فرهنگستاني براي تخريب فرهنگها

+0 امتياز

       " الساعه كه در ايوان منزل با همشيره همايوني به شكستن لبه ي نان مشغولم خبر رسيد كه شاهزاده وثوق‌الدوله حاكم قم را كه به جرم رشاء و ارتشاء معزول كرده بودم به توصيه عمه خود ابقاء فرموده و سخن هزل بر زبان رانده‌ايد. فرستادم او را تحت الحفظ به تهران بياورند تا اعليحضرت بدانند كه اداره امور مملكت با توصيه عمه و خاله نمي‌شود! زياده جسارت است. تقي! "

(نامه ي كوتاه اميركبير به ناصرالدين شاه در خصوص فساد و بركنار كردن وثوق الدوله كه در نوجواني به توصيه ي دربار حاكم قم شده بود!)

وثوق الدوله كيست؟

           حسن وثوق(1247-1329 شمسي) را اكنون به يمن انقلاب اسلامي، حتي نوجوانان راهنمايي و دبيرستاني ايران نيز ميشناسند؛ چرا كه نام وثوق الدوله با قرارداد ننگين 1919 كه وي در زمان نخست وزيريش با انگليس امضا نمود پيوند خورده است. با اين قرارداد ايران عملا از نظر گمركي و نظامي مستعمره ي انگلستان ميشد و البته وثوق الدوله قبل و بعد از اين قرارداد نيز در موقعيتهاي مختلف به نفع انگليس فعاليتهاي علني و غيرعلني فراواني انجام داده بود. داستان مخالفت يكتنه ي محمد خياباني در حاليكه اغلب سران كشور توسط وثوق الدوله خريده شده و لاجرم سكوت كرده بودند و حماسه ي مقاومت... سرسختانه ي آذربايجان در برابر اين قرارداد ننگين و وابستگي كشور به بيگانگان خواندني است... .

       پس از آنكه دستگاه حكومت رضاشاه به توصيه ي پارس گرايان انگلوفيل ،تحت شعار فريبنده ي تقويت وحدت ملي، دستور ممنوعيت تدريس هر زباني بجز فارسي را به مدارس سراسر كشور ابلاغ كرد، تئوريسينها – و به عبارت بهتر انتقال دهندگان تئوريها و استراتژيهاي مورد نظر بريتانيا – كه محمدعلي فروغي و وثوق الدوله در راس آنها بودند ، ضرورت ايجاد كانون و تشكلي را براي ساماندهي و تقويت تئوريك و تشكيلاتي انديشه ي قومگرايانه ي فارسي محور احساس كردند و با اقتباس از تجربيات برخي ممالك ديگر در حذف تدريجي ساير زبانها و فرهنگها تحت پوشش برنامه هاي آموزشي و فرهنگي، اساس يك آكادمي را پي ريختند و نام فرهنگستان را بجاي آكادمي بر آن گذاشتند و آنرا فرهنگستان ايران ناميدند. فرهنگستاني كه در ظاهر وظيفه اش حفظ و نشر زبان و ادب فارسي و پاكسازي آن از كلمات بيگانه بود. اما كدام فارسي؟ زباني كه لااقل 70 درصد مردم ايران آن زمان كوچكترين آشنايي با آن نداشتند و قادر به تكلم بدان نبودند. شيوه هاي غير انساني كه در دهه هاي گذشته بويژه در  زمان سلطنت پهلوي براي تقويت! زبان فارسي و نشر و توسعه و رواج آن در گوشه و كنار كشور بكار گرفته شده اند، بدليل سانسور شديد و بي توجهي عمدي چه در رژيم گذشته و چه - متاسفانه- در زمان حاكميت اسلامي چندان مجال مطرح شدن نيافته اند. از كتك زدن دانش آموزان بجرم صحبت كردن به زبان مادري در مدرسه تا جريمه كردنشان و از تحقير اقوام بويژه تركان تا تضعيف زيرساختهاي فرهنگي و اقتصاديشان همه و همه  تنها با يك ديدگاه قومگرايانه و نژادگرستانه ي فارس محور قابل توجيه بود... .

     اما كسي كه حتي بالاتر و برتر از وثوق الدوله تئوري موزاييكي كردن منطقه ي خاورميانه  را با هدف فريز كردن ملتها و ايجاد  و تشديد سدّهاي زباني و فرهنگي و مذهبي در منطقه در زون ايران اجرا ميكرد، كسي نيود جزمحمدعلي فروغي (1254-1321شمسي)؛ كسي كه ميتوان او را مرموزترين شخصيت سياسي لااقل 100 سال اخير ايران دانست. كسي كه بسياري او را بنيانگذار شاخه ي ايراني لژ فراماسونري  ميدانند.

     كسي كه مهره ي اصلي پشت پرده ي انگليس در  تغيير سلطنت از قاجار به پهلوي و نيز در انتقال قدرت از رضا شاه به فرزندش محمدرضا بود. كسي كه هم در آغاز سلطنت رضا شاه و هم در زمان پايان سلطنت وي، نخست وزير ايران بود!

      اما جاي شگفتي نيست كه چرا  كسي در ايران هنوز به خود اجازه ي تحقيق و بررسي همه جانبه در خصوص عملكرد اين مهره هاي فاسد ، بدنام و وابسته در ايجاد ناسيوناليسم ايراني- چيزي كه امام راحل  و مقام معظم رهبري نيز بارها بر خطرناك بودن آن تاكيد فرموده اند-  از طريق ايجاد بنگاههاي گسترش زبان فارسي ( بخوانيد تحديد و حذف تدريجي ساير زبانها)، ايجاد حس برتر بيني در متكلمين به يك زبان خاص در كشور و ايجاد حس حقارت و اليناسيون در  بين متكلمين به ساير زبانها( بويژه زبان تركي كه هدف اصلي در اين برنامه بوده است) و  بموازات آن توجيه و اعمال انديشه ي توسعه ي نامتوازن اقتصادي بين مناطق بصورت غير رسمي و اعلام نشده( بطوريكه موجب مهاجرفرستي مناطق غير فارس نشين بدليل عدم برابري فرصتهاي شغلي در مناطق مختلف كشور طي 60 سال اخير شده است) را نداده است؛ چرا كه پاسخ روشن است. ديدگاه قومگرايانه و توجيه گر وضع موجود متاسفانه پس از انقلاب شكوهمند اسلامي ( شايد با يك دهه دوره ي فترت) مجددا در پوشش و لعابي جديد مجددا قدرت گرفته است.به نحوي كه"فرهنگستان ايران " تاسيس شده در 1314 در سال 1369  اينبار مجددا  لكن با نامي قومگرايانه تر  دور جديد فعاليت خود را آغاز كرد . نام جديد فرهنگستان نه اشاره به ايران ( كه لااقل در ظاهر تمامي فرهنگها و زبانهاي ايران را محترم ميداشت) بلكه صرفا با نام يك زبان مسلط و رسمي شده ! شروع بكار كرد: " فرهنگستان زبان و ادب فارسي!"

   اما مسئولين دلسوز نظام و هر آنكس كه دلش براي اين مملكت ميسوزد و ميتپد و نيز هر انساني كه بينش انساني را مقدم بر تمام مصلحتها و سياستها ميداند، بايستي عنايت داشته باشند كه در عصر حاضر كه عصر انفجار طلاعات و عصر ارتباطاتش ناميده اند، ديگر امكان حذف يك زبان ( بويژه زباني چون تركي كه حدود 40 درصد مردم ايران به آن تكلم ميكنند ) وجود ندارد و ادامه ي سياست انكار تنها به گسترش روزافزون حركتهاي ضد مركزگرايي فعلي خواهد انجاميد. گزارشهاي احتمالي واصله مبني بر گرايش روزافزون تركان به صحبت كردن به زبان فارسي نبايد ما را بفريبد. حتي بسياري از جوانان ترك كه از كودكي خانواده هايشان صرفا به زبان فارسي با آنان صحبت كرده بودن، اكنون به مدافعين سرسخت زبان تركي تبديل شده اند و چه بسا تنفر از زبان فارسي به يكي از پارادايمهاي آنان تبديل شده است؛ چيزي كه ما دوست داريم با انگ پان تركيسم آنرا محكوم و مطرود معرفي كنيم. اما حقيقت اين است كه ما خود در انگيزش و هدايت نسل جديد تركان به سوي راديكاليسم قومي بيشترين سهم و تقصير را داشته ايم.

      احترام به حقوق اوليه فرهنگي اقوام ( بويژه حق آموزش به زبان مادري ) با  توجه به در اقليت بودن حاميان تجزيه و استقلال طلبي در ميان اقوام، بهترين گزينه ي پيش رو براي مواجهه منطقي با مساله ي قومي در ايران است، بشرطيكه قومگرايان فارس محور كه اغلب با پوشش و لعاب اسلام در بدنه ي حاكميت نفوذ كرده اند، با توجيهات تكراري و نخ نما شده ي خود بگذارند!

      شايد هميشه براي آغاز منشي جديد ، آنگونه كه پنداشته ميشود، فرصت زيادي نباشد... . بگذار بينشي انساني را در مواجهه با پديده اي انساني تجربه كنيم ، نه بسيار، فقط كمي انساني تر.

و قال الحكيم: "... و جعلناكم شعوبا و قبائلا لتعارفوا

انّ اكرمكم عندالله اتقيكم"



  • [ ]