهور آذربايجاني كه نامش را كه والدينش بولوت=ابر گذاشته بودند نويسنده محترم شناسنامه اش بهلود نوشته بود) هويت و زبان فرد و هويت سرزمين او عوض نميشود. به تغيير نام آجي چاي به تلخه رود، قاراچاي به سيه رود، دميرچي به حدادان، سولدوز به نقده، سايين دژ به شاهين دژ هويتي عوض نميشود. بلكه ظلمي اتفاق مي افتد و ملتي خود را مظلوم اين واقعه ميبيند و اين احساس ظلم و ظالم مرتكب آن تنها عقده ودشمني پديد مي آورد و دلها را از هم دور ميسازد.

اين مقال مختصر نيز نه براي اثبات برتري زباني بر زبان ديگر بلكه براي رد رداي ضد انساني زبان شناسي ناسيوناليستي و غير انساني بر زبان شناسي حاكم در اين سرزمين تقديم حضور ميشود. باشد كه همه بجاي تكيه بر ناسيوناليسم تك زبانه براي تعيين هويت كلمات به واقعيت آنها رو كنيم.

در اين مختصر بنده به جستجوي روابط دوستانه زبان توركي و فارسي در 32 صفحه از كتاب نيستان سخن خواهم پرداخت.
اما بهتر ميبينم مختصري در مورد زبان توركي بگويم.

زبان توركي زباني التصاقي است. زباني است كه در آن كلمات هميشه داراي يك ريشه و بعد در صورت نياز كاربردي پسوندها شكل دهنده هستند. با رجوع به سنگ نوشته هاي ارخون اين ريشه حتي تا تك حرف نيز پيش ميرود. كه دوستان ميتوانند با رجوع به كتاب “قديم تورك يازيلي آبيده لرين ديلي” كتاب درسي دانشگاه باكو در اين مورد اطلاعات فراواني كسب كنند.

همچنين مقاله ارزشمند پرفسور آي محمد آي محمدي در مجله يول (چاپ كيهان) اگر اشتباه نكنم شماره 28 با عنوان “اوستادا توركجه سؤزلر” از مبادلات تاريخي كلمات در فلات ياران بين زبانهاي مختلف حاضر در آن اطلاعات ارزشمندي كسب كنند.

همچنين كتاب رشته اي ارتباط “5000 ايلليك سومئر- توركمن باغلاري” نوشته بگميرات گئرئي برلين19 مي 2003″ ميتوانيد به عمق تاريخ حضور زبان توركي در خاورميانه نظر بيفكنيد.

نمونه متن توركي باستان سومئريان:

İç əlümdümü ki, a(ğ)lın kirşu qalu?
Qalanu şu (ö)lgin itə yala qalu
Gəl uri ki, mal gəliki
Ən çiki uri gen
Am tilənisə amuna aru
Mətnin Azərtürk tərcüməsi:
Əlimin içidimi ki,a(ğ)ılın qırışı qalı
Qalanı bu (ö)lü itə yala qalı,
Gəl ver ki, mal gələr
Ən kiçiyi verginən
Hamı dilənirsə, hamının ardınca get.
Sumercə
Ada
Ama
Tibir
Qaş

Tuş
Azərtürkcə
ata
ana
Dəmir
quş
üç
düş

كلمه
شرح معنا و مثال
منابع
خوب = خپ = قوپ = شادي (كلمه قوپوز و كيپ نيز از همين ريشه است)

كيوان =كيو+ ان، كلمه توركي با پسوند فارسي كئيو=گؤي بمعناي آسمان
نمونه هاي ديگر: كيومرث= مردآسماني؛ كوه= بلندي كه بسوي آسمان را ميبرد(شرح از پرفسور آي محمدي، يول)

راي بمعناي تمايل و ميل كردن بسويي يه چيزي
در توركي امروزي نيز همين كلمه در استفاده از اختلال در رنگ، و نظر و گرايش استفاده ميشود. (محمد صادق نائبي- 1000 كلمه اصيل توركي در پارسي)

يك=يئگ= خوب و بهترين
(ديوان لغات الترك ؛ پرفسور آي محمدي، يول)

دانش=تانيش= آگاه و آشنا شدن، فعل دان (دانستن=دان + است) نيز از همين كلمه تان گرفته شده است.
محمد صادق نائبي- 1000 كلمه اصيل توركي در پارسي)

تنگ = تونوك= ظريف و باريك بودن
محمد صادق نائبي- 1000 كلمه اصيل توركي در پارسي)

خازن-خزانه معرب قازان، قازان = قاز+ان گود شده (اين كلمه ببشكل خزن وارد عربي و در انواع وزن صرف شده است)
محمد صادق نائبي- 1000 كلمه اصيل توركي در پارسي)

دوخت = توخ = بمعني بافت
محمد صادق نائبي- 1000 كلمه اصيل توركي در پارسي)

كلمه شرح معنا و مثال
منابع

چنين = چن+اين= چون=اوچون=چين=ايچين بمعناي براي و بدليل
محمد صادق نائبي- 1000 كلمه اصيل توركي در پارسي)

برزويه=بورجيه= بورج+يه—بورج=بارج/بارجا بمعني تمام و كامل
ديوان لغات الترك پارس

نام حيوان شكاري از شاخه گربه سانان
ديوان لغات تورك

خانه =خانا=خان+ا =بمعني مكان و جاي
ديوان لغات الترك

قبا = قابا =بالاپوش، پوشاننده (كلماتي چون قاپ، قاپاق و… نيز از همين ريشه اند)
دهخدا

دوش رويا، روياي هنگام خواب (شكل قديم آن توش) (در فارسي بجاي ديشب استفاده ميشود)
ديوان لغات تورك

آتش آتيش (در گيري با هم با آتش)آتيشماق زد و خورد يا هر نوع اقدام خصمانه متقابل است.
فرهنگ معين

خون =خان=قان
تركي باستان كتيبه هاي ارخون

عمر =اؤمور=اوم+اور= انتظار
تركي باستان كتيبه هاي ارخون

خويش بدل ازكيش=كيشي بمعناي شخص، شخصي

مال تعلقات( بويژه احشام)در فارسي تنها بمعناي تعلق بكار ميرود

كلمه
شرح معنا و مثال
منابع

متلاشي مكسر تلاش = تالاش= تالاماق = توللاماق انداختن و بهم ريختن
ديوان لغات الترك

سور = شادي-سور= راندن- روان و خوش = از همين كلمه سورچك (مجلس شبانه)
ديوان لغات الترك

چنگ ريشه قديم تركي كلماتي از اين ريشه=چنگال، چنگ اولماق، چنگه،..
محمد صادق نائبي- 1000 كلمه اصيل توركي در پارسي)

خانه =خانا از ريشه تركي قديم كان=كانا (مكان) از اين ريشه=خاندا=هاردا (كجا)
محمد صادق نائبي- 1000 كلمه اصيل توركي در پارسي)- كتيبه هاي ارخون-ديوان لغات الترك

قيمت – قيي(ريشه)+مه ت(پسوند اسم ساز) در معنا روا و ارزش (اين مدل را در كلماتي مثل يوغورت (يوغور+وت)، بولوت (بول+اوت)، قوروت (قور+اوت)، اوموت (اوم+اوت) ديد
لغتنامه ايتمولوژي (تورك ديل كورومو توركيه)

پادشاه/ پاد+شاه (ريشه هاي قديمي توركي) پاد =بود= ايل و پاد= باي= رئيس و بزرگ، شاه=شاد بمعناي سركرده (حرف د يكي از حروفي است كه در كلمات تركي قديم حذف و يا به ي تبديل ميشود قولداق=قولاق، آداك= آياق)

ديوان لغات تورك، قديم تورك يازيلي آبيده لرين ديلي، كتيبه هاي ارخون-يئني سئي

توان = تابان = تاوان =تايان= دايان (پاشنه، زور، تكيه) =تپمك
ديوان لغات الترك (taban)

دراز/ در+آز، در=تير (ريشه هاي تركي باستان ديرك= تيرك بمعناي باريك و بلند)(تير مظروف از تار=دار همانند: آچ←ايچ، قاچ←قيچ، داش←ديش(ديشاري)، آران←ايران، يار←يير (ييرت-ييرتيق)؛ آز پسوند جمع كننده است. (اوق+اوز←اوقوز )
لغتنامه ايتمولوژي (تورك ديل كورومو توركيه)، قديم تورك يازيلي آبيدلرين ديلي، كتيبه هاي ارخون-يئني سئي

توشه/ توش+ه (توش بمعناي همراه)
ديوان لغات الترك

تخم =توخوم=توغوم= دوغوم بمعناي زايش از توغ=دوغ+اوم
محمد صادق نائبي- 1000 كلمه اصيل توركي در پارسي)

دانه =ده نه= دن+ه = بمعناي ذره و عدد واحد از هر چيز
محمد صادق نائبي- 1000 كلمه اصيل توركي در پارسي)

كجا/ بدل از كانچا
ديوان لغات الترك

خرد = فارسيزه شده قيرت= جزئي از چيزي بريده و دانستن جزئيات چيزي خردمند=خرد+مند (مند يك پسوند اسم ساز تركي است. امروزه در سير تكامل تركي حرف د حذف شده است. مند (منده مه ك) بشكل فعل در معناي بودن است.
ديوان لغات الترك

گشتن
(در معناي بدل شدن)= از كلمه قوش (قوشولماق) همراه و همچون چيزي شدن

كلمه شرح معنا و مثال
منابع

گونه/گون=قون+ه(قون ريشه بمعناي فرود آمدن و نشستن و قون پسوند اسم ساز بمعناي بدان صورت در آمدن (وورقون، آزقين، دارقين)
لغتنامه ايتمولوژي (تورك ديل كورومو توركيه)

سالار/ سالار=سال+آر
= سالار = سال(سالماق = انداختن ، برانداختن) ) + ار (اك فاعلساز =و بمعناي مرد و سرباز= براندازنده ، به خاك مالنده ، يل ؛ گاهي اصرار دارند كه سالار تغيير يافتة سردار است!
محمد صادق نائبي- 1000 كلمه اصيل توركي در پارسي)

شاخه و شاخ
شاخ=تيز و قائم؛ وجه تسميه شاخ حيوانات نيز همين ريشه است. البته ريشه «شاخه» اين كلمه نيست (ر. شاخه)؛ شاخ دورماق=قائم ايستادن، شاخ پول= پول تازه و تا نشده

شاخه = شاخا = شاخ(شاخماق = پيچيدن دور چيزي و بالا رفتن ، رعد و برق زدن،جاري و روان شدن همراه با ايجاد آردن پر و بال) + ا(اك)
=رشد آننده و بالا رونده،بالا رونده و پر و بال دهنده ، قسمت رشد
محمد صادق نائبي- 1000 كلمه اصيل توركي در پارسي)

افسون/ اووسون= اوو+سون= اووماق (ماليدن چيزي مثل ماليدن چراغ جادو ، ماليدن مار براي كنترل آن در سنت مارگيري توركان= اووسونجو)
مصطلح

بخش- پخش
باغيش = بخيش = بغيش و باغيش )= عفو ، احسان =( عفو و گذشت ، از ريشه هاي تركي باستان
محمد صادق نائبي- 1000 كلمه اصيل توركي در پارسي)- دبيرسياقي ، ديوان لغات التُرك محمود آاشغري

برگ =بَرك= محكم
ديوان لغات الترك
كانچه (ص 14)

كانچا= مكان
باز فرمان آيد از سالار ده
مر عدم را كانچه خوردي باز ده
ديوان لغات التركي

غنچه=قونچا و قونجا= شكوفه نشكفته، در تركي قديم بمعني عروس
محمد صادق نائبي- 1000 كلمه اصيل توركي در پارسي)

كلمه شرح معنا و مثال
منابع

گل و گلزار و گلستان =گول بمعناي شكفته و خندان
=گول از مصدر گولمك(= خنديدن)كه بخاطر شادابي گل آنرا بدين نام تشبيه كرده اند و در فارسي با گرته برداري از همين نكته لبخند و لب با تشبيه به گل و غنچه همراه بوده است:گل خنده ، خندة غنچه اي
محمد صادق نائبي- 1000 كلمه اصيل توركي در پارسي)

قلاوز
قَلاوز
-1 قوُلاغوز = قولاغ(گوش)+وز)اك( = استراق سمع ، جاسوس =
-2 قيلاووز = قيل)راست) + آووز (= آووج = راهنما) = راهنماي راه راست ، دانا
هر كه در راه بي قلاوزي رود /مولوي
اگرگئيديرقارينداش يوخساياووز—اوزون يولدا سنه اولدو قيلاووز/مولوي
محمد صادق نائبي- 1000 كلمه اصيل توركي در پارسي)

كودك =گودوگ=گوده=كوتاه (خود كلمه كوتاه نيز از هيمن ريشه است. ) ناقص از نظر طول و قامت. كلمه گدا=گَده نيز بهمعناي ناقص بودن است و از همين صيغه ست.
مصطلح

سست/ سوس+(او)ت= ساكت و بي حركت شده
مصطلح

چراغ = چيْراق = چيْر )چيْرماق = چيْريْماق = سو دادن) + اق) اك) = سوسو آننده ، نوردهنده، چيرسرخي
محمد صادق نائبي- 1000 كلمه اصيل توركي در پارسي)

داغ =درفش و آلت گرم كردن و داغ كردن(زدن)، چون سواركاري در بين توركان خيلي رايج بود آنها اسبهاي خود را با آن علامت مي زدند و به اين علامت داغ ميگفتند. بعدها اين اصطلاح به قطعه گرم اطلاق گرديد و به هر چيز گرم نيز امروزه داغ گفته ميشود؛
ديوان لغات الترك، محمد صادق نائبي- 1000 كلمه اصيل توركي در پارسي)

اميد =اوموت (ر. قيمت)

مزدور =مزد+اور(ار) آدم كار به مزد

كوروش به اصطلاح كبير ذوالقرنين قرآني نيست

+0 امتياز

كوروش به اصطلاح كبير ذوالقرنين قرآني نيست

وقتي كتاب «تاريخ 1 دوره عمومي آموزش بزرگسالان» سال 1353 را كه مزين به عكس رنگي «محمدرضا شاه پهلوي» با آن كراوات گل – گلي رنگي است باز مي‌كني و مي‌خواني كه توسط شركت چاپ و انتشارات «تمدن بزرگ» براي «آموزش بزرگسالان» اين مرز و بوم نوشته شده و مرقوم داشته‌اند : «بفرمان شاهنشاه آريامهر در سال 1350 شمسي كه مقارن با دوهزاروپانصدمين سال بنيان‌گذاري شاهنشاهي ايران است، سال كوروش كبير ناميده شده در اين سال به منظور تجليل از بنيان‌گذاري آن جشن‌هاي پرشكوه (از 20 مهرماه تا 26 همين ماه) در سراسر ايران برگزار گرديد كه عموم پادشاهان و سران ممالك و رؤساي كشورهاي عالم و محققين و مورخين و دانشمندان جهان در آن شركت داشتند»(1) نبايد تعجب كني چه زمان، زمان قدر قدرتي و قوي شوكتي و ابد مدتي و جاويد سلطنتي و اعليحضرتي رژيم شاهنشاهي «آريامهري» است كه استخوان «ساق پاي كوروش» در «دست اعليحضرت همايون شاهنشاه، همچو شمشير ليزري» آرتيست‌هاي فيلم «جنگ ستارگان» به هر طرف «شراره آتش» مي‌پراند و خانه و خانمان‌ها را سوزانده و خانواده‌ها را به عزا مي‌نشاند تا در عزاي اين ملت «شراره باران شده حلبي آبادنشين» چادرهايي همچون قصر در وسط بيابان برهوت پاسارگاد شيرازي براي «عموم پادشاهان و سران ممالك و رؤساي كشورهاي عالم برپا گردد و از خون به شيشه گرفته شده اين ملت قدحي شراب بر آنها داده و آنها را سرمست «باده كوروش» نمايد تا به توسط آنها درجهان پايه‌هاي رژيم سلطنتي خود را تحكيم ببخشد بلكه بايد از اين تعجب كني كه پسر همان پدر و در زمان جمهوري اسلامي بدون خوف و واهمه از قهر ملت و دولت انقلابي به چهار فيلمساز سوئدي ميليونها دلار از پول غارتي، اين مردم مظلوم را پرداخته كه فيلم «كوروش كبير» را تهيه و در سينماها و تلويزيون‌هاي آمريكا و اروپا به نمايش گذارد .(2) و ميليونها دلار هزينه آن فيلم كذايي مي‌كند تا به معارضه با «الگوهاي ضد شخصيتي اسلامي» از قبيل امامان و پيشوايان برخاسته و تصويري «روحاني » يا «فرا ايزدي» و با دستاويز «اولين ارايه دهنده منشور حقوق بشري، از كوروش بسازد و چنين وانمود كند كه حتي پيغمبران و اوليا و اوصياي خداوندي نيز آورنده منشور حقوق بشري، نبودند و اين كوروش بود كه بعد از آمدن آن همه پيغمبران الهي «منشور حقوق بشر» را براي اولين بار آورد و بدين ترتيب در ذهن جوانان مسلمان القايي از تضاد «كردار اسلامي» با «رفتار كوروشي» نموده و بدين ترتيب نتيجه‌اي حاصل نمايد كه جوانان در «گفتار نيك!! خود اسلام را ‌«متهم» و كوروش را «محترم» داشته و راه را براي ايجاد رژيمي با ايدئولوژي «تمدن بزرگ» ديگر باز نمايند.

البته «شاهپرستان» و «انجمن پادشاهي ايران» در اين ميان تنها نيستند بلكه بعضي از به اصطلاح روزنگاران خارجي نيز پشتيبان آنهاست و حتي عده‌اي از روزنامه‌نگاران داخلي نيز به اصطلاح از «سر درد» و براي تسكين «سردردهاي توهمي قومي» در جامعه آذربايجان «بنا به فرموده» به «عطاري كوروش كبير» مراجعه و با ترجيح «مصلحت» بر «مسلك» مي‌خواهند به زعم خود در پشت دين اسلام سنگر گرفته و چنين بنمايند كه چون نام كوروش در قرآن مجيد به صورت عربي و لقبي آن يعني «ذوالقرنين»!! آمده است لذا هر نوشته‌اي در رابطه با «بدكرداري كوروش» در حكم توهين به اسلام و رژيم جمهوري اسلامي محسوب مي‌شود كه باطل بودن اين مسئله «اظهرالنار من النار» يعني روشنتر از آتش از بالاي بلندي است.

حال با اين مقدمه مي‌پردازيم به اصل مطلب و آن «عدم ارتباط كوروش به اصطلاح كبير با «ذوالقرنين» قرآني است. در اينجا فرض بر اين است كه خواننده هم «ذوالقرنين» قرآني را مي‌شناسد و هم كوروش هخامنشي را و تنها كاري كه بايد انجام گيرد تطبيق اين دو يا عدم تطبيق باهم است ولي قبلا لازم به ذكر است كه «حميد محمد قاسمي» نويسنده «اسرأييليات و تاثير آن بر داستان‌هاي انبياء در تفاسير قرآن » (3) در مورد اقوال و روايات مربوط به ذوالقرنين و تطبيق آن با اشخاص مختلف مي‌نويسد كه : روايات گوناگون و متفاوتي در تفاسير نقل شده كه مرحوم علامه طباطبائي در تفسيرالميزان تنها به 39 وجه مختلف از اقوامي كه در اين باره وارد شده اشاره كرده است (3) يعني به زبان ساده «ذوالقرنين» بر «39 شخصيت تاريخي» انطباق داده شده كه يكي از آنها نيز همين كوروش هخامنشي است كه براي اولين بار توسط «ابوالكلام آزاد» وزير فرهنگ هندوستان در زمان رضاخان پهلوي انجام گرفته است. ابوالكلام آزاد در چند مقاله در شماره‌هاي يكم تا سوم مجله «ثقافه الهند» (فرهنگ هند) با استناد به نقش به اصطلاح كوروش در پاسارگاد، نظر دارد كه كوروش همان ذوالقرنين قرآني است كه بهتر است خلاصه آنرا در سه دليل عمده ايشان در اينجا آورده شود ، تا خواننده اول با دلايل ايشان آشنا گرديده و بعد آن دلايل مورد نقد قرار گيرد.

«دكتر حسين صفوي» نويسنده كتاب «اسكندر و ادبيات ايران و شخصيت مذهبي (اسكندر) در مورد اين سه دليل عمده مي‌نويسد: به عقيده مرحوم آزاد :

1- ذوالقرنين كوروش كبير هخامنشي است و اين لقب و عنوان اشاره به خواب دانيال نبي است.

خلاصه خواب دانيال در سفر كتاب منسوب به وي، فصل هشتم چنين است :

دانيال شبي در رويا ديد در كنار نهر اولاي قوچي داراي دو شاخ به طرف شرق و غرب و شمال و جنوب شاخ مي‌زد و كسي را ياراي مقاومت با او نبود. ناگهان از طرف مغرب بز نري پيدا شد كه يك شاخ بلند درميان چشمهايش بود و با آن قوچ درافتاد و او را نابود كرد… جبرئيل خواب دانيال را چنين تعبير كرد كه آن قوچ دوشاخ عبارت است از ملوك ماد و فارس و نيز بز نر مودار پادشاه يونان است….

2- مجسمه‌اي كه در استخر [(پاسارگاد)]‌ كشف شده داراي دو شاخ و دو پراست مجسمه كوروش است و دو شاخ اشاره به تصوير معني ذي‌القرنين است و بالهاي وي مطابق خواب اشعيا در كتاب اشعيا، فصل 46، آيه 11) مي‌باشد كه كوروش را عقاب شرق ناميده است و به همين جهت مجسمه كوروش كه در زمان اردشير هخامنشي ساخته شده مرغ ناميده شده و رودي نيز كه زيرپاي آن روان است مرغاب نام دارد…»(4)

3- دليل سوم كه در رابطه با همين مجسمه و اعمال صاحب مجسمه در باب احداث سد ياجوج و ماجوج است چون در ارتباط با دو دليل بالاست و در صورت اثبات اينكه اين مجسمه مربوط به كوروش نباشد خود به خود فاقد ارزش مي‌شوند لذا از ذكر آن كه مشهور عام و خاص است خودداري كرده و به رد دو دليل اول كه ستون فقرات دلايل جناب ابوالكلام آزاد در انتساب لقب ذوالقرنين به كوروش است مي‌پردازم.

اولا مقدمتا به اين اشتباه تاريخي از سوي ابوالكلام بعنوان تذكر مي‌پردازيم كه آن مجسمه كذايي منتسب به كوروش با آن بالها و شاخها بر خلاف نظر جناب ابوالكلام آزاد نه در زمان اردشير هخامنشي، بلكه در زمان «كمبوجيه» ساخته شده است. (5)

ثانيا خوابهاي منتسب به دانيال نبي و اشعياي نبي از جعليات يهود است و هيچ ارزش تاريخي ندارد.

ثالثا در خوابهاي جعلي نيز مترجمين ايراني تعبيرات جعلي ديگري انجام داده و در حقيقت جعل در جعل كرده‌اند.

رابعا كتيبه بالاي مجسمه كه نوشته منم كوروش، شاه هخامنشي يك جعل آشكار است و در بالاي اين مجسمه چنين خطوطي نبوده كه اين جعل آشكارا نيز با ارايه عكس‌هايي در همين مقاله آشكار خواهم كرد.

خامسا پيروان جناب ابوالكلام در ايران براي توجيه نظريه ايشان دست به جعل نوشته‌هايي زده‌اند كه در همين مقاله به عنوان نمونه به يكي از آنها اشاره خواهد شد.

حال به مسئله خوابها و جعلي بودن آنها مي‌پردازم :

چنانچه در اصل خواب دانيال نبي خوانديد در سفر دانيال ، فصل 8 آيه 20 و21 چنين آمده بود كه : «قوچ صاحب دو شاخي كه ديدي ملوك مداين[(مادها)] و فارس است و بز نر مودار پادشاه يونان است» در اينجا آشكارا ديده مي‌شود كه قوچ صاحب دو شاخ يا ذوالقرنين عنوان «ملوك» يعني «پادشاهان» ماد و پارس ذكر شده و اگر نظريه جناب ابوالكلام آزاد را در تطبيق ذوالقرنين – كه يك فرد است- با اين آيات «سفر دانيال» بسنجيم آن وقت روشن مي‌شود كه «تمام ملوك» يعني «تمام پادشاهان ماد و پارس» مي‌بايد كه «ذوالقرنين»!! محسوب شوند و اين نقض غرض است چه ذوالقرنين قرآني يك فرد بود نه خيلي از پادشاهان ماد و پارس!!

و نيز اگر اصل خواب دانيال را نيز «جدي» بگيريم اين خواب نه به نفع كوروش و سلسله هخامنشي بلكه به ضرر آنهاست و بيشتر به درد تضعيف روحيه سربازان هخامنشي مي‌خورد نه يوناني! چه آشكارا پيشگويي شده كه پادشاه يونان، پادشاهان ماد و پارس را شكست خواهد داد و چون هر روز پادشاهي از ماد و پارس با پادشاهي از يونان در جنگ و جدال بودند لذا اگر افسران و درجه‌داران و بويژه اعيان و اشراف ايراني مي‌‌دانستند كه چنين خوابي از طرف پيغمبري براي آنها ديده شده به هيچوجه روي فرد بازنده سرمايه‌گذاري نمي‌كردند و اين خواب عوض تحكيم موقعيت كوروش به عنوان «ذوالقرنين» به عنوان كسي كه با «دوشاخ قوچي» خود از پس «يك شاخ بزي» برنمي‌آيد به تضعيف موقيت كوروش ذوالقرنين!! مي‌انجاميد و عقل حكم مي‌كند كه «ذوالقرنين» بودن چنين قوچي عطايش به لقاي بزي بخشيده شود كه با دو شاخ از پس يك شاخ برنمي‌آيد!! به هر حال اين خواب برخلاف اعمال قرآني ذوالقرنين است و در قرآن نيز صحبت از شاخ به شاخ شدن قوچ و بز و جنگ ماد و پارس با يونان نيامده و اين خواب از جمله خوابهاي اسرأييليات است. اگر واقعيت را بخواهيم واقعيت اين است كه نه چنين خوابي ديده شده و نه چنين تعبيري انجام گرفته بلكه اين بازيها بيشتر به بازيهاي سياسي – ايدئولوژي يهود در خاورميانه برمي‌گردد چه كتاب دانيال نبي يا به اصطلاح خود يهوديان «سفر دانيال نبي» اصلا كتابي جعلي است . در اين كه بيشتر قسمتهاي كتاب تورات جعلي و تحريف شده است و مسلمانان به تحريفات تورات معتقدند شكي نيست و دانشمندان بسياري قسمت‌هاي مهمي از تورات را »الحاقي» مي‌دانند و آنرا «نازل شده» از جانب خداوند به حضرت موسي نمي شمرند چون جعليات در آنها آشكار است به عنوان نمونه در «سفر تثنيه» كه شامل 33 باب مي‌باشد كه از طرف خداوند «گفته مي‌شود» كه بر حضرت موسي درباب احكام و مناسك شريعت نازل شده است در آيه‌هاي 5 تا 8 از فصل 34 از سفر تثنيه شرح وفات و دفن[حضرت] موسي و سوگواري بني اسرائيل را بر آن حضرت بيان مي‌كند و پيداست كه گوينده اين سخن [حضرت] موسي نمايد.

باز در فصل 34 از سفر تثنيه جمله 10 مي‌گويد : « و تا حال در ميان بني اسرائيل پيغمبري مثل موسي برنخاسته است كه خداوند او را روبه رو شناخته باشد» بديهي است كه گوينده اين سخن [نيز] موسي نيست.(6) پس در كتابي كه تورات ناميده مي‌شود و «سفر دانيال نبي» نيز جزءاي از آن محسوب مي‌شود شرح وفات و دفن پيغمبري و سوگواري بني اسرائيل بر آن پيغمبر نيز ثبت شده و معلوم مي‌شود خداوند حتي بر پيغمبر مرده نيز وحي فرستاده و گزارش وفات خود پيغمبر را بر خودش مي‌دهد و حتي به اين هم اكتفا نكرده گزارش سوگواري بني اسرائيل را نيز بر آن وحي مي‌افزايد!! لذا بر تمام علما و دانشمندان ثابت مي‌شود كه نبايد چندان اعتمادي به كتابهاي تحريف شده داشت حال چه رسد به گزارش خواب و تعبير خواب چنين كتابهايي كه حال به خواب و رؤياي پيغمبر ديگري بنام اشعيا پرداخته خواهد شد تا ثابت گردد اين كتاب نيز تحريف شده و جعلي است.

«دكتر سيد حسين صفوي» در مورد جعلي بودن كتاب دانيال نبي و رؤياي منتسب به او مي‌نويسد : « به عقيده بيشتر محققين، اين كتاب در زمان آنتيوخس اپيفانوس 164-175 پيش از ميلاد نوشته شده و آن را به دانيال نسبت داده‌اند [The word’s religious.p.646] و اين گونه انتسابها در دوران اسلامي نيز ادامه داشت» (7)

براي اينكه خوانندگان به فاصله زماني اين اثر با كوروش پي ببرند اضافه مي‌كنم كه آنيتوخس اپيفانوس از پادشاهان سلسله سلوكي ايران بود كه مركز سلطنت او در سوريه قرار داشت و بدين ترتيب تاليف كتاب به 155 سال بعد از مرگ اسكندر مقدوني مي‌رسد. دقت بفرماييد كه سلسله هخامنشي در سال 550 ق.م توسط كوروش بعد از تسخير همدان پايتخت امپراطوري حتي منشي مي‌شود و در سال 330 ق.م يعني بعد از 320 سال بدست اسكندر مقدوني ساقط مي‌شود.

و آنوقت كتابي در زمان آنتيوخوس چهارم (8) يعني بعد از 375 سال بعد از كوروش نوشته شده و با انتساب به دانيال نبي،آن حضرت را وا ميدارند تا «خوابي براي كوروش» مي‌بيند و دوهزارسال بعد نيز جناب ابوالكلام آن مجسمه كذايي موجود در پاسارگاد را كه دوشاخ دارد بركشده از روي آن خوابي مي‌داند كه 375 سال بعد از كوروش ديده شده است!!

البته جالبترين قسمت اين كتاب جعلي و انتسابي به «دانيال نبي» آمدن نام «مأمون خليفه عباسي» در كتاب است!! و اين نشان مي‌دهد كه دامنه جعل تا كجا كشيده شده است.

مرحوم «ابن خلدون» در كتاب وزين خود با نام «مقدمه» كه به «مقدمه ابن خلدون» معروف است «شرح حال مرد زيرك صحافي را به نام دانيال را مي‌دهد كه چگونه اين مرد دروغ‌پرداز در زمان مقتدر خليفه عباسي كاغذها و اوراق را مانند كاغذها و اوراق كهنه مي‌ساخت و بر روي آنها حروفي از اسامي صاحبان دولت و معاريف را به خطوط قديمي مي‌نوشت و آنها را رموزي درباره آنان مي‌شمرد و مطابق خواست و ميل و آرزوي آنها تفسير مي‌نمود و به صورت پيشگويي جلوه مي‌داد و نسبت تمام اين پيشگويي‌ها را كه بعضي از آنها روي داده بود و برخي ديگر بوقوع پيوسته بود به دانيال نبي مي‌داد. اين موضوع با تفصيلي تمامتر و كمي اختلاف در تجارب‌الامم ابن مسكويه آمده و در لغت‌نامه[دهخدا]ذيل كلمه(دانيال)نقل شده است.(9)

اين فواصل زماني بين كوروش و ذوالقرنين قرآني از چشم تيزبين بعضي از نويسندگان دور نمانده و جناب «حسين عماد زاده» نيز در كتاب «تاريخ‌ انبيا از آدم تا خاتم و قصص‌القرآن » به روش خاص خود به نقد كلام ابوالكلام آزاد پرداخته مي‌نويسد : فاضل معاصر ، ابوالكلام آ‍زاد وزير فرهنگ هندوستان كتابي نوشته و در آنجا اصرار دارد ثابت كند كه ذوالقرنين همان كوروش كبير است و شواهد فقط روي تطبيق مشخصات اين دو نفر است ولي هيچ كجا نامي از كوروش يا كلمه‌اي كه منطبق با نام او باشد درباره ذوالقرنين يا بعكس از تاريخ و حديث ديده نشده است. غلبه ذوالقرنين در سال 3457 پس از هبوط آدم بوده است چيزي كه ابوالكلام آزاد را به نوشتن اين كتاب واداشته انطباق افكار و روحيه و نشانه حكومت و مسافرتهاي ذوالقرنين به كوروش كبير است در حاليكه آنچه مسلم است ذوالقرنين در 3457 سال پس از هبوط ظاهر شده است و كوروش در سال 559 سال ق از ميلاد يعني حدود 5013 سال پس از هبوط و به فاصله 2115 سال بعد. (10)

پس نه فاصله زماني نوشته شدن كتاب دانيال نبي با زمان كوروش همزمان است و نه فاصله زماني ذوالقرنين، يعني ذوالقرنين قرآني با كوروش 2115 سال فاصله دارد و نوشته‌هاي جعلي كتاب دانيال نبي 375 سال يعني چهار قرن! آنوقت جناب ابوالكلام به صرف وجود «دو شاخ» - آنهم عوضي كه پس و پيش سركنده شده نه از روبرو- نام آن مجسمه را مجسمه كوروش گذارد. و به استناد آن دو شاخ عوضي- كه در حقيقت تاجي مصري است و مصريان به آن نوع تاج مارپو كراتس مي‌گويند- كوروش را ذوالقرنين دانسته است. كه باطل بودن آن بر دانايان پوشيده نيست. اين حق و حساب «شاخ‌ها»ي كوروش. حال مي‌رسيم به حق و حساب «بال‌ها» كه هم شاخها شكسته شود و هم بالها قيچي گردد. دليل دوم جناب ابوالكلام آزاد مربوط به «بالهاي» شخص كنده شده در مجسمه است جناب ابوالكلام آنرا مطابق خوابي‌ مي‌داند كه اشعيا(كتاب اشعيا فصل 46 آيه 11) ديده و به اصطلاح كوروش را عقاب شرق ناميده است! در مورد كتاب اشعيا نيز لازم به ذكر است كه چون گفتارهاي متضاد در زمان و فاصله‌هاي بعيد گزارش شده كه مربوط به عمر يك نفر نمي‌تواند باشد لذا نويسنده كتاب را چند نفر با نامهاي اشعيا دانسته اند و حال كدامش نبي بوده يا نبوده معلوم نيست ولي آنچه معلوم است اشعياي اول در حدود 160 سال قبل از كوروش زندگي مي‌كرد و اشعياهاي بعدي تاريخ زندگيشان معلوم نيست ولي اين مسئله از كتاب برمي‌آيد كه وقايع سالهاي بين 710 و 300 قبل از مسيح را شامل مي‌شود يعني فاصله‌اي حدود 410 سال را دربرمي‌گيرد. خلاصه اينكه تاليف كتاب اشعياي نبي در سالهاي واقع بين 710 و 300 قبل از مسيح بوسيله چند نفر صورت گرفته و پيشگوييهايي كه درباره كوروش شده و خداوند وي را تجليل نموده و او را بنا بر نوشته ابوالكلام عقاب شرق خوانده است ( در تورات ترجمه فاضل خان همداني….» مرغ درنده از مشرق آمده است) جملگي در فصلهاي 45 و 46 كتاب مذبور آمده است و تاليف همان نويسنده مجهولي است كه او را اشعياي دوم [از روي ناچاري] خوانده‌اند و [گفته‌اند] وي معاصر كوروش هخامنشي بوده است.

همچنين قسمتي از كتاب عزرا كه به زبان آرامي است در حدود سده سوم پيش از ميلاد نوشته شده در صورتي كه خود عزرا در قرن پنجم قبل از ميلاد مي‌زيسته است» (11) يعني بين نوشته و نويسنده دويست سال فاصله است!! و بين اشعياها چهار قرن!! حال بهتر است بعد از رد دو دليل اصلي جناب ابوالكلام و اثبات جعلي بودن اسناد آنها به خود مجسمه پرداخته شده و جعلي بودن آن نيز اثبات گردد.

اين مجسمه در حقيقت معجوني است از هنرهاي خاورميانه، دوبال آن اخذ شده از مجسمه‌هاي «آشوري» و لباس آن «عيلامي» و ريش آن مادي و تاج آن بشكل شاخ عقب تصوير شده كه ماخوذ آن از تاج‌هاي مصري است و حتي حدود 1600 سال پيش از كوروش در بخش‌هاي مختلف خاورميانه پادشاهان خاورميانه از تاج‌هاي داراي دو شاخ استفاده مي‌كردند كه هنرهاي گوتي و حوري و مصري و قبرسي دليلي بر استفاده پادشاهان و بزرگان مملكتي از كلاههاي شاخ‌دار بود.

دكتر سيد حسين صفوي در مورد اين مجسمه به صراحت مي‌نويسد : اين مجسمه … ابدا متعلق به كوروش نيست و اكثر دانشمندان برآنند كه اين پيكر نه متعلق به كوروش اول و نه متعلق به كوروش دوم كوچك برادر اردشير دوم بلكه خواسته‌اند ملكي را بنمايانند كه در حال پرواز است و دست خود را براي رد كردن ارواح شرير بلند كرده است حال مسئله اين است كه چگونه و چه كسي يك مجسمه بي‌اسم و رسمي چنين را «كوروش» نامگذاري كرده و آنرا «ذوالقرنين» دانسته است. اينجاست كه جعل و جعليات به اوج خود مي‌رسد و مي‌گويند نه امروز بلكه روزگاري بر روي اين مجسمه كتيبه‌اي با دو سطر خط پارسي باستان و يك سطر خط بابلي و يك سطر خط عيلاي بوده كه روي آن نوشته شده بود «من كوروش، پادشاه هخامنشي»!!

دكتر بهرا م فره‌وشي استاد دانشگاه تهران با وقاحت باور نكردني در كتاب خود به نام ايرانويج مي‌نويسد : «ديولافوا باستانشناس معروف فرانسوي و خانم او در سفرنامه‌هاي خود ذكر مي‌كنند كه اين كتيبه را بر روي پيكره بالدار كوروش ديده‌اند» (13) در صورتيكه در سفرنامه مادام ژان ديولافوا كه اتفاقا جناب محمد علي فره‌وشي (مترجم همايون) – شايد پدر جناب همين دكتر باشد- با نام «ايران كلده و شوش» ترجمه كرده و جالب‌تر اينكه به كوشش خود جناب دكتر بهرام فره‌وشي چاپ گرديده به هيچ وجه در تصويري كه مادام ديولافوا از تصوير به اصطلاح كوروش كشيده هيچ كتيبه‌اي بر روي مجسمه وجود ندارد ولي در عوض كتيبه مذكور در روي يك ستوني ديگر كه اصلا ربطي به اين ستون ندارد و در فاصله خيلي بعيد ازهم قرار دارد و حتي يك نفر از ايلات محلي در زير آن به استراحت مي‌پردازد و همان كتيبه بالاي آن ستون ديده مي‌شود. و نشان مي‌دهد كه جناب دكتر و استاد دانشگاه تهران چقدر با تاريخ و تاريخ باستاني و باستانشناسي ايران آشنايي دارد و چگونه در ذهن خود يك كتيبه و يك ستون ديگر را بر روي يك ستون و مجسمه ديگر بصورت خيالي مي‌نهد تا براي دانشجويان اين مرزوبوم تاريخ كوروشي بسازد!!

در اين مقاله همان دو قطعه عكس ديولافوا از همان كتاب مدعي دكتر بهرام فره‌وشي ارائه شود تا اوج جعل او به بلنداي تاريخ كوروشي معلوم گردد و اساس ذوالقرنين قرار گرفتن مجسمه كه گويا كتيبه‌ بالاي آن بود نيز معلوم گردد. (14)

دكتر بهاءالدين پازارگاد استاد دانشگاه در كتاب وزين خود «تاريخ فلسفه و مذاهب جهان» كتاب دوم آيين زرتشت و ساير مذاهب ايران باستان در مورد همين نقش به اصطلاح كوروش و كتيبه به اصطلاح روزگاري موجود در روي آن به صراحت مي‌نويسد : « من شخصا مدت يك هفته اين سنگ را در محل خود بررسي نمودم و به اين نتيجه رسيدم كه امكان نداشته است كه كتيبه‌اي بالاي اين سنگ (مجسمه كوروش) وجود داشته باشد.

به نظر من اين طور رسيد كه يكي از مسافران انگليسي در قرن هيجدهم اين محل را بازديد كرده است و كتيبه‌اي را كه هنوز روي يكي ازجرزهاي سنگي در اين محل به خط ميخي موجود است در كتابي كه منتشر نموده نقاشي كرده است و شخصا فرشته بالداري كه روي جرز(ستون) ديگري بوده رسم نموده است. دانشمند ديگري كه هيچ وقت به ايران مسافرت نكرده و «دوبوا» نام دارد و فرانسوي است كه كتاب آن نويسنده انگليسي را خوانده و معلوم نيست به چه علت در كتاب خود آن كتيبه را بالاي آن فرشته بالدار قرار داده است بعدا ديگران كتاب «دوبوا» را خوانده‌اند و وقتي به پاسارگاد آمده‌اند ديده‌اند آن كتيبه بالاي آن فرشته (مجسمه كوروش) نيست». (15)

بدين ترتيب با يك جعل آشكار در تاريخ ايران و خاورميانه براي اينكه حرف مسلمانان را در مورد تحريف تورات دروغ جلوه دهند با اجير كردن بعضي ها يعني از آنسوي مرزهاي ايران براي ايران تاريخ مي‌نويسانند و براي اثبات عدم تحريف تورات خوابهاي جعلي براي انبيا ترتيب مي‌دهند و بعد آن خوابهاي جعلي را در كتابهاي جعلي تعبير به كوروش مي‌كنند و بعد ترتيب جعل مجسمه و كتيبه‌اي بر بالاي آنرا مي‌دهند تا به اصطلاح براي جوانان اين مرزوبوم تاريخي از تمدن بزرگ بسازند كه مسلمانان آن تمدن فرضي را نابود كرده و آنها را به اين روز نشانده است تا جوانان مسلمان را در معارضه با اسلام قرار دهند ولي تلاش جستجوگران واقع بين پرده از چهره كريه اين شاهپرستان و يهودپرستان برداشته و در تحقيقات جديد عوض نوشتن نام كوروش در زير آن مجسمه كذايي دانشمندان فعلي مرقوم مي‌دارند : فرشته بالدار. چنانچه در كتاب «تخت جمشيد» نوشته مهرداد بهار- نصراله كسرائيان دقيقا در زير همين ستون پاسارگادي و درتوضيح همان نقش جنجالي به صراحت نوشته شده «فرشته بالدار» (16) و نيز در كتاب سرزمين مهرو ماه تخت جمشد، نقش رستم، نقش رجب، پاسارگاد» در زير همان مجسمه به اصطلاح كوروش سابق نوشته شده : پاسارگاد – فرشته بالدار (17) و حتي در كتاب راهنماي تخت جمشيد به قلم جناب دكتر فرخ سعيد – كه از سوي سازمان ميراث فرهنگي كشور- منتشر شده در مورد عدم كوروش بودن و طرز لباس و ساير مشخصات آن مي‌نويسد :لباس بلند فردي كه اينجا ديده مي‌شود تا ساق پاي او مي‌رسد كه با آستينهاي كوتاه، يك لباس كاملا عيلامي است نيمرخ مرد ي نشان داده شده است كه در حال حركت به سوي تالار است و دست راست بلند شده‌اش از آرنج خم شده است. دو جفت بال بزرگ با پرهاي روي هم افتاده از جلو و عقب بدنش بيرون آمده است. موهاي سروريش كوتاه او حالت تابيده شده دارد. نكته‌اي كه روشن نيست تاج شاخ مانند اوست كه سه چيز گلدان مانند را نگه داشته و مانند تاج خدايان مصري به ويژه هارپوكراتس Harpocrates است بايد در نظر داشت كه كوروش هرگز به مصر كه پسرش كامبيز آنرا تسخير كرد نرفته بوده. (18)

و اين نوشته‌ها و تحقيقات جديد نشان مي‌دهد كه محققين مسلمان ديگر نمي‌خواهند بازي‌هاي مستشرقين و مستشرقين‌پرورده‌ها را بخورند و اين طليعه‌اي است نويد بخش كه مي‌تواند اميد و اعتماد در جوانان ايجاد كرده و خود راسا بدون اعتنا به جعليات غيرمسلمين و مجوسان يهوديان تاريخ واقعي خود را بازسازي نمايند.

چنانچه عالم رباني مرحوم علامه طباطبايي در تفسيرالميزان به صراحت به دسيسه هاي همين يهوديان مذكور اشاره كرده و به خوانندگان توصيه مي‌كند كه گرد اختلاف درباره ذوالقرنين كه ساخته و پرداخته يهود باشد نگردند. او در توصيه خود مي‌فرمايد :

خواننده عزيز بايد بداند كه روايات مرويه از طريق شيعه و اهل سنت از رسول خدا (ص) و از طريق خصوص شيعه از ائمه هدي (ع)و همچنين اقوال نقل شده از صحابه و تابعين كه اهل سنت با آنها معامله حديث كرده‌اند (و احاديث موقوفه‌اش مي‌خوانند) درباره داستان ذي‌القرنين بسيار اختلاف دارد. آن هم اختلافهايي عجيب و آن هم نه در يك گوشه داستان، بلكه در تمام خصوصيات آن و اين اخبار در عين حال مشتمل بر مطالب شگفت آوري است كه هر ذوق سليمي از آن وحشت كرده بلكه عقل سالم آن را محال مي داند و عالم وجود منكر آن است و اگر خردمند اهل بحث آنها را باهم مقايسه كرده مورد دقت قرار دهد هيچ شك نمي‌كند در اينكه خالي از دسيسه و دستبرد و جعل و مبالغه نيست از همه مطالب غريبتر، روايتي است كه علماي يهود كه به اسلام گرويدند از قبيل وهب بن منبه و كعب الاحبار نقل كرده يا اشخاص ديگري - كه از قراين به دست مي ايد از همان يهوديان گرفته‌اند. نقل كرده‌اند. بنابراين ديگر چه فايده دارد كه به نقل آنها و استقصا و احصا آنها با آن كثرت و طول و تفصيلي كه دارند بپردازيم. (19)

حال يهود و يهودبازان و شاهپرستان و دست نشاندگان آنها بايد دنبال جعل ذوالقرنين شماره چهل برآيند تا بلكه در لابلاي اسفار و عهد عتيق شايد اين بار خشايارشا را ذوالقرنين قرآني معرفي كرده و مدتي جوانان مسلمان را سردرگم كنند تا نقشه از نيل تا فرات و طرح براندازي ايدئولوژيك اسلامي را بهتر اجرا نمايند.

منابع و مآخذ:

1- تاريخ 1 دوره عمومي آموزش بزرگسالان، چاپ وزارت آموزش و پرورش، انتشارات تهران بزرگ، 1353، ص 55

2- آذربايجان گونشي (خورشيد آذربايجان)، هفته‌نامه ادبي، فرهنگي، اجتماعي و تاريخي دانشگاه تبريز، سال اول شماره چهارم آذر 1382، ص 2

3- تفسيرالميزان،ج13،ص 625- 633 به نقل از اسرأييليات و تاثير آن بر داستان‌هاي انبيا در تفاسير قرآن، دكتر حميد محمد قاسمي، انتشارات سروش، (انتشارات صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران) چاپ اول، شابك 7-6.4 – 635- 964

4- اسكندر و ادبيات ايران و شخصيت مذهبي اسكندر، دكتر سيد حسين صفوي، مؤسسه انتشارات اميركبير، تهران، 1364 صص 288-287

5- همانجا ص 288

6- اسرأييليات و تاثير آن بر داستان‌هاي انبيا در تفاسير قرآن، ص 17

7- اسكندر و ادبيات ايران و شخصيت مذهبي اسكندر ص 288

8- كليات تاريخ تطبيقي ايران، دكتر عزيزاله بيات، مؤسسه انتشارات اميركبير، تهران، چاپ اول، 1377، ص 30، شابك 3-441…..964

9- اسكندر و ادبيات ايران، ص 340

10- تاريخ انبيا از آدم تا خاتم و قصص قرآن، حسين عمادزاده، چاپ سي م هشتم، انتشارات اسلام، تهران، 1375، ص 328

11- اسكندر و ادبيات ايران، ص 290

12- همانجا، ص 292

13- ايرانويچ، دكتر بهرام فره‌وشي استاد دانشگاه تهران، انتشارات دانشگاه تهران، انتشار 1902، شماره مسلسل 3114 تاريخ انتشار آبنماه 1370، ص 65

14- عكس‌ها از كتاب ايران كلده و شوش، تاليف مادام ژان ديولافوا شواليه لژيول دونور، افسراكادمي، 336كليشه روي چوب از روي عكسهاي مؤلف و دو نقشه، پاريس 1880 ترجمه شادروان محمد علي فره‌وشي(مترجم همايون)، چاپ پنجم، خردادماه 1371 صص 386و 387

15- تاريخ فلسفه ومذاهب جهان. كتاب دوم آيين زرتشت و ساير مذاهب ايران باستان، دكتر بهاالدين پازارگاد، چاپ اول، 1347، به نقل از اسكندر و ادبيات ايران، ص 292

16- كتاب تخت جمشيد ، مهرداد بهار- نصراله كسرائيان، تدوين شهريار ايزدي ترجمه سودابه دقيقي، چاپ چهارم، 1372، ص 95

17- سرزمين مهروماه، تخت جمشيد، نقش رستم، نقش رجب، دكتر فرخ سعيدي، سازمان ميراث فرهنگي كشور، چاپ اول، تهران، 1376، زير تصوير منسوب به كوروش سابق (بدون صفحه)

18- تفسيرالميزان ، علامه طباطبائي، ج 13، ص 625 633 به نقل از اسرأييليات و تاثير آن بر داستان‌هاي انبيا در تفاسير قرآن ، ص 505

دانلود فيلم آزربايجاني بابك خرمدين

+0 امتياز

 

دانلود فيلم آزربايجاني بابك خرمدين






دانلود فيلم بابك ساخت جمهوري آزربايجان
زبان : تركي آزربايجاني
حجم:243 مگابايت
كيفيت:معمولي
لينك دانلود:
دانلود 
اين فيلم اتوسط يكي از دوستان آپ شده 
لطفا به اين وبلاگ هم سر بزنيد 
www.azsms.blogfa.com
 

گزارش تصويري تمرين تراختور؛ خليل غلامي

+0 امتياز


خليل غلامي؛
 نخستين تمرين تراختور پس از بازي شوم آور با استقلال در سالن. تقريبا همه ي كادر تيم در سالن حضور داشتند. روحيه ي بازيكنان و قلعه نويي براي آمادگي بازي با نفت تهران خوب بود. هواي سردي كه پس از بازي با استقلال بر آذربايجان حاكم بود با تمرين گرم 
بازيكنان كم كم كاسته مي شود. به اميد پيروزي هاي تراختور

براي ديدن گزارش تصويري به ادامه ي مطلب مراجعه كنيد.

IMG_7866.jpg
IMG_7828.jpg
IMG_7844.jpg
IMG_7792.jpg
IMG_7875.jpg
IMG_7799.jpg
IMG_7797.jpg
IMG_7801.jpg
IMG_7890.jpg
IMG_7881.jpg
IMG_7814.jpg
IMG_7850.jpg
IMG_7831.jpg
IMG_7806.jpg
IMG_7871.jpg
IMG_7882.jpg



  • [ 1 ][ 2 ][ 3 ][ 4 ][ 5 ][ 6 ]