كوروش به اصطلاح كبير ذوالقرنين قرآني نيست

+0 امتياز

كوروش به اصطلاح كبير ذوالقرنين قرآني نيست

وقتي كتاب «تاريخ 1 دوره عمومي آموزش بزرگسالان» سال 1353 را كه مزين به عكس رنگي «محمدرضا شاه پهلوي» با آن كراوات گل – گلي رنگي است باز مي‌كني و مي‌خواني كه توسط شركت چاپ و انتشارات «تمدن بزرگ» براي «آموزش بزرگسالان» اين مرز و بوم نوشته شده و مرقوم داشته‌اند : «بفرمان شاهنشاه آريامهر در سال 1350 شمسي كه مقارن با دوهزاروپانصدمين سال بنيان‌گذاري شاهنشاهي ايران است، سال كوروش كبير ناميده شده در اين سال به منظور تجليل از بنيان‌گذاري آن جشن‌هاي پرشكوه (از 20 مهرماه تا 26 همين ماه) در سراسر ايران برگزار گرديد كه عموم پادشاهان و سران ممالك و رؤساي كشورهاي عالم و محققين و مورخين و دانشمندان جهان در آن شركت داشتند»(1) نبايد تعجب كني چه زمان، زمان قدر قدرتي و قوي شوكتي و ابد مدتي و جاويد سلطنتي و اعليحضرتي رژيم شاهنشاهي «آريامهري» است كه استخوان «ساق پاي كوروش» در «دست اعليحضرت همايون شاهنشاه، همچو شمشير ليزري» آرتيست‌هاي فيلم «جنگ ستارگان» به هر طرف «شراره آتش» مي‌پراند و خانه و خانمان‌ها را سوزانده و خانواده‌ها را به عزا مي‌نشاند تا در عزاي اين ملت «شراره باران شده حلبي آبادنشين» چادرهايي همچون قصر در وسط بيابان برهوت پاسارگاد شيرازي براي «عموم پادشاهان و سران ممالك و رؤساي كشورهاي عالم برپا گردد و از خون به شيشه گرفته شده اين ملت قدحي شراب بر آنها داده و آنها را سرمست «باده كوروش» نمايد تا به توسط آنها درجهان پايه‌هاي رژيم سلطنتي خود را تحكيم ببخشد بلكه بايد از اين تعجب كني كه پسر همان پدر و در زمان جمهوري اسلامي بدون خوف و واهمه از قهر ملت و دولت انقلابي به چهار فيلمساز سوئدي ميليونها دلار از پول غارتي، اين مردم مظلوم را پرداخته كه فيلم «كوروش كبير» را تهيه و در سينماها و تلويزيون‌هاي آمريكا و اروپا به نمايش گذارد .(2) و ميليونها دلار هزينه آن فيلم كذايي مي‌كند تا به معارضه با «الگوهاي ضد شخصيتي اسلامي» از قبيل امامان و پيشوايان برخاسته و تصويري «روحاني » يا «فرا ايزدي» و با دستاويز «اولين ارايه دهنده منشور حقوق بشري، از كوروش بسازد و چنين وانمود كند كه حتي پيغمبران و اوليا و اوصياي خداوندي نيز آورنده منشور حقوق بشري، نبودند و اين كوروش بود كه بعد از آمدن آن همه پيغمبران الهي «منشور حقوق بشر» را براي اولين بار آورد و بدين ترتيب در ذهن جوانان مسلمان القايي از تضاد «كردار اسلامي» با «رفتار كوروشي» نموده و بدين ترتيب نتيجه‌اي حاصل نمايد كه جوانان در «گفتار نيك!! خود اسلام را ‌«متهم» و كوروش را «محترم» داشته و راه را براي ايجاد رژيمي با ايدئولوژي «تمدن بزرگ» ديگر باز نمايند.

البته «شاهپرستان» و «انجمن پادشاهي ايران» در اين ميان تنها نيستند بلكه بعضي از به اصطلاح روزنگاران خارجي نيز پشتيبان آنهاست و حتي عده‌اي از روزنامه‌نگاران داخلي نيز به اصطلاح از «سر درد» و براي تسكين «سردردهاي توهمي قومي» در جامعه آذربايجان «بنا به فرموده» به «عطاري كوروش كبير» مراجعه و با ترجيح «مصلحت» بر «مسلك» مي‌خواهند به زعم خود در پشت دين اسلام سنگر گرفته و چنين بنمايند كه چون نام كوروش در قرآن مجيد به صورت عربي و لقبي آن يعني «ذوالقرنين»!! آمده است لذا هر نوشته‌اي در رابطه با «بدكرداري كوروش» در حكم توهين به اسلام و رژيم جمهوري اسلامي محسوب مي‌شود كه باطل بودن اين مسئله «اظهرالنار من النار» يعني روشنتر از آتش از بالاي بلندي است.

حال با اين مقدمه مي‌پردازيم به اصل مطلب و آن «عدم ارتباط كوروش به اصطلاح كبير با «ذوالقرنين» قرآني است. در اينجا فرض بر اين است كه خواننده هم «ذوالقرنين» قرآني را مي‌شناسد و هم كوروش هخامنشي را و تنها كاري كه بايد انجام گيرد تطبيق اين دو يا عدم تطبيق باهم است ولي قبلا لازم به ذكر است كه «حميد محمد قاسمي» نويسنده «اسرأييليات و تاثير آن بر داستان‌هاي انبياء در تفاسير قرآن » (3) در مورد اقوال و روايات مربوط به ذوالقرنين و تطبيق آن با اشخاص مختلف مي‌نويسد كه : روايات گوناگون و متفاوتي در تفاسير نقل شده كه مرحوم علامه طباطبائي در تفسيرالميزان تنها به 39 وجه مختلف از اقوامي كه در اين باره وارد شده اشاره كرده است (3) يعني به زبان ساده «ذوالقرنين» بر «39 شخصيت تاريخي» انطباق داده شده كه يكي از آنها نيز همين كوروش هخامنشي است كه براي اولين بار توسط «ابوالكلام آزاد» وزير فرهنگ هندوستان در زمان رضاخان پهلوي انجام گرفته است. ابوالكلام آزاد در چند مقاله در شماره‌هاي يكم تا سوم مجله «ثقافه الهند» (فرهنگ هند) با استناد به نقش به اصطلاح كوروش در پاسارگاد، نظر دارد كه كوروش همان ذوالقرنين قرآني است كه بهتر است خلاصه آنرا در سه دليل عمده ايشان در اينجا آورده شود ، تا خواننده اول با دلايل ايشان آشنا گرديده و بعد آن دلايل مورد نقد قرار گيرد.

«دكتر حسين صفوي» نويسنده كتاب «اسكندر و ادبيات ايران و شخصيت مذهبي (اسكندر) در مورد اين سه دليل عمده مي‌نويسد: به عقيده مرحوم آزاد :

1- ذوالقرنين كوروش كبير هخامنشي است و اين لقب و عنوان اشاره به خواب دانيال نبي است.

خلاصه خواب دانيال در سفر كتاب منسوب به وي، فصل هشتم چنين است :

دانيال شبي در رويا ديد در كنار نهر اولاي قوچي داراي دو شاخ به طرف شرق و غرب و شمال و جنوب شاخ مي‌زد و كسي را ياراي مقاومت با او نبود. ناگهان از طرف مغرب بز نري پيدا شد كه يك شاخ بلند درميان چشمهايش بود و با آن قوچ درافتاد و او را نابود كرد… جبرئيل خواب دانيال را چنين تعبير كرد كه آن قوچ دوشاخ عبارت است از ملوك ماد و فارس و نيز بز نر مودار پادشاه يونان است….

2- مجسمه‌اي كه در استخر [(پاسارگاد)]‌ كشف شده داراي دو شاخ و دو پراست مجسمه كوروش است و دو شاخ اشاره به تصوير معني ذي‌القرنين است و بالهاي وي مطابق خواب اشعيا در كتاب اشعيا، فصل 46، آيه 11) مي‌باشد كه كوروش را عقاب شرق ناميده است و به همين جهت مجسمه كوروش كه در زمان اردشير هخامنشي ساخته شده مرغ ناميده شده و رودي نيز كه زيرپاي آن روان است مرغاب نام دارد…»(4)

3- دليل سوم كه در رابطه با همين مجسمه و اعمال صاحب مجسمه در باب احداث سد ياجوج و ماجوج است چون در ارتباط با دو دليل بالاست و در صورت اثبات اينكه اين مجسمه مربوط به كوروش نباشد خود به خود فاقد ارزش مي‌شوند لذا از ذكر آن كه مشهور عام و خاص است خودداري كرده و به رد دو دليل اول كه ستون فقرات دلايل جناب ابوالكلام آزاد در انتساب لقب ذوالقرنين به كوروش است مي‌پردازم.

اولا مقدمتا به اين اشتباه تاريخي از سوي ابوالكلام بعنوان تذكر مي‌پردازيم كه آن مجسمه كذايي منتسب به كوروش با آن بالها و شاخها بر خلاف نظر جناب ابوالكلام آزاد نه در زمان اردشير هخامنشي، بلكه در زمان «كمبوجيه» ساخته شده است. (5)

ثانيا خوابهاي منتسب به دانيال نبي و اشعياي نبي از جعليات يهود است و هيچ ارزش تاريخي ندارد.

ثالثا در خوابهاي جعلي نيز مترجمين ايراني تعبيرات جعلي ديگري انجام داده و در حقيقت جعل در جعل كرده‌اند.

رابعا كتيبه بالاي مجسمه كه نوشته منم كوروش، شاه هخامنشي يك جعل آشكار است و در بالاي اين مجسمه چنين خطوطي نبوده كه اين جعل آشكارا نيز با ارايه عكس‌هايي در همين مقاله آشكار خواهم كرد.

خامسا پيروان جناب ابوالكلام در ايران براي توجيه نظريه ايشان دست به جعل نوشته‌هايي زده‌اند كه در همين مقاله به عنوان نمونه به يكي از آنها اشاره خواهد شد.

حال به مسئله خوابها و جعلي بودن آنها مي‌پردازم :

چنانچه در اصل خواب دانيال نبي خوانديد در سفر دانيال ، فصل 8 آيه 20 و21 چنين آمده بود كه : «قوچ صاحب دو شاخي كه ديدي ملوك مداين[(مادها)] و فارس است و بز نر مودار پادشاه يونان است» در اينجا آشكارا ديده مي‌شود كه قوچ صاحب دو شاخ يا ذوالقرنين عنوان «ملوك» يعني «پادشاهان» ماد و پارس ذكر شده و اگر نظريه جناب ابوالكلام آزاد را در تطبيق ذوالقرنين – كه يك فرد است- با اين آيات «سفر دانيال» بسنجيم آن وقت روشن مي‌شود كه «تمام ملوك» يعني «تمام پادشاهان ماد و پارس» مي‌بايد كه «ذوالقرنين»!! محسوب شوند و اين نقض غرض است چه ذوالقرنين قرآني يك فرد بود نه خيلي از پادشاهان ماد و پارس!!

و نيز اگر اصل خواب دانيال را نيز «جدي» بگيريم اين خواب نه به نفع كوروش و سلسله هخامنشي بلكه به ضرر آنهاست و بيشتر به درد تضعيف روحيه سربازان هخامنشي مي‌خورد نه يوناني! چه آشكارا پيشگويي شده كه پادشاه يونان، پادشاهان ماد و پارس را شكست خواهد داد و چون هر روز پادشاهي از ماد و پارس با پادشاهي از يونان در جنگ و جدال بودند لذا اگر افسران و درجه‌داران و بويژه اعيان و اشراف ايراني مي‌‌دانستند كه چنين خوابي از طرف پيغمبري براي آنها ديده شده به هيچوجه روي فرد بازنده سرمايه‌گذاري نمي‌كردند و اين خواب عوض تحكيم موقعيت كوروش به عنوان «ذوالقرنين» به عنوان كسي كه با «دوشاخ قوچي» خود از پس «يك شاخ بزي» برنمي‌آيد به تضعيف موقيت كوروش ذوالقرنين!! مي‌انجاميد و عقل حكم مي‌كند كه «ذوالقرنين» بودن چنين قوچي عطايش به لقاي بزي بخشيده شود كه با دو شاخ از پس يك شاخ برنمي‌آيد!! به هر حال اين خواب برخلاف اعمال قرآني ذوالقرنين است و در قرآن نيز صحبت از شاخ به شاخ شدن قوچ و بز و جنگ ماد و پارس با يونان نيامده و اين خواب از جمله خوابهاي اسرأييليات است. اگر واقعيت را بخواهيم واقعيت اين است كه نه چنين خوابي ديده شده و نه چنين تعبيري انجام گرفته بلكه اين بازيها بيشتر به بازيهاي سياسي – ايدئولوژي يهود در خاورميانه برمي‌گردد چه كتاب دانيال نبي يا به اصطلاح خود يهوديان «سفر دانيال نبي» اصلا كتابي جعلي است . در اين كه بيشتر قسمتهاي كتاب تورات جعلي و تحريف شده است و مسلمانان به تحريفات تورات معتقدند شكي نيست و دانشمندان بسياري قسمت‌هاي مهمي از تورات را »الحاقي» مي‌دانند و آنرا «نازل شده» از جانب خداوند به حضرت موسي نمي شمرند چون جعليات در آنها آشكار است به عنوان نمونه در «سفر تثنيه» كه شامل 33 باب مي‌باشد كه از طرف خداوند «گفته مي‌شود» كه بر حضرت موسي درباب احكام و مناسك شريعت نازل شده است در آيه‌هاي 5 تا 8 از فصل 34 از سفر تثنيه شرح وفات و دفن[حضرت] موسي و سوگواري بني اسرائيل را بر آن حضرت بيان مي‌كند و پيداست كه گوينده اين سخن [حضرت] موسي نمايد.

باز در فصل 34 از سفر تثنيه جمله 10 مي‌گويد : « و تا حال در ميان بني اسرائيل پيغمبري مثل موسي برنخاسته است كه خداوند او را روبه رو شناخته باشد» بديهي است كه گوينده اين سخن [نيز] موسي نيست.(6) پس در كتابي كه تورات ناميده مي‌شود و «سفر دانيال نبي» نيز جزءاي از آن محسوب مي‌شود شرح وفات و دفن پيغمبري و سوگواري بني اسرائيل بر آن پيغمبر نيز ثبت شده و معلوم مي‌شود خداوند حتي بر پيغمبر مرده نيز وحي فرستاده و گزارش وفات خود پيغمبر را بر خودش مي‌دهد و حتي به اين هم اكتفا نكرده گزارش سوگواري بني اسرائيل را نيز بر آن وحي مي‌افزايد!! لذا بر تمام علما و دانشمندان ثابت مي‌شود كه نبايد چندان اعتمادي به كتابهاي تحريف شده داشت حال چه رسد به گزارش خواب و تعبير خواب چنين كتابهايي كه حال به خواب و رؤياي پيغمبر ديگري بنام اشعيا پرداخته خواهد شد تا ثابت گردد اين كتاب نيز تحريف شده و جعلي است.

«دكتر سيد حسين صفوي» در مورد جعلي بودن كتاب دانيال نبي و رؤياي منتسب به او مي‌نويسد : « به عقيده بيشتر محققين، اين كتاب در زمان آنتيوخس اپيفانوس 164-175 پيش از ميلاد نوشته شده و آن را به دانيال نسبت داده‌اند [The word’s religious.p.646] و اين گونه انتسابها در دوران اسلامي نيز ادامه داشت» (7)

براي اينكه خوانندگان به فاصله زماني اين اثر با كوروش پي ببرند اضافه مي‌كنم كه آنيتوخس اپيفانوس از پادشاهان سلسله سلوكي ايران بود كه مركز سلطنت او در سوريه قرار داشت و بدين ترتيب تاليف كتاب به 155 سال بعد از مرگ اسكندر مقدوني مي‌رسد. دقت بفرماييد كه سلسله هخامنشي در سال 550 ق.م توسط كوروش بعد از تسخير همدان پايتخت امپراطوري حتي منشي مي‌شود و در سال 330 ق.م يعني بعد از 320 سال بدست اسكندر مقدوني ساقط مي‌شود.

و آنوقت كتابي در زمان آنتيوخوس چهارم (8) يعني بعد از 375 سال بعد از كوروش نوشته شده و با انتساب به دانيال نبي،آن حضرت را وا ميدارند تا «خوابي براي كوروش» مي‌بيند و دوهزارسال بعد نيز جناب ابوالكلام آن مجسمه كذايي موجود در پاسارگاد را كه دوشاخ دارد بركشده از روي آن خوابي مي‌داند كه 375 سال بعد از كوروش ديده شده است!!

البته جالبترين قسمت اين كتاب جعلي و انتسابي به «دانيال نبي» آمدن نام «مأمون خليفه عباسي» در كتاب است!! و اين نشان مي‌دهد كه دامنه جعل تا كجا كشيده شده است.

مرحوم «ابن خلدون» در كتاب وزين خود با نام «مقدمه» كه به «مقدمه ابن خلدون» معروف است «شرح حال مرد زيرك صحافي را به نام دانيال را مي‌دهد كه چگونه اين مرد دروغ‌پرداز در زمان مقتدر خليفه عباسي كاغذها و اوراق را مانند كاغذها و اوراق كهنه مي‌ساخت و بر روي آنها حروفي از اسامي صاحبان دولت و معاريف را به خطوط قديمي مي‌نوشت و آنها را رموزي درباره آنان مي‌شمرد و مطابق خواست و ميل و آرزوي آنها تفسير مي‌نمود و به صورت پيشگويي جلوه مي‌داد و نسبت تمام اين پيشگويي‌ها را كه بعضي از آنها روي داده بود و برخي ديگر بوقوع پيوسته بود به دانيال نبي مي‌داد. اين موضوع با تفصيلي تمامتر و كمي اختلاف در تجارب‌الامم ابن مسكويه آمده و در لغت‌نامه[دهخدا]ذيل كلمه(دانيال)نقل شده است.(9)

اين فواصل زماني بين كوروش و ذوالقرنين قرآني از چشم تيزبين بعضي از نويسندگان دور نمانده و جناب «حسين عماد زاده» نيز در كتاب «تاريخ‌ انبيا از آدم تا خاتم و قصص‌القرآن » به روش خاص خود به نقد كلام ابوالكلام آزاد پرداخته مي‌نويسد : فاضل معاصر ، ابوالكلام آ‍زاد وزير فرهنگ هندوستان كتابي نوشته و در آنجا اصرار دارد ثابت كند كه ذوالقرنين همان كوروش كبير است و شواهد فقط روي تطبيق مشخصات اين دو نفر است ولي هيچ كجا نامي از كوروش يا كلمه‌اي كه منطبق با نام او باشد درباره ذوالقرنين يا بعكس از تاريخ و حديث ديده نشده است. غلبه ذوالقرنين در سال 3457 پس از هبوط آدم بوده است چيزي كه ابوالكلام آزاد را به نوشتن اين كتاب واداشته انطباق افكار و روحيه و نشانه حكومت و مسافرتهاي ذوالقرنين به كوروش كبير است در حاليكه آنچه مسلم است ذوالقرنين در 3457 سال پس از هبوط ظاهر شده است و كوروش در سال 559 سال ق از ميلاد يعني حدود 5013 سال پس از هبوط و به فاصله 2115 سال بعد. (10)

پس نه فاصله زماني نوشته شدن كتاب دانيال نبي با زمان كوروش همزمان است و نه فاصله زماني ذوالقرنين، يعني ذوالقرنين قرآني با كوروش 2115 سال فاصله دارد و نوشته‌هاي جعلي كتاب دانيال نبي 375 سال يعني چهار قرن! آنوقت جناب ابوالكلام به صرف وجود «دو شاخ» - آنهم عوضي كه پس و پيش سركنده شده نه از روبرو- نام آن مجسمه را مجسمه كوروش گذارد. و به استناد آن دو شاخ عوضي- كه در حقيقت تاجي مصري است و مصريان به آن نوع تاج مارپو كراتس مي‌گويند- كوروش را ذوالقرنين دانسته است. كه باطل بودن آن بر دانايان پوشيده نيست. اين حق و حساب «شاخ‌ها»ي كوروش. حال مي‌رسيم به حق و حساب «بال‌ها» كه هم شاخها شكسته شود و هم بالها قيچي گردد. دليل دوم جناب ابوالكلام آزاد مربوط به «بالهاي» شخص كنده شده در مجسمه است جناب ابوالكلام آنرا مطابق خوابي‌ مي‌داند كه اشعيا(كتاب اشعيا فصل 46 آيه 11) ديده و به اصطلاح كوروش را عقاب شرق ناميده است! در مورد كتاب اشعيا نيز لازم به ذكر است كه چون گفتارهاي متضاد در زمان و فاصله‌هاي بعيد گزارش شده كه مربوط به عمر يك نفر نمي‌تواند باشد لذا نويسنده كتاب را چند نفر با نامهاي اشعيا دانسته اند و حال كدامش نبي بوده يا نبوده معلوم نيست ولي آنچه معلوم است اشعياي اول در حدود 160 سال قبل از كوروش زندگي مي‌كرد و اشعياهاي بعدي تاريخ زندگيشان معلوم نيست ولي اين مسئله از كتاب برمي‌آيد كه وقايع سالهاي بين 710 و 300 قبل از مسيح را شامل مي‌شود يعني فاصله‌اي حدود 410 سال را دربرمي‌گيرد. خلاصه اينكه تاليف كتاب اشعياي نبي در سالهاي واقع بين 710 و 300 قبل از مسيح بوسيله چند نفر صورت گرفته و پيشگوييهايي كه درباره كوروش شده و خداوند وي را تجليل نموده و او را بنا بر نوشته ابوالكلام عقاب شرق خوانده است ( در تورات ترجمه فاضل خان همداني….» مرغ درنده از مشرق آمده است) جملگي در فصلهاي 45 و 46 كتاب مذبور آمده است و تاليف همان نويسنده مجهولي است كه او را اشعياي دوم [از روي ناچاري] خوانده‌اند و [گفته‌اند] وي معاصر كوروش هخامنشي بوده است.

همچنين قسمتي از كتاب عزرا كه به زبان آرامي است در حدود سده سوم پيش از ميلاد نوشته شده در صورتي كه خود عزرا در قرن پنجم قبل از ميلاد مي‌زيسته است» (11) يعني بين نوشته و نويسنده دويست سال فاصله است!! و بين اشعياها چهار قرن!! حال بهتر است بعد از رد دو دليل اصلي جناب ابوالكلام و اثبات جعلي بودن اسناد آنها به خود مجسمه پرداخته شده و جعلي بودن آن نيز اثبات گردد.

اين مجسمه در حقيقت معجوني است از هنرهاي خاورميانه، دوبال آن اخذ شده از مجسمه‌هاي «آشوري» و لباس آن «عيلامي» و ريش آن مادي و تاج آن بشكل شاخ عقب تصوير شده كه ماخوذ آن از تاج‌هاي مصري است و حتي حدود 1600 سال پيش از كوروش در بخش‌هاي مختلف خاورميانه پادشاهان خاورميانه از تاج‌هاي داراي دو شاخ استفاده مي‌كردند كه هنرهاي گوتي و حوري و مصري و قبرسي دليلي بر استفاده پادشاهان و بزرگان مملكتي از كلاههاي شاخ‌دار بود.

دكتر سيد حسين صفوي در مورد اين مجسمه به صراحت مي‌نويسد : اين مجسمه … ابدا متعلق به كوروش نيست و اكثر دانشمندان برآنند كه اين پيكر نه متعلق به كوروش اول و نه متعلق به كوروش دوم كوچك برادر اردشير دوم بلكه خواسته‌اند ملكي را بنمايانند كه در حال پرواز است و دست خود را براي رد كردن ارواح شرير بلند كرده است حال مسئله اين است كه چگونه و چه كسي يك مجسمه بي‌اسم و رسمي چنين را «كوروش» نامگذاري كرده و آنرا «ذوالقرنين» دانسته است. اينجاست كه جعل و جعليات به اوج خود مي‌رسد و مي‌گويند نه امروز بلكه روزگاري بر روي اين مجسمه كتيبه‌اي با دو سطر خط پارسي باستان و يك سطر خط بابلي و يك سطر خط عيلاي بوده كه روي آن نوشته شده بود «من كوروش، پادشاه هخامنشي»!!

دكتر بهرا م فره‌وشي استاد دانشگاه تهران با وقاحت باور نكردني در كتاب خود به نام ايرانويج مي‌نويسد : «ديولافوا باستانشناس معروف فرانسوي و خانم او در سفرنامه‌هاي خود ذكر مي‌كنند كه اين كتيبه را بر روي پيكره بالدار كوروش ديده‌اند» (13) در صورتيكه در سفرنامه مادام ژان ديولافوا كه اتفاقا جناب محمد علي فره‌وشي (مترجم همايون) – شايد پدر جناب همين دكتر باشد- با نام «ايران كلده و شوش» ترجمه كرده و جالب‌تر اينكه به كوشش خود جناب دكتر بهرام فره‌وشي چاپ گرديده به هيچ وجه در تصويري كه مادام ديولافوا از تصوير به اصطلاح كوروش كشيده هيچ كتيبه‌اي بر روي مجسمه وجود ندارد ولي در عوض كتيبه مذكور در روي يك ستوني ديگر كه اصلا ربطي به اين ستون ندارد و در فاصله خيلي بعيد ازهم قرار دارد و حتي يك نفر از ايلات محلي در زير آن به استراحت مي‌پردازد و همان كتيبه بالاي آن ستون ديده مي‌شود. و نشان مي‌دهد كه جناب دكتر و استاد دانشگاه تهران چقدر با تاريخ و تاريخ باستاني و باستانشناسي ايران آشنايي دارد و چگونه در ذهن خود يك كتيبه و يك ستون ديگر را بر روي يك ستون و مجسمه ديگر بصورت خيالي مي‌نهد تا براي دانشجويان اين مرزوبوم تاريخ كوروشي بسازد!!

در اين مقاله همان دو قطعه عكس ديولافوا از همان كتاب مدعي دكتر بهرام فره‌وشي ارائه شود تا اوج جعل او به بلنداي تاريخ كوروشي معلوم گردد و اساس ذوالقرنين قرار گرفتن مجسمه كه گويا كتيبه‌ بالاي آن بود نيز معلوم گردد. (14)

دكتر بهاءالدين پازارگاد استاد دانشگاه در كتاب وزين خود «تاريخ فلسفه و مذاهب جهان» كتاب دوم آيين زرتشت و ساير مذاهب ايران باستان در مورد همين نقش به اصطلاح كوروش و كتيبه به اصطلاح روزگاري موجود در روي آن به صراحت مي‌نويسد : « من شخصا مدت يك هفته اين سنگ را در محل خود بررسي نمودم و به اين نتيجه رسيدم كه امكان نداشته است كه كتيبه‌اي بالاي اين سنگ (مجسمه كوروش) وجود داشته باشد.

به نظر من اين طور رسيد كه يكي از مسافران انگليسي در قرن هيجدهم اين محل را بازديد كرده است و كتيبه‌اي را كه هنوز روي يكي ازجرزهاي سنگي در اين محل به خط ميخي موجود است در كتابي كه منتشر نموده نقاشي كرده است و شخصا فرشته بالداري كه روي جرز(ستون) ديگري بوده رسم نموده است. دانشمند ديگري كه هيچ وقت به ايران مسافرت نكرده و «دوبوا» نام دارد و فرانسوي است كه كتاب آن نويسنده انگليسي را خوانده و معلوم نيست به چه علت در كتاب خود آن كتيبه را بالاي آن فرشته بالدار قرار داده است بعدا ديگران كتاب «دوبوا» را خوانده‌اند و وقتي به پاسارگاد آمده‌اند ديده‌اند آن كتيبه بالاي آن فرشته (مجسمه كوروش) نيست». (15)

بدين ترتيب با يك جعل آشكار در تاريخ ايران و خاورميانه براي اينكه حرف مسلمانان را در مورد تحريف تورات دروغ جلوه دهند با اجير كردن بعضي ها يعني از آنسوي مرزهاي ايران براي ايران تاريخ مي‌نويسانند و براي اثبات عدم تحريف تورات خوابهاي جعلي براي انبيا ترتيب مي‌دهند و بعد آن خوابهاي جعلي را در كتابهاي جعلي تعبير به كوروش مي‌كنند و بعد ترتيب جعل مجسمه و كتيبه‌اي بر بالاي آنرا مي‌دهند تا به اصطلاح براي جوانان اين مرزوبوم تاريخي از تمدن بزرگ بسازند كه مسلمانان آن تمدن فرضي را نابود كرده و آنها را به اين روز نشانده است تا جوانان مسلمان را در معارضه با اسلام قرار دهند ولي تلاش جستجوگران واقع بين پرده از چهره كريه اين شاهپرستان و يهودپرستان برداشته و در تحقيقات جديد عوض نوشتن نام كوروش در زير آن مجسمه كذايي دانشمندان فعلي مرقوم مي‌دارند : فرشته بالدار. چنانچه در كتاب «تخت جمشيد» نوشته مهرداد بهار- نصراله كسرائيان دقيقا در زير همين ستون پاسارگادي و درتوضيح همان نقش جنجالي به صراحت نوشته شده «فرشته بالدار» (16) و نيز در كتاب سرزمين مهرو ماه تخت جمشد، نقش رستم، نقش رجب، پاسارگاد» در زير همان مجسمه به اصطلاح كوروش سابق نوشته شده : پاسارگاد – فرشته بالدار (17) و حتي در كتاب راهنماي تخت جمشيد به قلم جناب دكتر فرخ سعيد – كه از سوي سازمان ميراث فرهنگي كشور- منتشر شده در مورد عدم كوروش بودن و طرز لباس و ساير مشخصات آن مي‌نويسد :لباس بلند فردي كه اينجا ديده مي‌شود تا ساق پاي او مي‌رسد كه با آستينهاي كوتاه، يك لباس كاملا عيلامي است نيمرخ مرد ي نشان داده شده است كه در حال حركت به سوي تالار است و دست راست بلند شده‌اش از آرنج خم شده است. دو جفت بال بزرگ با پرهاي روي هم افتاده از جلو و عقب بدنش بيرون آمده است. موهاي سروريش كوتاه او حالت تابيده شده دارد. نكته‌اي كه روشن نيست تاج شاخ مانند اوست كه سه چيز گلدان مانند را نگه داشته و مانند تاج خدايان مصري به ويژه هارپوكراتس Harpocrates است بايد در نظر داشت كه كوروش هرگز به مصر كه پسرش كامبيز آنرا تسخير كرد نرفته بوده. (18)

و اين نوشته‌ها و تحقيقات جديد نشان مي‌دهد كه محققين مسلمان ديگر نمي‌خواهند بازي‌هاي مستشرقين و مستشرقين‌پرورده‌ها را بخورند و اين طليعه‌اي است نويد بخش كه مي‌تواند اميد و اعتماد در جوانان ايجاد كرده و خود راسا بدون اعتنا به جعليات غيرمسلمين و مجوسان يهوديان تاريخ واقعي خود را بازسازي نمايند.

چنانچه عالم رباني مرحوم علامه طباطبايي در تفسيرالميزان به صراحت به دسيسه هاي همين يهوديان مذكور اشاره كرده و به خوانندگان توصيه مي‌كند كه گرد اختلاف درباره ذوالقرنين كه ساخته و پرداخته يهود باشد نگردند. او در توصيه خود مي‌فرمايد :

خواننده عزيز بايد بداند كه روايات مرويه از طريق شيعه و اهل سنت از رسول خدا (ص) و از طريق خصوص شيعه از ائمه هدي (ع)و همچنين اقوال نقل شده از صحابه و تابعين كه اهل سنت با آنها معامله حديث كرده‌اند (و احاديث موقوفه‌اش مي‌خوانند) درباره داستان ذي‌القرنين بسيار اختلاف دارد. آن هم اختلافهايي عجيب و آن هم نه در يك گوشه داستان، بلكه در تمام خصوصيات آن و اين اخبار در عين حال مشتمل بر مطالب شگفت آوري است كه هر ذوق سليمي از آن وحشت كرده بلكه عقل سالم آن را محال مي داند و عالم وجود منكر آن است و اگر خردمند اهل بحث آنها را باهم مقايسه كرده مورد دقت قرار دهد هيچ شك نمي‌كند در اينكه خالي از دسيسه و دستبرد و جعل و مبالغه نيست از همه مطالب غريبتر، روايتي است كه علماي يهود كه به اسلام گرويدند از قبيل وهب بن منبه و كعب الاحبار نقل كرده يا اشخاص ديگري - كه از قراين به دست مي ايد از همان يهوديان گرفته‌اند. نقل كرده‌اند. بنابراين ديگر چه فايده دارد كه به نقل آنها و استقصا و احصا آنها با آن كثرت و طول و تفصيلي كه دارند بپردازيم. (19)

حال يهود و يهودبازان و شاهپرستان و دست نشاندگان آنها بايد دنبال جعل ذوالقرنين شماره چهل برآيند تا بلكه در لابلاي اسفار و عهد عتيق شايد اين بار خشايارشا را ذوالقرنين قرآني معرفي كرده و مدتي جوانان مسلمان را سردرگم كنند تا نقشه از نيل تا فرات و طرح براندازي ايدئولوژيك اسلامي را بهتر اجرا نمايند.

منابع و مآخذ:

1- تاريخ 1 دوره عمومي آموزش بزرگسالان، چاپ وزارت آموزش و پرورش، انتشارات تهران بزرگ، 1353، ص 55

2- آذربايجان گونشي (خورشيد آذربايجان)، هفته‌نامه ادبي، فرهنگي، اجتماعي و تاريخي دانشگاه تبريز، سال اول شماره چهارم آذر 1382، ص 2

3- تفسيرالميزان،ج13،ص 625- 633 به نقل از اسرأييليات و تاثير آن بر داستان‌هاي انبيا در تفاسير قرآن، دكتر حميد محمد قاسمي، انتشارات سروش، (انتشارات صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران) چاپ اول، شابك 7-6.4 – 635- 964

4- اسكندر و ادبيات ايران و شخصيت مذهبي اسكندر، دكتر سيد حسين صفوي، مؤسسه انتشارات اميركبير، تهران، 1364 صص 288-287

5- همانجا ص 288

6- اسرأييليات و تاثير آن بر داستان‌هاي انبيا در تفاسير قرآن، ص 17

7- اسكندر و ادبيات ايران و شخصيت مذهبي اسكندر ص 288

8- كليات تاريخ تطبيقي ايران، دكتر عزيزاله بيات، مؤسسه انتشارات اميركبير، تهران، چاپ اول، 1377، ص 30، شابك 3-441…..964

9- اسكندر و ادبيات ايران، ص 340

10- تاريخ انبيا از آدم تا خاتم و قصص قرآن، حسين عمادزاده، چاپ سي م هشتم، انتشارات اسلام، تهران، 1375، ص 328

11- اسكندر و ادبيات ايران، ص 290

12- همانجا، ص 292

13- ايرانويچ، دكتر بهرام فره‌وشي استاد دانشگاه تهران، انتشارات دانشگاه تهران، انتشار 1902، شماره مسلسل 3114 تاريخ انتشار آبنماه 1370، ص 65

14- عكس‌ها از كتاب ايران كلده و شوش، تاليف مادام ژان ديولافوا شواليه لژيول دونور، افسراكادمي، 336كليشه روي چوب از روي عكسهاي مؤلف و دو نقشه، پاريس 1880 ترجمه شادروان محمد علي فره‌وشي(مترجم همايون)، چاپ پنجم، خردادماه 1371 صص 386و 387

15- تاريخ فلسفه ومذاهب جهان. كتاب دوم آيين زرتشت و ساير مذاهب ايران باستان، دكتر بهاالدين پازارگاد، چاپ اول، 1347، به نقل از اسكندر و ادبيات ايران، ص 292

16- كتاب تخت جمشيد ، مهرداد بهار- نصراله كسرائيان، تدوين شهريار ايزدي ترجمه سودابه دقيقي، چاپ چهارم، 1372، ص 95

17- سرزمين مهروماه، تخت جمشيد، نقش رستم، نقش رجب، دكتر فرخ سعيدي، سازمان ميراث فرهنگي كشور، چاپ اول، تهران، 1376، زير تصوير منسوب به كوروش سابق (بدون صفحه)

18- تفسيرالميزان ، علامه طباطبائي، ج 13، ص 625 633 به نقل از اسرأييليات و تاثير آن بر داستان‌هاي انبيا در تفاسير قرآن ، ص 505



  • [ ]